Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
overstuff
با اشیا زیاد انباشتن
Other Matches
things
اشیا
omnium gatherum
مجموعه اشیا
resistivity
مقاومت اشیا
varia
اشیا گوناگون
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
aggregates
مجموعهای از اشیا داده
contrabanded goods
اموال و اشیا قاچاق
aggregate
مجموعهای از اشیا داده
replaceable thing
اموال یا اشیا مثلی
UFO
اشیا پرنده ناشناس
UFOs
اشیا پرنده ناشناس
priceable things
اموال یا اشیا قیمتی
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
bric-a-brac
[اشیا عتیقه و هنری کوچک]
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی دلپذیر بودن
[اشیا]
rougher
دستگاه مخصوص ناصاف کردن اشیا
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی سازگار بودن
[اشیا]
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی مطبوع بودن
[اشیا]
agglomerate
انباشتن
stuffs
انباشتن
treasur up
انباشتن
cumulation
انباشتن
stuffed
انباشتن
accruing
انباشتن
stacks
انباشتن
stacked
انباشتن
accrues
انباشتن
accrue
انباشتن
bulk
انباشتن
stuffing
انباشتن
roll up
انباشتن
cumulate
انباشتن
stuff
انباشتن
hoard
انباشتن
hills
انباشتن
hoarding
انباشتن
stashing
انباشتن
stashes
انباشتن
stashed
انباشتن
stash
انباشتن
accumulate
انباشتن
accumulates
انباشتن
hoardings
انباشتن
accumulating
انباشتن
hoards
انباشتن
hoarded
انباشتن
hill
انباشتن
stack
انباشتن
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
damage
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
planar
اشیا یا تصاویر گرافیکی که در یک نقشه قرار دارند
stows
پریدن انباشتن
stuffed
چپاندن انباشتن
pyramids
رویهم انباشتن
pyramid
رویهم انباشتن
stow
پریدن انباشتن
stowed
پریدن انباشتن
stowing
پریدن انباشتن
stuffs
چپاندن انباشتن
stack up
روی هم انباشتن
fills
انباشتن اکندن
assembles
انباشتن گرداوردن
stuff
چپاندن انباشتن
fill
انباشتن اکندن
huddling
روی هم انباشتن
huddles
روی هم انباشتن
accumulate
رویهم انباشتن
accumulates
رویهم انباشتن
accumulating
رویهم انباشتن
assemble
انباشتن گرداوردن
dump
رونوشت انباشتن
huddled
روی هم انباشتن
huddle
روی هم انباشتن
assembled
انباشتن گرداوردن
positive
که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
electrostatic
مراجعه به وسایلی با استفاده از خصوصیات بار الکتریکی اشیا
garners
انبار کردن انباشتن
stack
انباشتن پشته کردن
stacked
انباشتن پشته کردن
agglomerate
جمع کردن انباشتن
ingather
انباشتن خرمن برداشتن
garner
انبار کردن انباشتن
stacks
انباشتن پشته کردن
garnering
انبار کردن انباشتن
garnered
انبار کردن انباشتن
objecting
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
indirect objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objected
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
banks
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
plenish
با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
overstuff
بیش ازحد لزوم انباشتن
perspective
روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
perspectives
روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
tan alt
ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
opened
مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
Are there any antiquities here?
آیا اینجا آثار باستانی
[اشیا عتیقه و جاهای قدیمی]
وجود دارد؟
open
مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
record
هر نوع صفحه یانوار یا اشیا مشابهای که برای ضبط و پخش صدا بکاررود
opens
مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
subsidy
حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
notification message
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
garnishment
میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
outliner
برای اینکه به کاربر کمک کند تا بخش ها و زیربخشهای لیست ای از اشیا را مرتب کند یا بخشهایی از پروژه را
object oriented
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
pondage
گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
ringing the changes
ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
greatly
زیاد
intense
زیاد
extortionary
زیاد
no end of
زیاد
excessive
زیاد
rife
زیاد
highly
زیاد
overly
زیاد
copious
زیاد
outrageously
زیاد
heartbreak
غم زیاد
much
زیاد
heart break
غم زیاد
vastly
زیاد
heavily
زیاد
glaring
زیاد
for all the world
بی کم و زیاد
plethoric
زیاد
quite a few
<idiom>
زیاد
populous
زیاد
many
زیاد
late
زیاد
numerous
زیاد
wide
زیاد
wider
زیاد
widest
زیاد
greatest
زیاد
great-
زیاد
too much
زیاد
over and above
زیاد
superabundant
زیاد
in quantities
زیاد
great
زیاد
very
زیاد
highs
زیاد
large adv
زیاد
ranksack
زیاد
egregiously
زیاد
supererogatory
زیاد
immane
زیاد
mortally
زیاد
effusively
زیاد
extensive
زیاد
squeamishly
زیاد
squeamishness
زیاد
highest
زیاد
high
زیاد
intensely
زیاد
overmuch
زیاد
in excess
زیاد
generous
زیاد
hugely
زیاد
muckle
زیاد
not a lettle
زیاد
tremendously
زیاد
fulsome
زیاد
thick
زیاد
plaguily
زیاد
too
زیاد
to a large extent
زیاد
profusely
زیاد
swingeing
زیاد
extortionate
زیاد
mickle or muckle
زیاد
mickle
زیاد
immoderate
زیاد
intensively
زیاد
widely
زیاد
thickest
زیاد
thicker
زیاد
profoundly
زیاد
profound interest
دلبستگی زیاد
pretentiousness
ادعایی زیاد
overload
زیاد پر کردن
overvoltage
فشار زیاد
profuse of gilfts
زیاد بخشنده
over issue
زیاد انتشاردادن
overwrite
زیاد نوشتن
overloaded
زیاد پر کردن
pretentiously
با ادعای زیاد
particularity
دقت زیاد
polyuria
ادرار زیاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com