English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
to laugh down با خنده خاموش کردن
Other Matches
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
shutdowns دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdown دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
To burst with laughter. از خنده غش کردن
nicker خنده کردن
keep a straight face از خنده خودداری کردن
cachinnate در خنده افراط کردن
to be on the grin خنده نیشی کردن
laugh off با خنده دور کردن
to laugh away با خنده واستهزا کردن
to force a smile خنده زورکی کردن
to laugh off با خنده و شوخی از سر خودرفع کردن
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
sportiveŠetc خنده کن خنده وبازی کن
simper خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpers خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpering خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpered خنده زورکی کردن پوزخند زدن
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
put out خاموش کردن
smother خاموش کردن
to snuff out خاموش کردن
to put out خاموش کردن
smothers خاموش کردن
turn off خاموش کردن
turn-off خاموش کردن
turn-offs خاموش کردن
smothering خاموش کردن
smothered خاموش کردن
extinguishing خاموش کردن
suffocated خاموش کردن
suffocate خاموش کردن
suffocating خاموش کردن
quenching خاموش کردن
extinguish خاموش کردن
outed خاموش کردن
out- خاموش کردن
out خاموش کردن
to switch off خاموش کردن
dout خاموش کردن
suffocates خاموش کردن
turn out <idiom> خاموش کردن
hush خاموش کردن
extinguishes خاموش کردن
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
To extinguish a fire. آتش را خاموش کردن
turn-offs خاموش کردن یاشدن
snuff بافوت خاموش کردن
turn-off خاموش کردن یاشدن
snub سربالا خاموش کردن
quenches خاموش کردن ترساندن
turn off خاموش کردن یاشدن
quench خاموش کردن ترساندن
quenched خاموش کردن ترساندن
fight the fire اتش خاموش کردن
turn out باکلید خاموش کردن
To dye ones hair. موها را خاموش کردن
snubbing سربالا خاموش کردن
snubbed سربالا خاموش کردن
snubs سربالا خاموش کردن
power خاموش کردن یک وسیله
turn off <idiom> بستن ،خاموش کردن
to talk down خاموش یاساکت کردن
to blow out alamp خاموش کردن چراغ
powers خاموش کردن یک وسیله
to shut down a reactor راکتوری را خاموش کردن
stifles خاموش کردن فرونشاندن
powering خاموش کردن یک وسیله
stifled خاموش کردن فرونشاندن
stifle خاموش کردن فرونشاندن
powered خاموش کردن یک وسیله
to smother a flame شعله ای را خاموش کردن
radar silence خاموش کردن موقتی رادارها
power down قطع برق خاموش کردن
stills ساکت کردن خاموش شدن
stiller ساکت کردن خاموش شدن
stillest ساکت کردن خاموش شدن
stanch خاموش کردن ساکت شدن
light line خط خاموش کردن چراغ خودروها
to snuff out در نتیجه گل گیری خاموش کردن
smoulders بی اتش سوختن خاموش کردن
still ساکت کردن خاموش شدن
smolder بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldering بی اتش سوختن خاموش کردن
smolders بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulder بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldering بی اتش سوختن خاموش کردن
shut off <idiom> بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
powered خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powers خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
powering خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
powers خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blanket پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
powered خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blankets پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
powering خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
still brith خاموش کردن ساکت کردن
dumbest لال کردن خاموش کردن
muffle خاموش کردن ساکت کردن
dumber لال کردن خاموش کردن
dumb لال کردن خاموش کردن
quenched دفع کردن خاموش کردن
quench دفع کردن خاموش کردن
muffles خاموش کردن ساکت کردن
muffling خاموش کردن ساکت کردن
quenches دفع کردن خاموش کردن
magnetic blowout خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
laugh خنده
laughs خنده
belly laugh خنده از ته دل
laughter خنده
laughing خنده
irrision خنده
laughed خنده
irrision خنده استهزایی
droll خنده اور
risibility خنده داربودن
risible faculty استعداد خنده
serio comic هم خنده دار
howlers خنده اور
risible خنده اور
laughing خنده اور
humorous خنده اور
tricksy بازی کن خنده کن خنده و بازی کن
laugh away با خنده گذراندن
laugh down با خنده از رو بردن
laugher خنده کننده
laughingstock مایه خنده
laughter is infectious خنده مسری
howler خنده اور
comic خنده دار
comics خنده دار
hilarious خنده دار
queerer خل خنده دار
sniggering خنده استهزاامیز
fleer خنده نیشدار
sniggered خنده استهزاامیز
snigger خنده استهزاامیز
queer خل خنده دار
crack up <idiom> از خنده ترکیدن
gaff خنده بلند
grins خنده نیشی
grinning خنده نیشی
grinned خنده نیشی
sniggers خنده استهزاامیز
titter خنده تو دزدیده
tittered خنده تو دزدیده
playfully با خنده و بازی
farcical خنده اور
sarcasm زهر خنده
ludicrous خنده اور
laughed صدای خنده
laughable خنده دار
lusory بازی کن خنده کن
A forced laugh. خنده زورکی
queerest خل خنده دار
titters خنده تو دزدیده
tittering خنده تو دزدیده
grin خنده نیشی
funnier خنده دار
funny خنده دار
laughs صدای خنده
laugh صدای خنده
to laugh away با خنده گذراندن
boisterous laughter خنده بلند
ridiculous خنده دار
funniest خنده دار
laughing stock مایهی خنده
laughing gas گاز خنده اور
hysterical بسیار خنده دار
giggle با خنده افهار داشتن
to burst in to a laugh زیر خنده زدن
giggled با خنده افهار داشتن
giggles با خنده افهار داشتن
derision مایه خنده وتمسخر
intempestive laughter خنده بیجا یا نا بهنگام
to set in a roar از خنده روده برکردن
laughably بطور خنده دار
nitrogen monoxide گاز خنده اور
ridiculousness خنده اور بودن
break into a laugh زیر خنده زدن
nitrous oxide گاز خنده اور
giggling با خنده افهار داشتن
rediculously بطور خنده اور
hysterically بسیار خنده دار
to be convulsed with laughter از خنده بخود پیچیدن
waggish بذله گو خنده دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com