Total search result: 201 (24 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to swerve a car <idiom> |
با خودرو ویراژ دادن [اصطلاح روزمره] |
|
|
Other Matches |
|
She swerved sharply to avoid hitting a dog. |
او [زن] ویراژ تندی داد تا با خودرو به سگ نزند. |
four by two |
خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو |
adventive |
خودرو |
automobiles |
خودرو |
four by four |
خودرو 4 در 4 |
self propelled |
خودرو |
self grown |
خودرو |
self driven |
خودرو |
autos |
:خودرو |
auto |
:خودرو |
self propelling |
خودرو |
vehicles |
خودرو |
vehicle |
خودرو |
automotive |
خودرو |
locomobile |
خودرو |
motor vehicle |
خودرو |
automobile |
خودرو |
wildwood |
جنگل خودرو |
locomobile |
گردونه خودرو |
escalator |
پلکان خودرو |
moving staircase |
پلکان خودرو |
tank vehicle |
خودرو تانکرسوخت |
weedy |
هرز خودرو |
tank transporter |
خودرو مازتانک بر |
deep jeep |
خودرو زیرابی |
motor vehicle |
خودرو موتوری |
motorcar |
خودرو سواری |
liftruck |
خودرو بالابر |
escalator |
پلکان خودرو |
to turn [to turn off] [to make a turn] |
پیچیدن [با خودرو] |
escalators |
پلکان خودرو |
vehicular |
مربوط به خودرو |
tank vehicle |
خودرو تانکر |
bumper bar |
سپر خودرو |
scout car |
خودرو دیده ور |
moving stairway |
پلکان خودرو |
to use the car |
با خودرو رفتن |
automobiles |
ماشین خودرو |
chasis |
شاسی خودرو |
drive screw |
پیچ خودرو |
to ride in the car |
با خودرو رفتن |
propeller |
گاردان خودرو |
personnel carrier |
خودرو نفربر |
motor car |
گردونه خودرو |
truck vehicle |
خودرو نظامی |
motor cars |
گردونه خودرو |
automobile |
ماشین خودرو |
ammunition carrier |
خودرو مهمات کش |
caterpillar truck |
خودرو هزارپا |
propeller shaft |
گاردان خودرو |
lift truck |
خودرو دارای جرثقیل |
short wheel |
خودرو شاسی کوتاه |
escalators |
پلکان های خودرو |
wheel brace |
آچار چرخ خودرو |
loading list |
لیست بارگیری خودرو |
wheel wrench |
آچار چرخ خودرو |
loading plan |
طرح بارگیری خودرو |
payload |
بازده خودرو یا دستگاه |
high beam [American English] |
نور بالا [در خودرو] |
oil pan |
جعبه کارتر خودرو |
trunk [American E] |
صندوق چمدان [خودرو] |
boot [British E] |
صندوق چمدان [خودرو] |
full beam |
نور بالا [در خودرو] |
payloads |
بازده خودرو یا دستگاه |
dipped beams [beam light] [British English] |
نور پایین [خودرو] |
moving staircases |
پلکان های خودرو |
dimmed headlights [lights] [American English] |
نور پایین [خودرو] |
unladen weight |
وزن ناخالص خودرو |
unladen weight |
وزن کامل خودرو |
low beams [beam light] [American English] |
نور پایین [خودرو] |
dipped headlights [lights] [British English] |
نور پایین [خودرو] |
moving stairways |
پلکان های خودرو |
moving stairs {pl} |
پلکان های خودرو |
propeller joint |
چهارشاخه گاردان خودرو |
suspension wheel |
چرخ تعلیق خودرو |
signalled |
علامت راهنمای خودرو |
combat tire |
تایر جنگی خودرو |
signaled |
علامت راهنمای خودرو |
technical inspection |
معاینه فنی [خودرو] |
full tracked |
خودرو تمام شنی |
signal |
علامت راهنمای خودرو |
cross bar wrench |
آچار چرخ خودرو |
windshield |
شیشه جلو خودرو |
rollover |
چپ شدن خودرو یاوسیله |
high gear |
دنده قوی خودرو |
upper beam headlights |
نور بالا [در خودرو] |
windshields |
شیشه جلو خودرو |
[spider-type] lug wrench [American E] |
آچار چرخ خودرو |
reducing |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reduces |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reduce |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
mileage |
مسافت طی شده به وسیله خودرو |
curb weight |
وزن کل خودرو با سوخت وتجهیزات |
six by six |
خودروی شش در شش نوعی خودرو شش چرخ |
to go for a spin |
با خودرو گردش کوتاهی کردن |
fast shuttle |
تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو |
six by four |
خودرو شش در چهار خودروی شش چرخ |
motor transport |
حمل ونقل به وسیله خودرو |
wilding |
گیاه یا میوه خودرو وحشی |
dome light |
چراغ بالای طاق خودرو |
car passenger |
مسافر خودرو [اتومبیل رانی] |
motor vehicle passenger |
مسافر خودرو [اتومبیل رانی] |
car passenger |
سرنشین خودرو [اتومبیل رانی] |
motor vehicle passenger |
سرنشین خودرو [اتومبیل رانی] |
to get a lift from somebody |
سواری گرفتن از کسی [در خودرو] |
to get a ride with somebody |
سواری گرفتن از کسی [در خودرو] |
gradeability |
قابلیت عبور خودرو از شیبها |
to leave on |
روشن گذاشتن [موتور یا خودرو] |
to get a lift with somebody |
سواری گرفتن از کسی [در خودرو] |
travelling crane |
جرثقیل رونده بارانگیز خودرو |
automotive |
مربوط به وسایل نقلیه خودرو |
laden weight |
وزن کلی خودرو با بار |
to go into the ditch |
با خودرو به خندق جاده رفتن |
lift |
سواری [گردشگری] [خودرو رانی] |
Carpool |
هم سفری [گردشگری] [خودرو رانی] |
endgate |
درب عقب [خودرو شناسی] |
ride [American E] |
سواری [گردشگری] [خودرو رانی] |
trailer brake system |
دستگاه ترمز تریلر [فناری خودرو] |
tracklaying |
زنجیرگذاری کردن خودرو شنی دار |
half track |
خودرو نیمه شنی یا نیم زنجیر |
choked |
خفه کردن ساسات خودرو چوک |
choke |
خفه کردن ساسات خودرو چوک |
tank recovery vehicle |
خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی |
compass course |
مسیر مغناطیسی خودرو یاهواپیما یا تانک |
domes |
کلاهک رادار برجک خودرو زرهی |
dome |
کلاهک رادار برجک خودرو زرهی |
less than carload |
وزن باراضافه از فرفیت تناژ خودرو |
chokes |
خفه کردن ساسات خودرو چوک |
skate mount |
پایه دوار مسلسل روی خودرو |
loading |
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما |
trucks |
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو |
trucking |
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو |
speedograph |
سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو] |
panel truck |
یک نوع خودرو برای حمل بیسیم و غیره |
trucked |
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو |
truck |
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو |
straddle truck |
نوعی خودرو چهارچرخ حمل بار و جراثقال |
trailers |
خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف |
black box |
سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو] |
maximum gradeability |
حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو |
fifth wheel |
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند |
four by four |
خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد |
tachograph |
سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو] |
center disc [disk wheel] |
دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش [ فناوری خودرو] |
trailer |
خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف |
crashed |
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی |
crash |
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی |
parking |
پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو |
crashes |
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی |
crashing |
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی |
to start |
روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو] |
crashingly |
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی |
unprompted |
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو |
mileage on departure [arrival] |
اندازه مسافت طی شده در زمان حرکت [ورود] خودرو |
stages |
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی |
vehicle used for migrant-smuggling operations |
خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق |
The motor vehicle is covered by theft insurance. |
این خودرو برابر سرقت بیمه شده است. |
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. |
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود. |
stage |
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی |
He lost control of the car and swerved towards a tree. |
او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد. |
turnaround cycle |
مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی |
bulk petroleum conversion kit |
جعبه وسایل تبدیل خودروی عمومی به خودرو حمل موادسوختی |
back-seat driver |
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند |
back-seat drivers |
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند |
tailgate party [American E] |
پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی [در آمریکا] |
consented |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consent |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consents |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consenting |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
droning |
خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور |
drone |
خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور |
droned |
خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور |
drones |
خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور |
shuttling |
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو |
embarkation |
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو |
embark |
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن |
embarking |
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن |
embarks |
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن |
embarked |
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن |
flotation |
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب |
suspension |
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن |
suspensions |
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن |
motor march |
راهپیمایی موتوری راهپیمایی با خودرو |
wildling |
گیاه وحشی گیاه خودرو |
cargo sling |
طناب بستن محمولات به زیرهلی کوپتر طناب باربندی هلی کوپتر یا خودرو |
ferry |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferrying |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferried |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
ferries |
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن |
to sue for damages |
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن |
example is better than precept |
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است |
to put any one up to something |
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن |
defined |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
define |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
defines |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
defining |
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی |
televised |
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن |
shifted |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
shift |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
conducts |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |