English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English Persian
criss-cross با ضربدر مشخص کردن
criss-crossed با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing با ضربدر مشخص کردن
Other Matches
locates تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
celtic cross علامت ضربدر
criss-crosses به طور ضربدر
criss-cross به طور ضربدر
chiasma ضربدر بصری
Nine multiplied by seven . نه ضربدر هفت
times ضربدر [ریاضی]
criss-crossed به طور ضربدر
criss-crossing به طور ضربدر
x o test ازمون ضربدر و دایره
crosser علامت ضربدر یاباضافه
crossest علامت ضربدر یاباضافه
crosses علامت ضربدر یاباضافه
cross علامت ضربدر یاباضافه
algorithm قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
crosshair در برنامه رسم یا نقاشی شکل نشانه گر که به صورت ضربدر است
justification مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
checks نشانهای که انتخاب جعبه بررسی را نشان میدهد واغلب یک ضربدر در آن است
check نشانهای که انتخاب جعبه بررسی را نشان میدهد واغلب یک ضربدر در آن است
checked نشانهای که انتخاب جعبه بررسی را نشان میدهد واغلب یک ضربدر در آن است
set up مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
banding روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
lay down مشخص کردن
identifying مشخص کردن
delineates مشخص کردن
identify مشخص کردن
specifies مشخص کردن
specify مشخص کردن
define مشخص کردن
delineated مشخص کردن
defines مشخص کردن
defining مشخص کردن
delineating مشخص کردن
delineate مشخص کردن
earmarking مشخص کردن
specifying مشخص کردن
individuate مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody مشخص کردن
denote مشخص کردن
definition مشخص کردن
denoted مشخص کردن
denotes مشخص کردن
identified مشخص کردن
identifies مشخص کردن
definitions مشخص کردن
defined مشخص کردن
call one's shot مشخص کردن هدف
typifying بانمونه مشخص کردن
typify بانمونه مشخص کردن
typifies بانمونه مشخص کردن
typified بانمونه مشخص کردن
mean مشخص کردن چیزی
meanest مشخص کردن چیزی
frequency designation مشخص کردن فرکانس
meaner مشخص کردن چیزی
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
costing مشخص کردن هزینه عملیات
margin مشخص کردن اندازه و حاشیه
margins مشخص کردن اندازه و حاشیه
identifies مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
balisage مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
to tap ولتاژ مشخص کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
identifying مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
beaufort scale سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
labels یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
labelled یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
symbolic i/o assignment نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
dispatching priority شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
labeling یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
fielded مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fields مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
label یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
characterizing مشخص کردن منقوش کردن
characterised مشخص کردن منقوش کردن
characterising مشخص کردن منقوش کردن
characterized مشخص کردن منقوش کردن
characterises مشخص کردن منقوش کردن
characterize مشخص کردن منقوش کردن
characterizes مشخص کردن منقوش کردن
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
regions پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
group کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
region پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
groups کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
answer سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
answers سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
labels مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
answering سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
answered سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
universal سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
labelled مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
searchingly فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searches فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
color code روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
searched فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
search فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
PID متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
labeling مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
label مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
declaration نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarations نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
declarative statement نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
devices کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
format 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
formats 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
routing مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
SGML استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
addresses قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
cards کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
algebra استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
checks جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
check جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checked جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
cryptographic تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
ikon نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
scans شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
B register 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
BAT file extension مشخصه استاندارد سه حرفی فایل در سیستم -MS DOS برای مشخص کردن فایل دستهای فایل متن حاوی دستورات سیستم
physiognomonic مشخص
highlight مشخص
highlighted مشخص
highlights مشخص
marked مشخص
distinct مشخص
pronounced مشخص
distinctive مشخص
specific code کد مشخص
kenspeckle مشخص
signate مشخص
indistinctive نا مشخص
specifics مشخص
distinguished مشخص
named مشخص
specific مشخص
registered port بندر مشخص
pathognomomical مشخص مرض
signal اشکار مشخص
ditinct روشن مشخص
signaled اشکار مشخص
diacritical current جریان مشخص
signalled اشکار مشخص
cleaners مشخص واضح
assignable معین مشخص
distinctly بطور مشخص
pathognomic مشخص مرض
type genus نوع مشخص
clean cut مشخص واضح
clean-cut مشخص واضح
indicating مشخص کننده
distinctive فرق مشخص
discriminant مشخص کننده
specified مشخص شده
nonsignificant غیر مشخص
targeting هدف مشخص
marker مشخص کننده
target هدف مشخص
targets هدف مشخص
targetted هدف مشخص
named vessel کشتی مشخص
unarguable غیرقابلبحثمعلوم مشخص
markers مشخص کننده
targeted هدف مشخص
named place of destination مقصد مشخص
targetting هدف مشخص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com