English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
English Persian
sail با نازوعشوه حرکت کردن
sailed با نازوعشوه حرکت کردن
sailings با نازوعشوه حرکت کردن
Other Matches
swank نازوعشوه
swanking نازوعشوه
swanks نازوعشوه
swanked نازوعشوه
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
waggles حرکت کردن
inch حرکت کردن
waggled حرکت کردن
have way on حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
waggle حرکت کردن
departure حرکت کردن
moved حرکت کردن
departures حرکت کردن
sailings حرکت کردن
sail حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
get under way حرکت کردن
waggling حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
moves حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
move حرکت کردن
whir حرکت کردن
sailed حرکت کردن
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
spanked با سرعت حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
zigzags حرکت زیگزاگی کردن
skeet باسرعت حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
trails بدنبال حرکت کردن
trailed بدنبال حرکت کردن
trail بدنبال حرکت کردن
lazier باکندی حرکت کردن
zigzagging حرکت زیگزاگی کردن
underway در حال حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
lug سنگین حرکت کردن
lugged سنگین حرکت کردن
larrup سنگین حرکت کردن
jink بسرعت حرکت کردن
spiral بطورمارپیچ حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
submarines زیردریا حرکت کردن
submarine زیردریا حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
ranged سیر و حرکت کردن
ranges سیر و حرکت کردن
crab به پهلو حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
spiralling بطورمارپیچ حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
spiralled بطورمارپیچ حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
spiraling بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraled بطورمارپیچ حرکت کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
zigzagged حرکت زیگزاگی کردن
darted بسرعت حرکت کردن
dart بسرعت حرکت کردن
to make an early start زود حرکت کردن
range سیر و حرکت کردن
pule باصدا حرکت کردن
zigzag حرکت زیگزاگی کردن
darting بسرعت حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
lugging سنگین حرکت کردن
lugs سنگین حرکت کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
skips رقص کنان حرکت کردن
wriggles حرکت کرم وار کردن
wriggled حرکت کرم وار کردن
to flounce حرکت تند و ناگهانی کردن
whish باصدای هیس حرکت کردن
moves حرکت کردن تکان خوردن
To move backwards and forwards. عقب وجلو حرکت کردن
skipped رقص کنان حرکت کردن
wriggling حرکت کرم وار کردن
skip رقص کنان حرکت کردن
wriggle حرکت کرم وار کردن
fudging فریفتن اهسته حرکت کردن
fudges فریفتن اهسته حرکت کردن
freewheeled با ازادی حرکت وجنبش کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
slugs مثل حلزون حرکت کردن
freewheel با ازادی حرکت وجنبش کردن
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting در امتداد چیزی حرکت کردن
change down به دنده سنگین حرکت کردن
slugged مثل حلزون حرکت کردن
slug مثل حلزون حرکت کردن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
fudge فریفتن اهسته حرکت کردن
fudged فریفتن اهسته حرکت کردن
freewheels با ازادی حرکت وجنبش کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
troupes بصورت دسته حرکت کردن
leapfrog باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogged باجست وخیز حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
depart روانه شدن حرکت کردن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
ambulate حرکت کردن درحرکت بودن
departing روانه شدن حرکت کردن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
to fall down the river باجریان رودخانه حرکت کردن
departs روانه شدن حرکت کردن
belts باشدت حرکت یا عمل کردن
leapfrogging باجست وخیز حرکت کردن
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
proceeded رهسپار شدن حرکت کردن
proceed رهسپار شدن حرکت کردن
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
lobs با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
cannonball سریع السیر حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
sway away رد کردن ضربه با حرکت بدن
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed بهطور متقاطع حرکت کردن
moved حرکت کردن تکان خوردن
hulk باسنگینی ورخوت حرکت کردن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
shuffled این سو وان سو حرکت کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
galvanize تحریک کردن به حرکت واداشتن
shuffle این سو وان سو حرکت کردن
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
skulked گروه دزدکی حرکت کردن
skulking گروه دزدکی حرکت کردن
lobbed با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
move حرکت کردن تکان خوردن
skulks گروه دزدکی حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com