English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
Other Matches
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
inherit وارث شدن از دیگری گرفتن
inherits وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting وارث شدن از دیگری گرفتن
supersede جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseding جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
eep گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
redirects فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
redirected فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
redirecting فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
backgrounds چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
redirect فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
personify رل دیگری بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
personifies رل دیگری بازی کردن
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
reword باواژههای دیگری بیان کردن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
interrupting حرف دیگری را قطع کردن
passing off به اسم دیگری معامله کردن
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
interrupts حرف دیگری را قطع کردن
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
to t. بحقوق دیگری تجاوز کردن
impersonation نقش دیگری رابازی کردن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
assume بعهده گرفتن
assumes بعهده گرفتن
To undertake . To take on. بعهده گرفتن
to take in hand بعهده گرفتن
to exchange something [for something] مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to exchange something [for something] معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to play off از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
To bear ( assume , accept ) a responsibility undertook the age of eighty . مسئولیتی را بعهده گرفتن
pirate از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
shunted ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
pirating از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
shunt ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
to shift off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
personation خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
pirates از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
shunts ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
pirated از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
undertaken بعهده گرفتن قول دادن
undertake بعهده گرفتن قول دادن
undertakes بعهده گرفتن قول دادن
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
emulates کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
reproduced کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
post وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
to second somebody ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
reproduce کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
emulated کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
media کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
emulate کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
reproducing کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduces کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
post- وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribes کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
posted وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
transcribing کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
stiffening اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribe کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribed کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
posts وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
deflector صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
to p off an awkward situation حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
chain روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chains روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labels 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
replication 1-قطعه یدکی درسیستم درصورت بروزخطا یا خرابی . 2-کپی کردن دکورد یا داده درمحل دیگری
third به دیگری
t' other دیگری
thirds به دیگری
another دیگری
tother دیگری
insulate مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
desertion ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
heteronomous پیروقانون دیگری
at second hand از قول دیگری
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
others متفاوت دیگری
other متفاوت دیگری
at another time در زمان دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
consecutively یکی پس از دیگری
onother's money پول دیگری
expotriate به کشور دیگری تبعید کردن تبعید از وطن
impersonify بجای شخص گرفتن
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
i had no a چاره دیگری نداشتم
i had no a شق دیگری نبودکه اختیارکنم
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
one country or another این یا یک کشور دیگری
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
it is of a different kind قسم دیگری است
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
assumpsit تقبل دیون دیگری
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
predecease قبل از دیگری مردن
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
ratio نسبت یک عدد به دیگری
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
another کسی [چیز] دیگری
copycat <idiom> تقلید از شخص دیگری
let a praise thee بگذارد دیگری تورابستاید
one after a یکی درپی دیگری
transplant درجای دیگری نشاندن
transplanted درجای دیگری نشاندن
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
detinue ضبط مال دیگری
converted تغییر چیزی به دیگری
ratios نسبت یک عدد به دیگری
convert تغییر چیزی به دیگری
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
release اعراض از حق به نفع دیگری
converting تغییر چیزی به دیگری
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
releases اعراض از حق به نفع دیگری
alternately تغییر از یکی به دیگری
sequentially یکی پس از دیگری به ترتیب
serially یکی پس از دیگری یا در سری
converts تغییر چیزی به دیگری
heteronomy پیروی از قانون دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
predecease مرگ قبل از دیگری
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
impersonating خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated خودرابجای دیگری جا زدن
impersonate خودرابجای دیگری جا زدن
take the words out of someone's mouth <idiom> حرف دیگری راقاپیدن
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
transplants درجای دیگری نشاندن
transplanting درجای دیگری نشاندن
released اعراض از حق به نفع دیگری
global را با دیگری در متن عوض میکند
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
transfusible قابل تزریق در جسم دیگری
overlap پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
pur autre vie برای مدت عمر دیگری
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
are these a more apples هیچ سیب دیگری هست
girlfriends زنی که دوست زن دیگری است
relocation انتقال به محل دیگری ازحافظه
transfusable قابل تزریق در جسم دیگری
transmutation تبدیل عنصری بعنصر دیگری
object ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
transmissions ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmission ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com