English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English Persian
rehouse بخانه جدید رفتن
rehoused بخانه جدید رفتن
rehouses بخانه جدید رفتن
rehousing بخانه جدید رفتن
Other Matches
rehyphenation تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
housebreak بخانه دستبردزدن
homecomings ورود بخانه
housebreaking دستبرد بخانه
homecoming ورود بخانه
homes شهر بخانه برگشتن
home شهر بخانه برگشتن
house-warming جشن ورود بخانه تازه
house-warmings جشن ورود بخانه تازه
house warming جشن ورود بخانه تازه
imagism مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
croft زمین قابل کشت پیوسته بخانه
to move in بخانه تازه اسباب کشی کردن
crofts زمین قابل کشت پیوسته بخانه
install تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installs تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installing تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
infield کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
maidens جدید
new جدید
newer جدید
new- جدید
newest جدید
up to date جدید
up-to-date جدید
maiden جدید
novel جدید
unprecedented جدید
recent جدید
modern جدید
novels جدید
unprecedentedly جدید
modern sector بخش جدید
It's not new. جدید نیست.
probes اکتشاف جدید
freshmen جدید الورود
the new testament عهد جدید
proselyte جدید الایمان
fresh target هدف جدید
freshman جدید الورود
neogenesis تولید جدید
recent development بسط جدید
modern جدید مدرن
neophyte جدید الایمان
modern physics فیزیک جدید
neophytes جدید الایمان
innovations حرکت جدید
neologism واژه جدید
probed اکتشاف جدید
revisions چاپ جدید
new deal سیاست جدید
revision چاپ جدید
new deal قرار جدید
postulant جدید الورود
New Year سال جدید
reprints چاپ جدید
reprinting چاپ جدید
newfound جدید الاکتشاف
reprinted چاپ جدید
reprint چاپ جدید
reorganization صورت جدید
innovation حرکت جدید
probe اکتشاف جدید
neologisms واژه جدید
postulancy جدید الورودی
modern system نظام جدید
neoteric جدید تازه
involucrum تشکیل استخوان جدید
neoanthropic شبیه انسان جدید
one nails drives another غم جدید غم کهنه را بر از یاد
neoanthropic وابسته به انسان جدید
kakapo طوطی زلاند جدید
neoplatonism مکتب افلاطونیون جدید
used آنچه جدید نیست
imagism مکتب شعر جدید
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
currencies جدید بودن نقشه
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
neo پیشوند بمعنی جدید
neo- پیشوند بمعنی جدید
bring some new facts to light <idiom> کشف حقایق جدید
reseated صندلی جدید دادن
reseating صندلی جدید دادن
reseats صندلی جدید دادن
resurface لایهی جدید افزودن
resurfaces لایهی جدید افزودن
forwarding address آدرس پستی جدید
on the bandwagon <idiom> مشهوریت گروه جدید
reseat صندلی جدید دادن
resurfaced لایهی جدید افزودن
currency جدید بودن نقشه
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
restore برگرداندن به وضعیت جدید
restores برگرداندن به وضعیت جدید
restored برگرداندن به وضعیت جدید
ultramodern خیلی جدید متجدد
draft بازیگر جدید تیم
drafted بازیگر جدید تیم
restoring برگرداندن به وضعیت جدید
drafts بازیگر جدید تیم
installations تنظیم سیستم کامپیوتر جدید
kiwi نوعی مرغ زلاند جدید
renaming دادن نام جدید به فایل
natality تعداد زایش وموالید جدید
renames دادن نام جدید به فایل
kiwis نوعی مرغ زلاند جدید
rename دادن نام جدید به فایل
granfather file یک طرح حفافتی که در ان سه فایل جدید
release قراردادن محصول جدید دربازار
maori قبایل مائوری زلاند جدید
analysis یات هزینههای محصول جدید
infanticide قاتل بچه جدید الولاده
development توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
developments توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
neoplatonic وابسته به فلسفه افلاطونی جدید
get in the swing of things <idiom> به شرایط جدید عادت کردن
demotic وابسته بحروف جدید هیروگلیفی
New Testament کتب عهد جدید مسیحیان
renamed دادن نام جدید به فایل
releases قراردادن محصول جدید دربازار
newfound جدید الاختراع تازه پیداشده
epoch اغاز فصل جدید عصر
epochs اغاز فصل جدید عصر
precursors ماده متشکله جسم جدید
precursor ماده متشکله جسم جدید
installation تنظیم سیستم کامپیوتر جدید
The new bI'll was ratified. Unanimously. لایحه جدید باتفاق آراءتصویب شد
cenogenesis ایجاد میشود نسل جدید
zelanian Zeland New وابسته به زلاند جدید
acclimation اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
released قراردادن محصول جدید دربازار
neology استعمال واژه یااصطلاح جدید
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
launch قرار دادن محصول جدید در بازار
capital budget بودجه اصلاحات و ایجاد تاسیسات جدید
receptee افرادپذیرفته شده جدید یا افرادجدیدی یکان
upgrading قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
upgrades قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
upgraded قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
development برنامه ریزی تولید محصول جدید
upgrade قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
launching قرار دادن محصول جدید در بازار
neolithic وابسته به عصر حجر جدید نوسنگی
prescientific مربوط بدوره قبل از علوم جدید
launched قرار دادن محصول جدید در بازار
updates بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
updated بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
update بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
launches قرار دادن محصول جدید در بازار
technologically تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
technological تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
This is the site for a new scool . اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
New World نیمکره غربی یا دنیای جدید امریکا
researched توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
research توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
acclimating به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
icot موسسه تکنولوژی کامپیوتر نسل جدید
researches توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
researching توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
developments برنامه ریزی تولید محصول جدید
neolith الت سنگی مربوط به عصرحجر جدید
The new road is 40 miles long . جاده جدید 40 میل طول دارد
acclimates به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
acclimated به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
kaka طوطی سبز زیتونی رنگ زلاند جدید
forcing کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
up to d. تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
forces کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
to acclimate [American E] to new circumstances [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to become acclimatized [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
force کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
abstract representation [ترکیب معماری پست مدرنیسم و نوگرایی جدید]
application study بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
recombinant موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
inserts افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com