Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
biologic
بدست امده اززیست شناسی عملی
Other Matches
get
بدست امده
gets
بدست امده
getting
بدست امده
unhandy
مشکل بدست امده
hardly earned money
پول سخت بدست امده
ill gotten
با وسایل غیر مشروع بدست امده
lyophil
بدست امده در اثرخشک شدن بوسیله انجماد
lyophiled
بدست امده در اثرخشک شدن بوسیله انجماد
post edit
ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
yardage
تعداد یاردهای بدست امده بازیگر یا تیم فوتبال امریکایی
margin productivity
نسبت بین محصول بدست امده وعوامل تولیدی که در صرف ایجاد ان شده است
wind aided
اگر سرعت باد در ساعت بیش از 74/4متر باشد رکورد بدست امده قابل قبول نیست
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
entomology
حشره شناسی
[حشره شناسی]
[جانور شناسی]
[رشته دانشگاهی]
psychbiology
علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics
زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
philological
وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
philology
زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
lateral meniscus
منیسک خارجی
[کالبد شناسی]
[زیست شناسی]
bacteriologic
مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
immunogenetics
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
who came?
که امده
who came?
کی امده
incoming
امده
gibbous
بر امده
ridgy
بر امده
fordone
از پا در امده
exserted
بیرون امده
protrusive
جلو امده
exserted
پیش امده
protrusile
جلو امده
red-hot
تاب امده
jambs
تیربیرون امده
impassionate
به جنبش امده
saleint
بیرون امده
saleintiant
بیرون امده
in-
:رسیده امده
in
:رسیده امده
red hot
تاب امده
unbred
بدببار امده
prognathous
پیش امده
aggregates
جمع امده
aggregate
جمع امده
jutting
پیش امده
worked up
ازکار در امده
overshot
پیش امده
peregrin or rine
از خارجه امده
worker
ازکار در امده
leavened bread
نان ور امده
left over
زیاد امده
prognathic
پیش امده
enthetic
ازبیرون امده
new come
تازه امده
overdue
دیر امده
jamb
تیربیرون امده
underhung
پیش امده
landed
فرود امده
protrudent
جلو امده
protractive
جلو امده
projective
جلو امده
exopathic
ازبیرون امده
you might have come
باید امده باشید
neoteric
تازه بدنیا امده
apogean
از زمین بالا امده
take steps
اقدامات بعمل امده
self born
از خود بوجود امده
inchoate
تازه بوجود امده
ecstatically
بوجد امده نشئهای
ecstatic
بوجد امده نشئهای
bay windows
پنجره پیش امده
born in the purple
در نازونعمت بدنیا امده
twinborn
دوقلو بدنیا امده
projecting jaw
ارواره پیش امده
cantilever
تیر پیش امده
bay window
پنجره پیش امده
beetle brow
پیشانی پیش امده
petiolar
از برگدم بیرون امده
peregrine
ازخارجه امده مسافر
karyology
هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
zoo ecology
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
kinematics
حرکت شناسی جنبش شناسی
typology
گونه شناسی نوع شناسی
neurologic
وابسته به عصب شناسی یا پی شناسی
lug
هر عضو جلو امده چیزی
lugged
هر عضو جلو امده چیزی
lugging
هر عضو جلو امده چیزی
venose
دارای رگهای متعددوبر امده
visors
لبه پیش امده کلاه
weather worn
تحت تاثیر هوا در امده
visor
لبه پیش امده کلاه
vizor
لبه پیش امده کلاه
lugs
هر عضو جلو امده چیزی
prognathous
دارای ارواره پیش امده
prognathic
دارای ارواره پیش امده
his stomach sticks out
شکمش پیش امده است
extrusive
اخراج کننده بیرون امده
air landed
فرود امده از راه هوا
flange
لبه بیرون امده چرخ
to run short
زیر short امده است
flanges
لبه بیرون امده چرخ
rimrock
لبه بر امده صخره مزبور
instances have occurred that
مواردی پیش امده است
to t. to account
زیر account امده است
bucktooth
دندان گراز یا پیش امده
bow window
پنجره پیش امده کمانی
bow windows
پنجره پیش امده کمانی
ramus
قسمت بر امده واطاله یافته
kid glove
ازلای زرق وبرق بیرون امده
whyŠthere is the answer
شرط در امده تقریبا معنی میدهد
nook
قطعه زمین پیش امده برامدگی
forestage
قسمت جلو امده صحنه نمایش
oversailing of facade
قسمت برجسته یا پیش امده بنا
the bird took its perch
مرغ فرود امده بر چوب قرارگرفت
ventricous
بادکرده دارای شکم پیش امده
round-shouldered
دارای شانههای جلو امده شانه گرد
it is of doubtful proveance
معلوم نیست اصلا از کجا امده است
round shouldered
دارای شانههای جلو امده شانه گرد
industrial wealth
مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
bay window
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
ribby
دارای دندههای بیرون امده شبیه دنده
bay windows
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
dormer
پنجره جلو امده زیر سقف ساختمان
dormers
پنجره جلو امده زیر سقف ساختمان
brown major
براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
officinal names of drugs
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
straight arm
حریف را با مشت جلو امده ازخود دور کردن
grilse
ماهی ازادکوچک که برای نخستین بارازدریابرودخانه امده باشد
rimrock
صخره پیش امده فلات بشکل جبهه عمودی
prize courts
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
ornithology
پرنده شناسی
[جانور شناسی]
[پرنده شناسی]
matriculated students
شاگردانی که ازدبیرستان بیرون امده دردانشگاه نام نویسی میکنند
catches
ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
odontolite
دندانی که تبدیل به سنگ شده و برنگ فیروزه در امده است
soever
واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
pathologically
از لخاظ ناخوشی شناسی ازروی علم ناخوشی شناسی
laryngological
وابسته به حنجره شناسی مبنی بر علم حنجره شناسی
escarpment
پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
escarpments
پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
pandects
خلاصه قانون مدنی رم که درسده ششم بفرمان در05جلد امده است
ventriloquism
سخن گفتن انسان بطوریکه شنونده نداند صدا ازکجابیرون امده
apomict
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
lobes
اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
vampire
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampires
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
lobe
اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
factually
عملی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
عملی
feasible
عملی
feasible
<adj.>
عملی
operative
عملی
doable
<adj.>
عملی
applied
عملی
handy
<adj.>
عملی
business like
عملی
utilitarian
[useful]
<adj.>
عملی
useful
<adj.>
عملی
suitable
<adj.>
عملی
executable
<adj.>
عملی
makable
<adj.>
عملی
workable
عملی
manageable
<adj.>
عملی
makeable
<adj.>
عملی
achievable
<adj.>
عملی
empirical
عملی
performable
عملی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
عملی
practicable
<adj.>
عملی
down to earth
عملی
contrivable
<adj.>
عملی
operatives
عملی
practical
<adj.>
عملی
proper
<adj.>
عملی
practicable
عملی
purpose-built
<adj.>
عملی
purposeful
<adj.>
عملی
pragmatics
عملی
de facto
عملی
workable
<adj.>
عملی
down-to-earth
عملی
practicals
عملی
objectives
عملی
objective
عملی
pracitcable
عملی
purposive
<adj.>
عملی
operable
عملی
applicative
عملی
functional
<adj.>
عملی
ex post
عملی
factual
عملی
pragmatic
عملی
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
عملی
practic
عملی
experimental
عملی
convenient
<adj.>
عملی
applicatory
<adj.>
عملی
operational
عملی
oenology
می شناسی شراب شناسی
microsoft word
یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
put into practice
عملی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com