Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English
Persian
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
Other Matches
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
handle
مانور کردن
handles
مانور کردن
manoeuvring
طرح کردن مانور
manoeuvred
طرح کردن مانور
maneuvred
طرح کردن مانور
manoeuvre
طرح کردن مانور
maneuvres
طرح کردن مانور
manoeuvres
طرح کردن مانور
maneuvring
طرح کردن مانور
maneuvres
مشق کردن مانور دادن
manoeuvres
مشق کردن مانور دادن
manoeuvre
مشق کردن مانور دادن
maneuvred
مشق کردن مانور دادن
maneuvring
مشق کردن مانور دادن
maneuver
حرکت جنگی مانور کردن
manoeuvred
مشق کردن مانور دادن
manoeuvring
مشق کردن مانور دادن
sled
وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
sleds
وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
finds
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
gained
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
average
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
track
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
find
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
averages
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
touting
خریدار پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
touted
خریدار پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
stammered
لکنت پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shock
هول وهراس پیدا کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
respiring
امید تازه پیدا کردن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
ship handling
مهارت در کار کردن با ناو مانور دادن ناو
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
stand off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
leadingquestion
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
grapnels
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
divide
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divides
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
cunclude
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnel
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
diachrony
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
find
کشف کردن پیدا کردن
finds
کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
shunting
مانور
ease of movement
مانور
maneuver
مانور
joint exercise
مانور مشترک
maneuverability
قابلیت مانور
exercise
مانور نظامی
exercised
مانور نظامی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com