Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 225 (40 milliseconds)
English
Persian
pack
بسته بندی کردن
packs
بسته بندی کردن
packet
بسته بندی کردن
packets
بسته بندی کردن
stripping
بسته بندی کردن
packing
بسته بندی کردن
put up
بسته بندی کردن
put-up
بسته بندی کردن
parcel
بسته بندی کردن
parcels
بسته بندی کردن
wrap
بسته بندی کردن
wraps
بسته بندی کردن
parceling
بسته بندی کردن
Search result with all words
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
unpack
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
unpacking
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
unpacks
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
package
قوطی بسته بندی کردن
packaged
قوطی بسته بندی کردن
packages
قوطی بسته بندی کردن
bin storage
انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
Other Matches
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
cover
بسته بندی
packaged
بسته بندی
dunnage
بسته بندی
packaging
بسته بندی
package
بسته بندی
packages
بسته بندی
covers
بسته بندی
coverings
بسته بندی
packing
بسته بندی
packing note
گواهی بسته بندی
packing list
فهرست بسته بندی
pre packing
بسته بندی از قبل
packaging cost
هزینه بسته بندی
wisp
بسته بقچه بندی
trade pack
بسته بندی تجاری
packing list
صورت بسته بندی
packing note
فهرست بسته بندی
wisps
بسته بقچه بندی
export packing
بسته بندی صادراتی
palletized
بسته بندی شده
case numbers
شماره بسته بندی
package tour
مسافرت بسته بندی
packed
بسته بندی شده
packing density
تراکم بسته بندی
all-expense tour
مسافرت بسته بندی
package holiday
مسافرت بسته بندی
straw
پوشال بسته بندی
straws
پوشال بسته بندی
locker paper
کاغذ بسته بندی اغذیه
bulk cargo
کالای بسته بندی نشده
shipping marks
علامتهای روی بسته بندی
impaction
بهم فشردگی بسته بندی
contents note
فهرست محتوای بسته بندی
wrappers
بسته بندی کاغذ روپوش
pre-packed
ازقبل بسته بندی شده
wrapper
بسته بندی کاغذ روپوش
packingplant
محل بسته بندی اجناس
expendable packing
بسته بندی یکبار مصرف
food packet
جیره بسته بندی شده
packinghouse
محل بسته بندی اجناس
break bulk cargo
محموله بسته بندی شده
loose issue
تدارکات خارج شده از بسته بندی
wrappers
لفاف بسته بندی جلد کتاب
case marks
علامتهای روی جعبه یا بسته بندی
wrapper
لفاف بسته بندی جلد کتاب
dockets
لیست محتوای بسته بندی برچسب
docketing
لیست محتوای بسته بندی برچسب
docketed
لیست محتوای بسته بندی برچسب
docket
لیست محتوای بسته بندی برچسب
packing list
صورت کالاهای بسته بندی شده
corrugated cardboard
مقوای محکمی که در بسته بندی بکار می رود
bulk stock
ذخایر بسته بندی شده اماد قوال و یک جا
tagboard
مقوای محکم بسته بندی وبرچسب زنی وغیره
kraft
کاغذ محکم قهوهای رنگ مخصوص بسته بندی
routinely
برنامهای که داده را به صورت فضاهای کوچک بسته بندی میکند
form utility
کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه
case
جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
cases
جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
routines
برنامهای که داده را به صورت فضاهای کوچک بسته بندی میکند
routine
برنامهای که داده را به صورت فضاهای کوچک بسته بندی میکند
unitized load
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
packing
عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
crate
صندوقی که جهت بسته بندی ماشین الات بکاربرده میشود ومعمولا مسبک است
crates
صندوقی که جهت بسته بندی ماشین الات بکاربرده میشود ومعمولا مسبک است
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
unpacking
حذف داده بسته بندی شده از محل ذخیره سازی و ارسال آن به محل قبلی
unpacks
حذف داده بسته بندی شده از محل ذخیره سازی و ارسال آن به محل قبلی
unpack
حذف داده بسته بندی شده از محل ذخیره سازی و ارسال آن به محل قبلی
tare
وزن بسته بندی وزن وسیله حمل
stripped
علامت گذاری شده بسته بندی شده
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
dangerous goods by road agreement
موافقتنامه بین کشورهای اروپایی که در ان درخصوص وسیله حمل نحوه بسته بندی و مشخصات وسیله حمل ونقل توضیح لازم داده شده است
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
packets
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packet
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
bin storage space
فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
packs
بسته کردن
pack
بسته کردن
shook
بسته کردن
to commit oneself
خودراگرفتاریا بسته کردن
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
size up
<idiom>
بسته به شرایط ،برانداز کردن
botton
بسته شدن تکمه کردن
shunt
موازی کردن بستن بسته شدن
shunts
موازی کردن بستن بسته شدن
packs
بسته کردن یکدست ورق بازی
shunted
موازی کردن بستن بسته شدن
packets
یچ کردن بسته ها داده ارسال میکند
pack
بسته کردن یکدست ورق بازی
packet
یچ کردن بسته ها داده ارسال میکند
multicast packet
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
area
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
areas
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
padding
حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
sealing
اب بندی کردن
to pin up
بی بندی کردن
lacevi
بندی کردن
underpinned
پی بندی کردن
caulk
اب بندی کردن
batten down
اب بندی کردن
underpins
پی بندی کردن
to mull a mull of
سر هم بندی کردن
to nails up
سر هم بندی کردن
to make a mess of
سر هم بندی کردن
underpin
پی بندی کردن
to make a muddle of
سر هم بندی کردن
to take a snack
ته بندی کردن
seal
اب بندی کردن
seals
اب بندی کردن
sorts
دسته کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
gaduate
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
segregation
جدا کردن درجه بندی کردن
grades
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
partition
جدا کردن جزء بندی کردن
grade
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
resort
جدا کردن طبقه بندی کردن
resorted
جدا کردن طبقه بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
sorted
دسته کردن طبقه بندی کردن
partitions
جدا کردن جزء بندی کردن
break down
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
portion
تسهیم کردن سهم بندی کردن
portions
تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorts
جدا کردن طبقه بندی کردن
gradate
درجه بندی کردن مخلوط کردن
to put on
شرط بندی کردن تحمیل کردن
vamp
وصله کردن سرهم بندی کردن
to categorize
دسته بندی کردن
ratings
دسته بندی کردن
partitions
جزء بندی کردن
flimflam
سرهم بندی کردن
classifying
دسته بندی کردن
to categorize
طبقه بندی کردن
layers
طبقه بندی کردن
layer
طبقه بندی کردن
compartmentalized
بخش بندی کردن
compartmentalized
فصل بندی کردن
classifying
رده بندی کردن
to categorize
رده بندی کردن
slub
سرهم بندی کردن
compartmentalizes
بخش بندی کردن
rationing
جیره بندی کردن
compartmentalizing
فصل بندی کردن
impost
تعرفه بندی کردن
compartmentalizes
فصل بندی کردن
take stock
<idiom>
جمع بندی کردن
compartmentalizing
بخش بندی کردن
compartmentalize
فصل بندی کردن
paginate
صفحه بندی کردن
compartmentalises
فصل بندی کردن
compartmentalises
بخش بندی کردن
resort
دسته بندی کردن
compartmentalising
بخش بندی کردن
sort
دسته بندی کردن
resorted
دسته بندی کردن
compartmentalising
فصل بندی کردن
formulating
فرمول بندی کردن
rally
دسته بندی کردن
jerry build
سرهم بندی کردن
to pay court
عرض بندی کردن
tabulate
جدول بندی کردن
classifying
طبقه بندی کردن
partition
جزء بندی کردن
compartmentalize
بخش بندی کردن
formulated
فرمول بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com