Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
polygon
بسیار پهلو
polygons
بسیار پهلو
polygonal
بسیار پهلو
Other Matches
To toss and turn. To roll over.
از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
They were walking three abreast.
سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
line abreast
کشتی هایی که پهلو به پهلو می روند
side by side columns
ستونهای پهلو به پهلو
galncing collision
برخورد پهلو به پهلو
collateral
پهلو به پهلو متوازی
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super-
کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
ultra high frequency
بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f.
بسامد بسیار بسیار زیاد
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
state-of-the-art
بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
triangle
سه پهلو سه بر
one sided
یک پهلو
nip and tuck
پهلو به پهلو
hexagon
شش پهلو
broadside
به پهلو
one-sided
یک پهلو
three sided
سه پهلو
broadsides
به پهلو
triangles
سه پهلو سه بر
flank
پهلو
two-edged
دو پهلو
abreast
پهلو به پهلو
yoko
پهلو
sideways
از پهلو
hexagons
شش پهلو
flanked
پهلو
two edged
دو پهلو
sexangle
شش پهلو
side view
از پهلو
side by side
پهلو به پهلو
side arm
از پهلو
by
از پهلو
flanking
پهلو
laterally
از پهلو
sidling
از پهلو
decagon
ده پهلو
sides
پهلو
sideling
از پهلو
along side
در پهلو
handing
پهلو
hand
پهلو
ship side
پهلو
side
پهلو
sidewards
از پهلو
sideward
از پهلو
skidded
به پهلو سریدن
many-sided
چند پهلو
skids
به پهلو سریدن
sides
پهلو کناره
scalene
نابرابر پهلو
heptagonal
هفت پهلو
double entendres
حرف دو پهلو
double entendre
حرف دو پهلو
skid
به پهلو سریدن
yoko geri
ضربه به پهلو
skidding
به پهلو سریدن
quindec agon
پانزده پهلو
quinquelat eral
پنج پهلو
double talk
جمله دو پهلو
double-entendres
حرف دو پهلو
many sided
چند پهلو
slab sided
پهن پهلو
sideway
فرعی از پهلو
sideswipe
پهلو زدن به
sideswipes
پهلو زدن به
octagon
هشت پهلو
octagons
هشت پهلو
sidestroke
شنای پهلو
side blown converter
مبدل پهلو دم
prevarication
حرف دو پهلو
multilateral
چند پهلو
septilateral
هفت پهلو
pneumonia
سینه پهلو
side
پهلو کناره
equilateral
دو پهلو برابر
transfers
پهلو- رفت
along side
پهلو به پهلوی
it has sides
سه پهلو دارد
multivocal
چند پهلو
goosewing
دو پهلو بادبان
octangular
هشت پهلو
list
یک پهلو شدن
broadsides
ناو به پهلو
broadside
ناو به پهلو
pentangular
پنج پهلو
pentagons
پنج پهلو
slides
حرکت از پهلو
pulmonitis
سینه پهلو
slide
حرکت از پهلو
pentagon
پنج پهلو
pitch diameter
قطر پهلو
peripeneumony
سینه پهلو
transfer
پهلو- رفت
transferring
پهلو- رفت
lateral flexion
خم شدن به پهلو
sidestepped
صعود پلهای از پهلو
sidestep
صعود پلهای از پهلو
equivocal
دارای ابهام دو پهلو
lateralrelationship
نسبت در خط افقی از پهلو
equilateral triangle
سه پهلو برابر
[ریاضی]
equiangular triangle
سه پهلو برابر
[ریاضی]
harbourage
پهلو گرفتن در بندر
palter
دو پهلو سخن گفتن
sidestepping
صعود پلهای از پهلو
crabs
به پهلو حرکت کردن
quadrilateral
چهار پهلو چهارضلعی
pinwheel
چرخش از پهلو بدوربارفیکس
sidewinder
ضربت سنگین از پهلو
pneumococcus
میکرب سینه پهلو
yoma tsuki
ضربه با دو دست به پهلو
crab
به پهلو حرکت کردن
quadrilaterals
چهار پهلو چهارضلعی
companionship
مصاحبت پهلو نشینی
To sleep on ones side.
روی پهلو خوابیدن
sidesteps
صعود پلهای از پهلو
emulating
برابری جستن با پهلو زدن
To dock . To berth.
پهلو گرفتن (کشتی در اسکله )
lateral pass
پاس توپ فوتبال از پهلو
emulated
برابری جستن با پهلو زدن
scotch verdict
حکم غیرقطعی ودو پهلو
scissor kick
پای قیچی در شنای پهلو
emulate
برابری جستن با پهلو زدن
emulates
برابری جستن با پهلو زدن
chinese landing
پهلو گرفتن به سبک چینی
yaw
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
pleuropneumonia
ذات الجنب توام با سینه پهلو
yawed
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
bacon
گوشت نمک زدهء پهلو و پشت خوک
isosceles triangle
مثلث متساوی الساقین سه گوشه دو پهلو برابر
isosceles triangles
مثلث متساوی الساقین سه گوشه دو پهلو برابر
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
prevarication
ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
stockli
حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
precious
بسیار
multiplicity
بسیار
far
بسیار
detestable
بسیار بد
multifarious
بسیار
ever so
بسیار
lashongs
بسیار
oftentimes
بسیار
much
بسیار
many
بسیار
out and a way
بسیار
by far
بسیار
mickle
بسیار
no end of
بسیار
mickle or muckle
بسیار
longeval
بسیار زی
muckle
بسیار
beastby
بسیار
not a lettle
بسیار
an abundance of
بسیار
multiped
بسیار پا
plenty
بسیار
immortally
بسیار
very
بسیار
overly
بسیار
awful
<adj.>
بسیار بد
awfully
بسیار
thousand and one
بسیار
terrible
<adj.>
بسیار بد
lousy
<adj.>
بسیار بد
rotten
<adj.>
بسیار بد
sorely
بسیار
sadly
بسیار بد
very little
بسیار کم
galore
بسیار
unco
بسیار
parlous
بسیار
powerfully
بسیار
desperate
بسیار بد
lot
بسیار
all
بسیار
all-
بسیار
sopping
بسیار
far and away
بسیار
seldom
بسیار کم
numerous
بسیار
clinking
بسیار
abundant
بسیار
so mush
بسیار
trapezium
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
multisonant
بسیار صدا
multidentate
بسیار دندان
of great importance
بسیار مهم
multivincular
بسیار پیوند
multitudinously
با گروه بسیار
multisonous
بسیار صدا
multocular
بسیار چشم
ogygian
بسیار کهنه
multangular
بسیار گوشه
much was said
بسیار چیزهاگفته شد
inappreciable
نامحسوس بسیار کم
hunky dory
بسیار خوب
high strung
بسیار حساس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com