English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
to read out بلند خواندن
Search result with all words
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Other Matches
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
clackvalve دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
touts بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
dirndl نوعی دامن بلند با کمر بلند
read head هد خواندن راس خواندن
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
shaggy ugs فرش های با پرز بلند [این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
readings خواندن
lip-reads لب خواندن
lip-read لب خواندن
lip read لب خواندن
intone خواندن
reading age سن خواندن
to take lessons یا خواندن
rhapsodiz خواندن
recitation از بر خواندن
reads خواندن
reading خواندن
read خواندن
intoned خواندن
intones خواندن
intoning خواندن
recitations از بر خواندن
misread بد خواندن
misreading بد خواندن
misreads بد خواندن
numerate خواندن یاشمردن
lull لالایی خواندن
to glance بشتاب خواندن
lulls لالایی خواندن
lulled لالایی خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
read head نوک خواندن
raw head نوک خواندن
r/w خواندن- نوشتن
to bid d. to بمبارزه خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
lullabies لالایی خواندن
lullaby لالایی خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
to go to school درس خواندن
quirister باجمع خواندن
psalmodize زبور خواندن
unreadable نامستحق خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
cantillate با اواز خواندن
chitter اواز خواندن
readable قابل خواندن
boast رجز خواندن
boasted رجز خواندن
boasts رجز خواندن
destructive read خواندن مخرب
lulling لالایی خواندن
to song a song سرود خواندن
trilled با تحریر خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
criminiate مرجم خواندن
parallel reading خواندن موازی
nondestructive read خواندن غیرمخرب
to throw down the glove بمبارزه خواندن
trills با تحریر خواندن
scan با وزن خواندن
scans با وزن خواندن
criminate مجرم خواندن
beatified مبارک خواندن
reading quotient بهر خواندن
readability قابلیت خواندن
read/write خواندن- نوشتن
rehearsals تمرین از بر خواندن
reading rate سرعت خواندن
reading speed سرعت خواندن
brag رجز خواندن
reading readiness امادگی خواندن
scanned با وزن خواندن
reading span فراخنای خواندن
reading station ایستگاه خواندن
reading habit عادت خواندن
beatifying مبارک خواندن
beatifies مبارک خواندن
beatify مبارک خواندن
brags رجز خواندن
bragging رجز خواندن
bragged رجز خواندن
perusing بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
peruse بدقت خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
readout خواندن بازخواندن
misreading غلط خواندن
cites به دادگاه خواندن
read pulse تپش خواندن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
read strobe بارقه خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
misread غلط خواندن
misreads غلط خواندن
cited به دادگاه خواندن
spelled پی بردن به خواندن
citing به دادگاه خواندن
spells پی بردن به خواندن
trill با تحریر خواندن
spell پی بردن به خواندن
cite به دادگاه خواندن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
the three r's خواندن ونوشتن وحساب
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
to study for the bar درس حقوق خواندن
nonoverlap processing روشی که به وسیله ان خواندن
reemploy دوباره بخدمت خواندن
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
paganize کافرو زندیق خواندن
orate نطق کردن خواندن
read write head نوک خواندن و نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
nondestructive خواندن غیر مخرب
to tune up خواندن ونواختن اغازکردن
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
photodigital memory خواندن چند بار
studying درس خواندن خوانش
invites خواندن وعده گرفتن
recite با صدایی موزون خواندن
vocal اوازی ویژه خواندن
vocals اوازی ویژه خواندن
invited خواندن وعده گرفتن
invite خواندن وعده گرفتن
chants سرود یا اهنگ خواندن
sing تصنیف اواز خواندن
sing سرود خواندن سراییدن
literacy سواد خواندن ونوشتن
recited با صدایی موزون خواندن
recites با صدایی موزون خواندن
psalm سرود مذهبی خواندن
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
study درس خواندن خوانش
literacy قادر به خواندن بودن
studies درس خواندن خوانش
reciting با صدایی موزون خواندن
sings تصنیف اواز خواندن
to get wise to someone <idiom> دست کسی را خواندن
see through <idiom> فکر کسی را خواندن
chanting سرود یا اهنگ خواندن
when reading a book در حال خواندن کتابی
skim بطور سطحی خواندن
chanted سرود یا اهنگ خواندن
chant سرود یا اهنگ خواندن
bidden خواندن پیشنهاد دادن
skims بطور سطحی خواندن
skimmed بطور سطحی خواندن
to read over something چیزی را کاملا خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
sings سرود خواندن سراییدن
t i. afauit to a person کسی را خطا کار خواندن
singsong بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reading فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reads بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reads فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
rwm حافظه خواندن و نوشتن emory
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
sight-reading بدون مطالعه قبلی خواندن
to spell out بزحمت خواندن یا هجی کردن
machine readable قابل خواندن توسط ماشین
ortorian کسیکه شرکت در خواندن بنماید
praelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
prelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
To drum something into someones head . مطلبی را به گوش کسی خواندن
monroe diagnostic reading test ازمون تشخیص خواندن مونرو
to read off از روی چیزی خواندن بلندخواندن
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
burn the midnight oil <idiom> تا دیر وقت درس خواندن
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
to pipe up زدن یا خواندن اغاز کردن
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
choir loft جای مخصوص خواندن کلیسا
image interpreter متخصص خواندن عکس هوایی
hierologist متخصص خواندن خطوط قدیمی مصر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com