English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
to bid d. to بمبارزه خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
Other Matches
challenged بمبارزه طلبیدن
challenge بمبارزه طلبیدن
defying بمبارزه طلبیدن
defy بمبارزه طلبیدن
oppugn بمبارزه طلبیدن
defies بمبارزه طلبیدن
challenges بمبارزه طلبیدن
defied بمبارزه طلبیدن
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
gauntlets دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gauntlet دستکش اهنی دعوت بمبارزه
dares جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
read head هد خواندن راس خواندن
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
lip-read لب خواندن
lip read لب خواندن
reads خواندن
rhapsodiz خواندن
misreading بد خواندن
read خواندن
recitations از بر خواندن
recitation از بر خواندن
misread بد خواندن
misreads بد خواندن
lip-reads لب خواندن
to take lessons یا خواندن
reading خواندن
readings خواندن
intoning خواندن
intones خواندن
intoned خواندن
reading age سن خواندن
intone خواندن
peruse بدقت خواندن
criminate مجرم خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
to glance بشتاب خواندن
criminiate مرجم خواندن
cite به دادگاه خواندن
numerate خواندن یاشمردن
cited به دادگاه خواندن
destructive read خواندن مخرب
cites به دادگاه خواندن
citing به دادگاه خواندن
to go to school درس خواندن
to read out بلند خواندن
perused بدقت خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
cantillate با اواز خواندن
to song a song سرود خواندن
trills با تحریر خواندن
trilled با تحریر خواندن
trill با تحریر خواندن
scans با وزن خواندن
spell پی بردن به خواندن
spelled پی بردن به خواندن
spells پی بردن به خواندن
unreadable نامستحق خواندن
lulls لالایی خواندن
lulling لالایی خواندن
lulled لالایی خواندن
lull لالایی خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
scanned با وزن خواندن
scan با وزن خواندن
beatify مبارک خواندن
beatifies مبارک خواندن
beatified مبارک خواندن
brags رجز خواندن
bragging رجز خواندن
bragged رجز خواندن
brag رجز خواندن
perusing بدقت خواندن
beatifying مبارک خواندن
misread غلط خواندن
misreading غلط خواندن
chitter اواز خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
lullaby لالایی خواندن
lullabies لالایی خواندن
misreads غلط خواندن
peruses بدقت خواندن
read strobe بارقه خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
reading habit عادت خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
reading quotient بهر خواندن
reading rate سرعت خواندن
reading speed سرعت خواندن
read pulse تپش خواندن
readability قابلیت خواندن
quirister باجمع خواندن
parallel reading خواندن موازی
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
readable قابل خواندن
read/write خواندن- نوشتن
boasts رجز خواندن
boasted رجز خواندن
r/w خواندن- نوشتن
reading span فراخنای خواندن
raw head نوک خواندن
reading station ایستگاه خواندن
readout خواندن بازخواندن
reading readiness امادگی خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
read head نوک خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
psalmodize زبور خواندن
boast رجز خواندن
bidden خواندن پیشنهاد دادن
invited خواندن وعده گرفتن
chanting سرود یا اهنگ خواندن
invite خواندن وعده گرفتن
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
invites خواندن وعده گرفتن
chant سرود یا اهنگ خواندن
chants سرود یا اهنگ خواندن
chanted سرود یا اهنگ خواندن
studying درس خواندن خوانش
recite با صدایی موزون خواندن
recited با صدایی موزون خواندن
recites با صدایی موزون خواندن
skims بطور سطحی خواندن
to read over something چیزی را کاملا خواندن
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
studies درس خواندن خوانش
study درس خواندن خوانش
to read through something چیزی را کاملا خواندن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
to study for the bar درس حقوق خواندن
vocal اوازی ویژه خواندن
vocals اوازی ویژه خواندن
to tune up خواندن ونواختن اغازکردن
skimmed بطور سطحی خواندن
skim بطور سطحی خواندن
see through <idiom> فکر کسی را خواندن
psalm سرود مذهبی خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
read write head نوک خواندن و نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
sing تصنیف اواز خواندن
sing سرود خواندن سراییدن
sings تصنیف اواز خواندن
sings سرود خواندن سراییدن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
reciting با صدایی موزون خواندن
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
reemploy دوباره بخدمت خواندن
nondestructive خواندن غیر مخرب
photodigital memory خواندن چند بار
literacy سواد خواندن ونوشتن
the three r's خواندن ونوشتن وحساب
when reading a book در حال خواندن کتابی
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
paganize کافرو زندیق خواندن
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
orate نطق کردن خواندن
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
literacy قادر به خواندن بودن
to get wise to someone <idiom> دست کسی را خواندن
nonoverlap processing روشی که به وسیله ان خواندن
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reads فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
burn the midnight oil <idiom> تا دیر وقت درس خواندن
to pipe up زدن یا خواندن اغاز کردن
to read off از روی چیزی خواندن بلندخواندن
sight-reads بدون مطالعه قبلی خواندن
ortorian کسیکه شرکت در خواندن بنماید
To drum something into someones head . مطلبی را به گوش کسی خواندن
sight-reading بدون مطالعه قبلی خواندن
choir loft جای مخصوص خواندن کلیسا
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
rwm حافظه خواندن و نوشتن emory
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
sight-reading فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
prelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
praelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
image interpreter متخصص خواندن عکس هوایی
singsong بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
machine readable قابل خواندن توسط ماشین
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
t i. afauit to a person کسی را خطا کار خواندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com