Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
English
Persian
criss-cross
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crosses
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossing
بهطور متقاطع حرکت کردن
Other Matches
ad nauseam
بهطور تهوعآور
inweave
درهم متقاطع کردن
crossover
متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
cross
قطع کردن متقاطع کردن
crossest
قطع کردن متقاطع کردن
crosses
قطع کردن متقاطع کردن
crosser
قطع کردن متقاطع کردن
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
crosser
متقاطع
traverse
خط متقاطع
traverse
متقاطع
intersecting
متقاطع
crisscross
متقاطع
cross
متقاطع
crossover
متقاطع
thwartwise
متقاطع
intercepter
متقاطع
crossest
متقاطع
transverse
متقاطع
traverses
متقاطع
crosses
متقاطع
traverses
خط متقاطع
traversing
متقاطع
traversed
خط متقاطع
traversed
متقاطع
traversing
خط متقاطع
cross bearings
سمتهای متقاطع
groined vault
طاق متقاطع
crossrail
ریل متقاطع
crosshatching
هاشورزنی متقاطع
crosscurrent
جریان متقاطع
cross wires
سیمهای متقاطع
cross-sections
سطح متقاطع
cross fire
اتشبار متقاطع
cross-section
سطح متقاطع
cross fire
اتش متقاطع
cross hatch
هاشور متقاطع
secant line
خط متقاطع
[ریاضی]
interconversion
تبدیل متقاطع
unresolved corners
حاشیه متقاطع
transverse section
برش متقاطع
secant
خط قاطع متقاطع
interlacing arches
طاقهای متقاطع
closed traverse
خطوط متقاطع
intersecting
قوسی متقاطع
diagonal
سیم بر متقاطع
transversely
بطوراریب یا متقاطع
interlacing arch
طاق های متقاطع
coefficient of cross elasticity
ضریب کشش متقاطع
cross elasticity of demand
کشش متقاطع تقاضا
charade
جدول کلمات متقاطع
built up crossing
قطعه ریل متقاطع
word square
جدول کلمات متقاطع
thwartwise
بطور متقاطع اریب
crossword puzzle
جدول کلمات متقاطع
to an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
cross section
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross buck
حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
at an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
interlacing arches
طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
crossbones
تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
inch
حرکت کردن
waggles
حرکت کردن
whir
حرکت کردن
waggled
حرکت کردن
waggle
حرکت کردن
have way on
حرکت کردن
skews
کج حرکت کردن
sail
حرکت کردن
moved
حرکت کردن
sailed
حرکت کردن
waggling
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
to bear oneself
حرکت کردن
moves
حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
skew
کج حرکت کردن
departures
حرکت کردن
departure
حرکت کردن
get under way
حرکت کردن
move
حرکت کردن
skewing
کج حرکت کردن
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
sneaked
دزدکی حرکت ه کردن
spiraled
بطورمارپیچ حرکت کردن
laziest
باکندی حرکت کردن
lazier
باکندی حرکت کردن
to make an early start
زود حرکت کردن
sail
با نازوعشوه حرکت کردن
sailed
با نازوعشوه حرکت کردن
crawfish
به پشت حرکت کردن
lazy
باکندی حرکت کردن
crab
به پهلو حرکت کردن
to tail to the tide
باجزرومد حرکت کردن
pule
باصدا حرکت کردن
crabs
به پهلو حرکت کردن
sneaks
دزدکی حرکت ه کردن
spiraling
بطورمارپیچ حرکت کردن
range
سیر و حرکت کردن
ranged
سیر و حرکت کردن
submarines
زیردریا حرکت کردن
ranges
سیر و حرکت کردن
skeet
باسرعت حرکت کردن
streaks
بسرعت حرکت کردن
zigzags
حرکت زیگزاگی کردن
lugged
سنگین حرکت کردن
to move on
واداربه حرکت کردن
lugging
سنگین حرکت کردن
lugs
سنگین حرکت کردن
infile
به ستون دو حرکت کردن
to bolt
ناگهانی حرکت کردن
streaking
بسرعت حرکت کردن
spiral
بطورمارپیچ حرکت کردن
underway
در حال حرکت کردن
sailings
با نازوعشوه حرکت کردن
lug
سنگین حرکت کردن
streaked
بسرعت حرکت کردن
streak
بسرعت حرکت کردن
submarine
زیردریا حرکت کردن
sneak
دزدکی حرکت ه کردن
trail
بدنبال حرکت کردن
larrup
سنگین حرکت کردن
darting
بسرعت حرکت کردن
zigzagged
حرکت زیگزاگی کردن
trances
باچالاکی حرکت کردن
zigzagging
حرکت زیگزاگی کردن
spiralled
بطورمارپیچ حرکت کردن
make leeway
حرکت پهلویی کردن
whirry
بعجله حرکت کردن
spiralling
بطورمارپیچ حرکت کردن
jink
بسرعت حرکت کردن
spank
با سرعت حرکت کردن
spanked
با سرعت حرکت کردن
spanks
با سرعت حرکت کردن
zigzag
حرکت زیگزاگی کردن
spirals
بطورمارپیچ حرکت کردن
trailing
بدنبال حرکت کردن
dart
بسرعت حرکت کردن
trailed
بدنبال حرکت کردن
trance
باچالاکی حرکت کردن
darted
بسرعت حرکت کردن
trails
بدنبال حرکت کردن
cross elasticity of demand
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
jibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
proceeded
رهسپار شدن حرکت کردن
leapfrogs
باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogged
باجست وخیز حرکت کردن
moved
حرکت کردن تکان خوردن
galvanize
تحریک کردن به حرکت واداشتن
proceed
رهسپار شدن حرکت کردن
departs
روانه شدن حرکت کردن
lobs
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
skip
رقص کنان حرکت کردن
zoomed
با صدای وزوز حرکت کردن
jibing
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com