English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
Other Matches
forbid بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbids بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
whiff دروغ در چیزی گفتن
discommend با عدم توافق چیزی گفتن
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] سخن گفتن در باره چیزی
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
cut (someone) off <idiom> اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
knew دانست
it is to be noted that باید دانست که
without his knowing it بدون انکه بداند
On the recent developments he had nothing to say. در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
canonist کسیکه قانون شرع یا شرعیان بداند
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
The truth was known to no one other than himself. هیچ کس به غیر از خود او [مرد] حقیقت را نمی دانست.
runs دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
box وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
boxes وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
k به هنگام اشاره به فرفیت با مسامحه می توان معادل 4201 دهدهی دانست
ought not نباید
oughtn't نباید
one must نباید گفت
owenism اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
One must let sleeping dogs lie. دنبال شر نباید رفت
his heart to grief دل بکف غصه نباید سپرد
You should not over – exert yourself. نباید بخودتان فشار بیاورید
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
We should not have lost sight of the fact that ... ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
throwing line نیمدایرهای که پرتابگر نیزه نباید از ان تجاوز کند
No one needed to know save herself / outside herself [American E] . به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
Something wI'll turn up . خدا بزرگ است ( نباید ما یوس ونا امید شد )
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
greets درود گفتن تبریک گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
This must not happen in future at any cost. در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
key صدای تولید شده توسط کامپیوتر که به اپراتور اجازه میدهد تا بداند که کلید انتخاب شده ثبت شده است
one should not drop the pilot شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
machiavelian مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
hidden پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
to shoot one's mouth off <idiom> چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
privacy قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
that fauit will right itself خواهد شد
twill _ ان خواهد
it askes for attention دقت می خواهد
he will go خواهد رفت
the secret will open to me خواهد گردید
it will manifest it self اشکار خواهد شد
he shall go خواهد رفت
Well what does he want now ? خوب حا لاچه می خواهد ؟
It wI'll overtake (befall) everyone. دامنگیر همه خواهد شد
What impudence!what never !what cheek! واقعا" که خیلی رو می خواهد !
Its color wI'lll fade. رنگش خواهد رفت
The tree wI'll die . درخت خشک خواهد شد
She wI'll regret it bitterly. مثل سگ پشیمان خواهد شد
It wI'll clear up by morning . تا صبح هواصاف خواهد شد
The folwer wI'll die for want of water. گل از بی آبی خشک خواهد شد
criterion مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
the lord will provide خداوسیله خواهد ساخت
It wI'll get us into trouble. ما را به درد سر خواهد انداخت
It wI'll prove to be to your disadvantage. بضررت تمام خواهد شد
the truth will out . <proverb> یقیقت بر ملا خواهد شد .
She wI'll gradually soften . تدریجا" نرم خواهد شد
it would be preferble to بهتر خواهد بود
do as you please هر چه دلتان می خواهد بکنید
it will manifest it self معلوم خواهد گشت
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
i know that he will come من میدانم که او خواهد امد
it will give rise to a quarrel مایه ستیزه خواهد شد
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
He wI'll expedite our case. اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced. بدجوری آبرویم خواهد رفت
if he wishes to be a اگرمی خواهد کسی بشود
who will pay for it کی هزینه انرا خواهد پرداخت
Surely things wI'll turn out well for him in the end. مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
accuracy تعریف دقیق تر خواهد بود
Sooner or later , he wI'll find out . دیر یا زود خواهد فهمید
he would be sure to like it یقینا انرادوست خواهد داشت
i do not u.his wanting to say نمیفهم چرامی خواهد بماند
it will give rise to a quarrel نزاعی تولید خواهد کرد
who will pay for it کی پول انرا خواهد داد
near work کاری که نگاه نزدیک می خواهد
It wI'll spoil my appetite . اشتهایم راکور خواهد کرد
sticker [guest] مهمانی که نمی خواهد برود
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
She wI'll arrive on friday morning . جمعه صبح وارد خواهد شد
privileged communication مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
whatsoever he doeth shall p هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
She wI'll never realize this wish. این آرزو بدلش خواهد ماند
which diffrence shall be settled only by ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
This book wI'll be a great success . این کتاب خیلی گه خواهد کرد
A new government wI'll take office . حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
outputs ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
output ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
He gave us to understand that he would help us. او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
he is sanguine of success خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
We shall look into the matter in due ( good ) time . درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
on shall from a quo rum جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
it will wear to your shape بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
stagnation thesis ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
He is trying to prove himself all the time. او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
Your train will leave from platform 8. قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
gigo اگر اطلاعات ورودی بد باشد خروجی هم بد خواهد بود
He threatened to thrash the life out of me . تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
end user شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
The judge will have the final say on the matter. قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
While the grass grows the cow starves . <proverb> تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
diminished radix complement نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
He who excuses accuses himself. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
This law wI'll be a disincentive to foreign investors. این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
critical engine موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
attention code حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
defaulting مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
restorationist کسیکه معتقداست باینکه بشرعاقبت بسعادت اول خود نائل خواهد شد
defaults مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
default مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
On Thursday it will be variably cloudy [cloudy with sunny intervals] . پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
defaulted مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
hacker فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
to keep somebody in suspense <idiom> کسی را در حالت هراس گذاشتن [چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
doctrinaire کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
hackers فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
i/o فضای ذخیره سازی موقت داده که به عنوان خروجی یا ورودی استفاده خواهد شد
parameter نرم افزاری که توابع اصل آن طبق نیاز کاربر با متغیرهای مختلف خواهد بود
NOT function تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
background نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
parameters نرم افزاری که توابع اصل آن طبق نیاز کاربر با متغیرهای مختلف خواهد بود
backgrounds نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
defaults عمل یا مقدار باز پیش تعیین شده که اگر اپراتور تغییر نکند استفاده خواهد شد
defaulting عمل یا مقدار باز پیش تعیین شده که اگر اپراتور تغییر نکند استفاده خواهد شد
default عمل یا مقدار باز پیش تعیین شده که اگر اپراتور تغییر نکند استفاده خواهد شد
decisions مدار منط قی که روی داده دودویی کار میکند و خروجی طبق عمل خواهد بود
decision مدار منط قی که روی داده دودویی کار میکند و خروجی طبق عمل خواهد بود
defaulted عمل یا مقدار باز پیش تعیین شده که اگر اپراتور تغییر نکند استفاده خواهد شد
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
special bastard هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
devices روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
device روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
Marxist طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxists طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com