English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
shibboleth بیان رایج
shibboleths بیان رایج
Other Matches
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
trendier رایج
briskest رایج
common رایج
commoners رایج
commonest رایج
currents رایج
trendy رایج
trendiest رایج
non performing loan وام غیر رایج
brisk رایج
popular رایج
circulating رایج
prevalent رایج
current رایج
brisker رایج
ruling رایج متصدی
passed رایج شدن
currency پول رایج
currencies پول رایج
legal tender پول رایج
tendering پول رایج
rulings رایج متصدی
cashing پول رایج
going رایج عازم
tenderest پول رایج
tendered پول رایج
tender پول رایج
rousing نمایان رایج
cash پول رایج
pass رایج شدن
cashed پول رایج
cashes پول رایج
popular response پاسخ رایج
tradition عقیده رایج
passes رایج شدن
remonetize دوباره رایج کردن
circulation رواج پول رایج
paper standard پول رایج مملکت
fiat money پول رایج اعتباری
circulations رواج پول رایج
greenroom شایعات رایج بین هنرپیشگان
currencies پول قانونی و رایج هر کشور
currency پول قانونی و رایج هر کشور
invasion currency پول رایج ارتش اشغالگر
occupation currency پول رایج نیروی اشغالگر
british english زبان انگلیسی رایج درانگلستان
bimetallic دارای دو نوع پول رایج
greenrooms شایعات رایج بین هنرپیشگان
khowar زبان رایج درشمال غربی پاکستان
Yiddish زبان عبری رایج میان کلیمیان روسیه ولهستان والمان وغیره
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
demonetization سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
balto slavic شاخهء زبان هند و اروپایی رایج در سواحل بالتیک و بین اقوام اسلاو
accadian که قبل از زبان اشوری رایج بوده و درکتیبههای میخی دیده شده است
rhetoric علم معانی بیان معانی بیان
currencies داشتن اخرین اطلاعات پول رایج پول نقد
currency داشتن اخرین اطلاعات پول رایج پول نقد
currency depreciation race تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
imagism مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
Kufic border حاشیه کوفی [این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
averment بیان
locution بیان
locutions بیان
expositions بیان
rhetorically بیان
exposition بیان
recitations بیان
recitation بیان
say-so حق بیان
say-so بیان
explanations بیان
explanation بیان
interpretations بیان
interpretation بیان
declarations بیان
say so بیان
pronunciations بیان
pronunciation بیان
diction بیان
wording بیان
declaration بیان
say so حق بیان
diction بیان
statements بیان
dit بیان
dite بیان
experssion بیان
verbiage [American English] بیان
explication بیان
statement بیان
quotation بیان
wording بیان
expressions بیان
word choice بیان
choice of words بیان
expression بیان
quotations بیان
termed <adj.> <past-p.> بیان شده
stater بیان کننده
stated <adj.> <past-p.> بیان شده
set out بیان کردن
set forth بیان کردن
presentment بیان حضور
named <adj.> <past-p.> بیان شده
mentioned <adj.> <past-p.> بیان شده
formulation بیان ریاضی
eloquence علم بیان
licorice شیرین بیان
says بیان کردن
say بیان کردن
sweet root شیرین بیان
simply stated به بیان کوتاه
voice بیان کردن
utter بیان کردن
account بیان علت
self-expression بیان حال
verbalization بیان کلامی
verbalization بیان شفاهی
to set forth بیان کردن
telling-off بیان کردن
mouthing مدخل بیان
mouths مدخل بیان
fluidity روانی بیان
fluidity سلاست بیان
restatement بیان مجدد
restatements بیان مجدد
dictograph بیان نگار
enunciative بیان کننده
lip سخن بیان
appositive عطف بیان
mouthed مدخل بیان
mouth مدخل بیان
expessible قابل بیان
inexpressibility بیان ناپذیری
anticlimax بیان قهقرایی
anticlimaxes بیان قهقرایی
impart بیان کردن
imparted بیان کردن
imparting بیان کردن
imparts بیان کردن
freedom of experssion ازادی بیان
fair spoken خوش بیان
tell بیان کردن
tells بیان کردن
frame بیان کردن
expressible به بیان درامدنی
expounder بیان کننده
declaratory متضمن بیان
statements بیان وضعیت
remark افهار بیان
intonation بیان با الحان
intonations بیان با الحان
express بیان یا شرح
liquorice شیرین بیان
expressed بیان یا شرح
expressing بیان یا شرح
expresses بیان یا شرح
numbers بیان کیفیت
said بیان شده
diction طرز بیان
paradoxes بیان مغایر
remarking افهار بیان
number بیان کیفیت
remarked افهار بیان
paradox بیان مغایر
remarks افهار بیان
statement بیان وضعیت
apposition عطف بیان
express بیان کردن اداکردن
inexpressible نا گفتنی غیرقابل بیان
causal بیان کننده علت
sound off <idiom> عقاید را بیان کردن
afore-mentioned <adj.> بیان شده در بالا
rhetorician اموزگار معانی بیان
rhetoricians اموزگار معانی بیان
aforementioned <adj.> بیان شده در بالا
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
abovementioned <adj.> بیان شده در بالا
above-quoted <adj.> بیان شده در بالا
above-mentioned <adj.> بیان شده در بالا
restate مجددا بیان کردن
expressed بیان کردن اداکردن
quantified چندی بیان کردن
quantify چندی بیان کردن
worded بالغات بیان کردن
quantifying چندی بیان کردن
word بالغات بیان کردن
bubble بیان کردن حباب
bubbled بیان کردن حباب
bubbles بیان کردن حباب
quantifies چندی بیان کردن
polarities بیان جهت جریان یک شی
restated مجددا بیان کردن
restates مجددا بیان کردن
restating مجددا بیان کردن
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com