Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
English
Persian
outstand
بیشتر تحمل کردن
Search result with all words
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
Other Matches
too much of a good thing
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
sustains
تحمل کردن
undergo
تحمل کردن
undergoes
تحمل کردن
vasbyt
تحمل کردن
undergoing
تحمل کردن
endures
تحمل کردن
undergone
تحمل کردن
tolerates
تحمل کردن
abhide
تحمل کردن
bide
تحمل کردن
withstanding
تحمل کردن
dure
تحمل کردن
tolerated
تحمل کردن
sustained
تحمل کردن
sustain
تحمل کردن
dree
تحمل کردن
endure
تحمل کردن
to bear out
تحمل کردن
keep up
تحمل کردن
endured
تحمل کردن
withstand
تحمل کردن
tolerate
تحمل کردن
to give support to
تحمل کردن
sit down under
تحمل کردن
withstood
تحمل کردن
put up with
تحمل کردن
lie down under
تحمل کردن
suffer
تحمل کردن
suffered
تحمل کردن
suffers
تحمل کردن
tolerating
تحمل کردن
experiencing
تحمل کردن
support
تحمل کردن
withstands
تحمل کردن
stand
تحمل کردن
experience
تحمل کردن
experiences
تحمل کردن
thole
تحمل کردن
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
stomach
اشتها تحمل کردن
stomaching
اشتها تحمل کردن
stomachs
اشتها تحمل کردن
to live through something
چیزی را تحمل کردن
stomached
اشتها تحمل کردن
forcing
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
comports
جور بودن تحمل کردن
stick
پیچ درکار تحمل کردن
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to champ the bit
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comporting
جور بودن تحمل کردن
forborne
دست برداشتن تحمل کردن
bears
تاب اوردن تحمل کردن
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
comport
جور بودن تحمل کردن
comported
جور بودن تحمل کردن
bear
تاب اوردن تحمل کردن
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
add insult to the injury
<idiom>
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
brooking
تحمل کردن سازش کردن
bear
تقبل کردن تحمل کردن
brooks
تحمل کردن سازش کردن
bears
تقبل کردن تحمل کردن
brook
تحمل کردن سازش کردن
brooked
تحمل کردن سازش کردن
outwear
بیشتر دوام کردن
outwork
بیشتر کار کردن از
put someone's best foot forward
<idiom>
بیشتر تلاش کردن
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fan
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
as if to add insult to injury
<idiom>
با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
to space out letters
[text]
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
filling out
[پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
keypad
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
longanimity
تحمل
enduringness
تحمل
endurance
تحمل
passiveness
تحمل
tolerance
تحمل
good humor
تحمل
tolerances
تحمل
toleration
تحمل
insufferable
تحمل ناپذیر
intolerableness
تحمل نا پذیری
impossible
[colloquial]
<adj.>
تحمل ناپذیر
impassibility
تحمل ناپذیری
good humouredly
با صبر و تحمل
frustration tolerance
تحمل ناکامی
take it
<idiom>
تحمل مشکلات
forbore
تحمل کرد
insupportable
تحمل ناپذیر
intolerability
تحمل ناپذیری
intolerancy
عدم تحمل
abiding
تحمل کننده
tolerable
قابل تحمل
supportable
قابل تحمل
tolerator
تحمل کننده
weather
تحمل یابرگزارکردن
endurable
تحمل پذیر
bearable
تحمل پذیر
forbearance
تحمل امساک
sufferable
تحمل پذیر
intolerance
عدم تحمل
beyond bearing
تحمل ناپذیر
unbearable
تحمل ناپذیر
tolerable
تحمل پذیر
tolls
تحمل خسارت
unbearably
تحمل ناپذیر
defrayal
تحمل هزینه
sustainable
قابل تحمل
weathers
تحمل یابرگزارکردن
fault tolerance
تحمل نقص
intolerable
تحمل ناپذیر
toll
تحمل خسارت
weathered
تحمل یابرگزارکردن
beyond bearing
غیرقابل تحمل
tolling
تحمل خسارت
expected time
زمان تحمل
bearing capacity
قدرت تحمل
bearing capacity
فرفیت تحمل
bearing capacity
گنجایش تحمل
insufferably
بطور تحمل ناپذیر
intolerably
بطور تحمل ناپذیر
unsustainable
<adj.>
غیر قابل تحمل
fault tolerance
قدرت تحمل نقص
breaking load
حداکثر تحمل بار
insupportably
بطور تحمل ناپذیر
intolerable
غیر قابل تحمل
gameness
طاقت تحمل مصائب
stress tolerance
تحمل فشار روانی
bearingly
از روی تحمل و بردباری
tolerance
حدود قابل تحمل
taxpaying capacity
تحمل کل بار مالیات
tolerances
حدود قابل تحمل
intolerantly
بدون تحمل متعصبانه
tolerably
بطور قابل تحمل
borne
تحمل کرده یاشده
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
smooth something over
<idiom>
بهتریا قابل تحمل تر شدن
ties
عضو تحمل کننده کشش
tie
عضو تحمل کننده کشش
tail boom
پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
bete noire
ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
i am out of p with it
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
at the top of one's bent
تا انجا که می توان تحمل کرد
bearing
قسمت تحمل کننده بار
insufferable
تن در ندادنی غیر قابل تحمل
transients
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
unbearably
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
scaleweight
وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
tolerances
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
transient
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
broad shoulders
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
unbearable
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
on line fault tolerant system
سیستم تحمل خرابی درون خطی
overweight
تحمل وزن اضافه از طرف اسب
tolerance
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
The nerves can only take so much .
اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
scale of weights
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
prima facie evidence
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
reed
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
to gild the pill
چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
eurytopic
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
for the most part
بیشتر
as much as possible
هر چه بیشتر
principally
بیشتر
mostly
بیشتر
more
بیشتر
the more better the best
هر چه بیشتر
large adv
بیشتر
the more
بیشتر
mainly
بیشتر
as early aspossible
هر چه بیشتر
furthered
بیشتر
more and more
هی بیشتر
rather
بیشتر
further
بیشتر
it is mostly iron
بیشتر
furthering
بیشتر
furthers
بیشتر
more than
بیشتر از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com