English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 272 (50 milliseconds)
English Persian
hit the road <idiom> ترک کردن (معمولابرای ماشین)
Search result with all words
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machined تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machines تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
monitor برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
willy ماشین حلاجی پشم و پنبه حلاجی یا پاک کردن
operational آنچه کار میکند یا مربوطه به نحوه کار کردن ماشین است
preparation تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparations تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
combine ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combines ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combining ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
print ماشین کردن
printed ماشین کردن
prints ماشین کردن
operate تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operates تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
bulldoze روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozed روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozes روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozing روی ماشین بولدوزکار کردن
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
chain روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chains روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
blender ماشین مخصوص مخلوط کردن
blenders ماشین مخصوص مخلوط کردن
port مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
leader بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leaders بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
carburizing گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
microphonics انعکاس صدای کار کردن ماشین الات در میکروفن
pace lap دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
smoke test بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
tedder ماشین مخصوص پخش وخشک کردن علف درو شده
to type in quadruplicate چهارنسخه ماشین کردن
turn on وصل کردن منبع تغذیه یک ماشین
type write ماشین کردن
type write ماشین نویسی کردن
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
wind up <idiom> سفت کردن فنر ماشین
to switch on the dipped [dimmed] headlights چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
ager نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
gig ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
to cross-check the result with a calculator حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
to goose [American E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
to rev [British E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
Other Matches
burn down <idiom> کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
leakages مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
leakage مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
wheel satellite ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
automaton ماشین
mills ماشین
mill ماشین
automatons ماشین
runners ماشین چی
motor- ماشین
runner ماشین چی
mechanism ماشین
mechanisms ماشین
wheels رل ماشین
apparatus ماشین
plants ماشین
machined ماشین
plant ماشین
wheel رل ماشین
freeze-up ماشین
motor ماشین
motors ماشین
engine ماشین
motored ماشین
wheeling رل ماشین
machanist ماشین چی
pressman ماشین چی
pressmen ماشین چی
machine ماشین
gins ماشین
gin ماشین
machines ماشین
for a car برای هر ماشین
typewritter ماشین نویس
adder ماشین جمع
lorry ماشین باری
lorries ماشین باری
open machine ماشین باز
operator متصدی ماشین
electric machine ماشین الکتریکی
washing machines ماشین رختشویی
operators متصدی ماشین
infernal machine ماشین اتش زا
frictional machine ماشین مالشی
electrostatic machine ماشین الکتروستاتیکی
chess machine ماشین شطرنج
chief engineer مدیر ماشین
bumpers سپر ماشین
bumper سپر ماشین
steamers ماشین بخار
edging machine ماشین لب خم کنی
steamer ماشین بخار
engine man ماشین کار
object machine ماشین مقصود
aerial ladder truck ماشین آتشنشانی
learning machine ماشین فراگیر
enginery ماشین الات
engine order دستور ماشین
commutating machine ماشین جابجاگری
power shovel ماشین خاک کش
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
planing machine ماشین کندگی
scooping ماشین حفاری
scooped ماشین حفاری
scoop ماشین حفاری
welders ماشین جوشکاری
ignition generator دینام ماشین
hydraulic machine ماشین اب بلندکنی
welder ماشین جوشکاری
holtz machine ماشین هولتس
blower engine ماشین دمنده
engine ماشین بخار
hood bonnet کاپوت ماشین
buldozer ماشین اهنگری
scoops ماشین حفاری
shear ماشین برش
calculator mode مد ماشین حساب
inductive machine ماشین القائی
paper mill ماشین کاغذسازی
carfare کرایه ماشین
induction machine ماشین القائی
induction machine ماشین القایی
lathes ماشین تراش
bumper guard سپر ماشین
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
ignition switch سویچ ماشین
lathe ماشین تراش
calculating machine ماشین حساب
calculating machine ماشین محاسباتی
calculating machine ماشین محاسبه
carload بقدرفرفیت یک ماشین
machine designer طراح ماشین
machinelike ماشین وار
chauffeur راننده ماشین
chauffeured راننده ماشین
hooters سوت ماشین
machine word کلمه ماشین
hooter سوت ماشین
automaton ماشین خودکار
machine fault نقص ماشین
machine equipment تجهیزات ماشین
machine error خطای ماشین
automatons ماشین خودکار
machine fault عیب ماشین
machinist's mate ماشین ساز
machine time وقت ماشین
machine run اجرای ماشین
chauffeuring راننده ماشین
machine operator کارگردان ماشین
machine operating عملکرد ماشین
machine oil روغن ماشین
machine interupption وقفه ماشین
machine learning فراگیری ماشین
devil با ماشین خردکردن
machine operator اپراتور ماشین
machine operator متصدی ماشین
machine independent مستقل از ماشین
machine run رانش ماشین
machine instruction دستورالعمل ماشین
chauffeurs راننده ماشین
machine intelligence هوش ماشین
devils با ماشین خردکردن
machine oriented ماشین گرا
machine language زبان ماشین
machine dependent وابسته به ماشین
commutator machine ماشین کموتاتودار
donkey engine ماشین بخارکوچک
ditcher ماشین نهر کن
milling machine ماشین تراش
dish washer ماشین طرفشویی
metal cutting tool ماشین ابزار
machinary ماشین الات
machine made ساخت ماشین
machinist's mate ماشین کار
milling machine ماشین فرز
millwright ماشین ساز
dump car ماشین شهرداری
lisp machine ماشین لیسپ
dry dredger ماشین حفار
printing machine ماشین چاپ
printing press ماشین چاپ
mimeograph ماشین تکثیر
printing presses ماشین چاپ
machine address نشانی ماشین
machine cycle چرخه ماشین
machine dependent وابسته ماشین
machine check برسی ماشین
typists ماشین نویس
automata نظریه ماشین ها
machine address آدرس ماشین
machine based مبتنی بر ماشین
machine builder ماشین ساز
machine building ماشین سازی
mechanical مربوط به ماشین ها
typist ماشین نویس
machine capacity فرفیت ماشین
steam engine ماشین بخار
knitting machine ماشین کش بافی
knitting machines ماشین کش بافی
autos ماشین سواری
auto ماشین سواری
adders ماشین جمع
machinery ماشین الات
smart machine ماشین هوشیار
treadles رکاب ماشین
treadle رکاب ماشین
sunchronous machine ماشین سنکرون
typing ماشین نویسی
desktop ماشین حساب
drive! برون! [با ماشین]
steam whistle سوت ماشین
slot drilling machine ماشین سوراخکن
slot drilling machine ماشین مته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com