English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English Persian
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meets تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
Other Matches
befitted درخور بودن
befit درخور بودن
befits درخور بودن
likly درخور
meets درخور
idoneous درخور
assorted درخور
meet درخور
by fits and starts درخور
congurous درخور
apt درخور
apposite درخور
eligible درخور
deserved درخور
proportionate درخور
felicitous درخور
fittest درخور مناسب
appropriating درخور مناسب
appropriates درخور مناسب
wifely درخور زنان
pasturable درخور چرا
monkish درخور رهبان
becoming شایسته درخور
fit درخور مناسب
opportune درخور مناسب
appropriate درخور مناسب
fits درخور مناسب
appropriated درخور مناسب
thievish درخور دزدان
befitting درخور شایسته
e. to the occasion درخور موقع
marriageable درخور عروسی
queenly درخور ملکه
stagy درخور نمایشگاه
gradient درخور راه رفتن
measuring درخور اندازه گیری
little درخور بچگی پست
gradients درخور راه رفتن
gradatory درخور راه دفتن
congruous درخور درست تلافی کننده یاجفت شونده
sacerdotal وابسته به کشیشان درخور کشیشان
espionage جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejecting عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
collides تصادم کردن
to run f. of تصادم کردن با
to fall foul of تصادم کردن با
colliding تصادم کردن
collided تصادم کردن
to fall aboard تصادم کردن
to run a تصادم کردن
to come in to collision تصادم کردن
intersect تصادم کردن
intersected تصادم کردن
come into collision تصادم کردن
intersects تصادم کردن
collide تصادم کردن
bops تصادم کردن وزش
bop تصادم کردن وزش
bopped تصادم کردن وزش
bopping تصادم کردن وزش
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
poop گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poops گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
enemy alien طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
antagonising دشمن کردن
antagonizing دشمن کردن
antagonizes دشمن کردن
antagonised دشمن کردن
antagonize دشمن کردن
enemy دشمن کردن
antagonized دشمن کردن
enemies دشمن کردن
antagonises دشمن کردن
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
distract گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distracts گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
betraying تسلیم دشمن کردن
harasses ناراحت کردن دشمن
threat دشمن تهدید کردن
harass ایذا کردن دشمن
threats دشمن تهدید کردن
to pierce the enemy's line دشمن رخنه کردن
betray تسلیم دشمن کردن
betrayment تسلیم به دشمن کردن
betrays تسلیم دشمن کردن
betrayed تسلیم دشمن کردن
to roll up the enemy line بخط دشمن کردن
harasses ایذا کردن دشمن
harass ناراحت کردن دشمن
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
lead collision course مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
search and clear جستجو و پاک کردن دشمن
infiltrated در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating در خطوط دشمن نفوذ کردن
confusion agent عامل گیج کردن دشمن
infiltrate در خطوط دشمن نفوذ کردن
evasions اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
neutralizing خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
neutralizes خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralised خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
crossing the t قطع کردن راه ستون دشمن
neutralises خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralising خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralize خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
mopping up پاک کردن منطقه ازوجود بقایای دشمن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
follow up رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
evades فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
to sweep the seas همه جای دریاراعبورکردن دریاهارا ازوجود دشمن پاک کردن
evade فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
disorganised به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
blocking سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
squawking در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
meaconing گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
clashed تصادم
shock تصادم
shocked تصادم
smashes تصادم
clash تصادم
striking تصادم
collision تصادم
collisions تصادم
collission تصادم
clashes تصادم
concussion تصادم
chatters تصادم
shocks تصادم
chatter تصادم
chattered تصادم
strikes تصادم
chattering تصادم
percussion تصادم
strike تصادم
smash تصادم
strikingly تصادم
allision تصادم
shocked تصادم تلاطم
grated صدای تصادم
cannons تصادم دوتوپ
cannon تصادم دوتوپ
smashup نابودی تصادم
concussion تصادم صدمه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com