Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
Other Matches
power play
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
outsold
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
odd
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
outplay
بازی بهتر از حریف
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
hole job
شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
He is the best physician as physicians go.
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
compound parry
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
man up
بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
accuracy
هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
more frequently than ever
<adv.>
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
halved
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halve
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
multimult
پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
protection
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
outdent
خطی از متن که نسبت به سایر خطوط یک پاراگراف بیشتر به سمت چپ بسط می یابد
overflowed
وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
overflow
وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
overflows
وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
prescan
خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
ply yarn
نخ چندلا
[در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
firing position
موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
knot ratio
نسبت تعداد گره
[این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
square design
طرح خشتی
[طرح مربع شکل]
[این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
rifle clasp
نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
firing range
برد تیراندازی مسافت تیراندازی
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
combinatorics
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
roundest
تعداد تیر تعداد شلیک دور
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
better
بهتر
the more better the best
بهتر
so much the better
چه بهتر
better than
بهتر از
so much the better for me
بهتر من
all the better
چه بهتر
modifies
بهتر کردن
modifying
بهتر کردن
So much the better.
دیگه بهتر
to change to the better
بهتر شدن
ameliorates
بهتر کردن
amelioration
بهتر شدن
the best of all
از همه بهتر
ameliorate
بهتر کردن
meliorate
بهتر شدن
meliorative
بهتر شونده
modify
بهتر کردن
preferably
بطور بهتر
cote
بهتر بودن از
above rubies
بهتر از یاقوت
might as well
<idiom>
ترجیحا بهتر
on the mend
<idiom>
بهتر شدن
ameliorated
بهتر کردن
ameliorating
بهتر کردن
ameliorative
بهتر شونده
ameliorator
بهتر کننده
the better plan is to
بهتر این است که .....
out act
بهتر انجام دادن از
he works better
او بهتر کار میکند
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
ammunition modification
بهتر سازی مهمات
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
to get back on one's feet
بهتر شدن
[از بیماری]
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
I feel it is appropriate ...
به نظر من بهتر است که ...
modification
بهتر کردن مدل
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
tea is preferable to water
چایی از اب بهتر است
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
it was no better
هیچ بهتر نبود
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
hardening and temper
بهتر کردن تشویه ی فولاد
Do you have anything better?
آیا چیزی بهتر دارید؟
ameliorate
بهتر شدن بهبودی یافتن
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
i know you better than he
من شما را بهتر میشناسم تااو
rounding
ایجاد دید بهتر در گرافیک
rounding
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
This photo does not do you justice.
خودتان از عکستان بهتر هستید
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
Better late then never.
<proverb>
تاخیر بهتر از هرگز است .
ameliorates
بهتر شدن بهبودی یافتن
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorating
بهتر شدن بهبودی یافتن
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
to get back on one's feet
وضعیت خود را بهتر کردن
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
ameliorated
بهتر شدن بهبودی یافتن
gunning
تیراندازی
gunnery
تیراندازی
shootings
تیراندازی
archery
تیراندازی
pops
تیراندازی
popped
تیراندازی
pop
تیراندازی
musketry
تیراندازی
shooting
تیراندازی
think better of
<idiom>
رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
Better do it than wish it done.
<proverb>
شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
She has known better days in her youth .
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
I know best where my interests lie.
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
fire trench
سنگر تیراندازی
school shooting
تیراندازی در مدرسه
fire power
قدرت تیراندازی
combat firing
تیراندازی جنگی
gun
تیراندازی کردن
guns
تیراندازی کردن
delivery error
اشتباه در تیراندازی
firing table
جدول تیراندازی
gunning
تمرین تیراندازی
methode of fire
روش تیراندازی
firing line
خط شروع تیراندازی
live
تیراندازی جنگی
verification fire
تیراندازی ازمایشی
lived
تیراندازی جنگی
firing area
منطقه تیراندازی
conduct of fire
هدایت تیراندازی
order of fire
روش تیراندازی
conduct of fire
اجرای تیراندازی
gunnery
قوانین تیراندازی
fires
تیراندازی کردن
fire bay
دهلیز تیراندازی
fired
تیراندازی کردن
shoot
تیراندازی کردن
shoots
تیراندازی کردن
scheme of fire
طرح تیراندازی
riflery
تیراندازی تفنگداری
handbow
کمان تیراندازی
horseback archery
تیراندازی سواره
fire
تیراندازی کردن
ready position
حاضربه تیراندازی
dry sum
مشق تیراندازی
automatic fire
تیراندازی خودکار
the butts
میدان تیراندازی
offhand
تیراندازی ایستاده
field archery
تیراندازی صحرایی
Do you have a room with a better view?
آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
soil improvement
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
Are you feeling any better?
آیا حال شما کمی بهتر است؟
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Better late than never.
<proverb>
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Better late than never!
<proverb>
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
You're improving.
<idiom>
دارید بهتر می شوید
[در انجام کارتان]
[اصطلاح روزمره]
carbonet hardness
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
go-getter
<idiom>
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
squatting position
وضعیت چمباتمه در تیراندازی
recoiling
دفع ضربت تیراندازی
recoils
دفع ضربت تیراندازی
recoiled
دفع ضربت تیراندازی
passive
دفاع بدون تیراندازی
skeet
انداختن تمرین تیراندازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com