English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
back wardation تعیین اجل برای بایع
Other Matches
stoppage in transitu حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
call a metting تعیین وقت و دعوت برای جلسه
metronomes اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
sexualize جنس برای چیزی تعیین کردن
short line محدوده تعیین شده برای فرودتوپ
metronome اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
seller بایع
vendors بایع
sellers بایع
vendor بایع
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
service time window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
nominate تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
bathometer دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
playoffs مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
nominates تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
nominating تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
bibliotics بررسی دست نوشته برای تعیین اصالت ان
advowson حق تعیین مقام برای تصدی اموروقفی کلیسا
playoff مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
vender بایع طواف
command heading مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
constructive placement تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
photo finish استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
cone penetrometer وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
collusion برای تعیین قیمت مشترک و یا تقسیم بازار کالامیان خود
limits محدودههای بیشترین حد از پیش تعیین شده برای اعداد در کامپیوتر
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
pibal دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
winter book تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
vender's lien حق حبس بایع در معامله اراضی
lags زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
lagged زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
break up value قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
lag زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
shake bottle بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
check point نقطه از پیش تعیین شدهای در سطح زمین برای کنترل حرکت رسانگرها یا پرتابه ها
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
pill pool billiard بیلیارد کیسه دار با تعیین شماره گوی برای هر بازیگربا ژتون یا گویهای کوچک مخصوص
fair trade laws قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
observers گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observer گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
alphaphotographic آنچه باعث نمایش تصاویر با استفاده از حروف گرافیکی از پیش تعیین شده برای سرویسهای تلتکس می شوند
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
seller's option to duble خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
burned کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
movement credit وقت پیش بینی شده و تعیین شده برای حرکت یک ستون
decca سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
duble option خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
put option خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
timing disc علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
credit system of supply سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
assignment of space تعیین جا
designation تعیین
determination تعیین
formulation تعیین
specification تعیین
appointment تعیین
appointments تعیین
fixation تعیین
fixations تعیین
emplacement تعیین جا
designations تعیین
assessment تعیین مالیات
enumeration تعیین شماره
slated تعیین کردن
determines تعیین کردن
determinants تعیین کننده
abounded تعیین حدودکردن
slates تعیین کردن
determining تعیین کردن
slate تعیین کردن
locations تعیین محل جا
provided <adj.> <past-p.> تعیین شده
appropriated <adj.> <past-p.> تعیین شده
sex determination تعیین جنسیت
location تعیین محل جا
determinant تعیین کننده
assignment of tasks تعیین وفایف
avows شرط تعیین
assignations تعیین وقت
typification تعیین نمونه
assessments تعیین مالیات
quantification تعیین خاصیت
tell off تعیین کردن
specifying تعیین کردن
nominations تعیین نامزدی
assignation تعیین وقت
determinable قابل تعیین
job placement تعیین شغل
determination coefficient ضریب تعیین
specifies تعیین کردن
determinative تعیین کننده
watermarks تعیین میزان مد اب
indeterminable تعیین ناپذیر
budget determinant تعیین بودجه
valorization تعیین ارزش
nomination تعیین نامزدی
abounding تعیین حدودکردن
unitization تعیین واحد
abounds تعیین حدودکردن
bound تعیین کردن
determine تعیین کردن
avowing شرط تعیین
price determination تعیین قیمت
range determination تعیین مسافت
specify تعیین کردن
avow شرط تعیین
titration تعیین عیار
wage determination تعیین دستمزد
emplacement تعیین محل
predesignation تعیین قبلی
watermark تعیین میزان مد اب
identifying تعیین کردن
laid on <past-p.> تعیین شده
placements تعیین شغل
route تعیین خط مسیر
indentification تعیین هویت
income determination تعیین درامد
appraisal تعیین قیمت
routes تعیین خط مسیر
nominative تعیین شده
identify تعیین کردن
blood types تعیین کردن
identified تعیین کردن
redirection تعیین مسیر
damage assessment تعیین خسارات
redirection تعیین جهت
identifies تعیین کردن
blood group تعیین کردن
blood groups تعیین کردن
blood type تعیین کردن
appraisals تعیین قیمت
earmarked تعیین شده
frequency assignment تعیین فرکانس
frequency determination تعیین فرکانس
frequency designation تعیین فرکانس
demarcation تعیین حدود
assignment تعیین تعدادسهمیه
assignments تعیین تعدادسهمیه
crucial تعیین کننده
completely specified با تعیین کامل
frequency allocation تعیین فرکانس
indicating تعیین کننده
signification تعیین افهار
foreordainment تعیین از پیش
coefficient of determination ضریب تعیین
orientation تعیین جهت
placement تعیین شغل
admensuration تعیین اندازه
admeasurement تعیین اندازه
specified تعیین شده
moisture determination تعیین رطوبت
identification تعیین هویت
assignability قابل تعیین
fixes تعیین کردن
fix on تعیین کردن
fix تعیین کردن
demark تعیین حدودکردن
appointe تعیین کردن
formulation تعیین کردن
appoints تعیین کردن
orientation تعیین موقعیت
delimitation تعیین حدود
appoint تعیین کردن
crucially تعیین کننده
ascertian تعیین کردن
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com