Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (11 milliseconds)
English
Persian
demarcation
تعیین حدود
delimitation
تعیین حدود
Search result with all words
delimit
تعیین کردن حدود
delimited
تعیین کردن حدود
delimiting
تعیین کردن حدود
delimits
تعیین کردن حدود
demarcate
تعیین حدود کردن
demarcated
تعیین حدود کردن
demarcates
تعیین حدود کردن
demarcating
تعیین حدود کردن
abound
تعیین حدود کردن
peg
تعیین حدود کردن
pegs
تعیین حدود کردن
hard sectored
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
limitation clause
عبارت تعیین حدود
limitation clause
ماده تعیین حدود
rated power
هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
Other Matches
upper memory
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
delimits
حدود
perambulation
حدود
modules
حدود
delimiting
حدود
limit
حدود
about
در حدود
ambit
حدود
definitions
حدود
precinct
حدود
precincts
حدود
thereabouts
در آن حدود
neiggourhood
حدود
vicinity
حدود
scope
حدود
module
حدود
realms
حدود
realm
حدود
confining
حدود
definition
حدود
delimited
حدود
range
حدود
ranges
حدود
tethers
حدود
tethering
حدود
tethered
حدود
tether
حدود
ranged
حدود
confine
حدود
scantling
حدود
in the neighbourhood
در حدود
about
<adv.>
حدود
well nigh
در حدود
well-nigh
در حدود
delimit
حدود
compass
حدود
roughly
<adv.>
حدود
neighborhoods
حدود
neighbourhood
حدود
neighbourhoods
حدود
purview
حدود
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
boundaries
حدود یکان
range
حدود وسعت
run
ردپا حدود
ranged
حدود محدوده
ranged
حدود وسعت
ranges
حدود محدوده
thereabouts
در حدود آن وقت
ranges
حدود وسعت
boundaries
حدود چیزی
range
حدود محدوده
purview of an occupation
حدود کاری
probability limits
حدود احتمالی
outed
خارج از حدود
out
خارج از حدود
out-
خارج از حدود
vicinity
در حدود در اطراف
trimester
در حدود سه ماه
with in ear shot
در حدود صدا رس
within cry
در حدود صد ارس
gamut
حدود حیطه
thereabout
دران حدود
therabout
دران حدود
boundary
حدود چیزی
boundary
حدود یکان
purview
حدود میدان
runs
ردپا حدود
yawed
تجاوز از حدود
class limits
حدود طبقه
limits of confidence
حدود اطمینان
graphic limits
حدود گرافیکی
line
حدود رویه
lines
حدود رویه
limit of fire
حدود اتش
verges
نزدیکی حدود
limit check
مقابله حدود
verge
نزدیکی حدود
hereabout
دراین حدود
in round numbers 00
در حدود 001 عد د
yaw
تجاوز از حدود
confinement
تحدید حدود
delimitation
تحدید حدود
coastal frontier
حدود ساحلی
in the neighborhood of
در حدود
[ریاضی]
whereabouts
درچه حدود
reach
وسعت حدود
reached
وسعت حدود
peripheries
محیط حدود
frontiers
حدود و ثغور
coextensive
هم حدود وثغور
reaching
وسعت حدود
confidence limits
حدود اطمینان
reaches
وسعت حدود
class interval
حدود طبقه
confidence limits
حدود اعتماد
periphery
محیط حدود
compass
حدود وثغور حوزه
tolerance
حدود قابل تحمل
tolerances
حدود قابل تحمل
sphere
مرتبه حدود فعالیت
spheres
مرتبه حدود فعالیت
orbits
دور حدود فعالیت
thereabouts
در حدود آن میزان یا تعداد
orbited
دور حدود فعالیت
whereabout
حدود تقریبی مکان
delimits
تحدید حدود کردن
delimit
تحدید حدود کردن
scope
میدان و برد و حدود
mark out a ground
تحدید حدود زمین
ultra vires
تجاوز از حدود اختیارات
delimiting
تحدید حدود کردن
inbound
محصور در حدود معینی
outre
خارج از حدود معمولی
format
حدود و مشخصات فرش
delimited
تحدید حدود کردن
orbit
دور حدود فعالیت
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
as far as in me lies
تا انجاکه در حدود توانایی من است
corrida
برنامهای در حدود شش مسابقه گاوبازی
ultra vires
خارج از حدود اختیارات قانونی
quart
پیمانهای در حدود بیک لیتر
to override one's commission
از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
quarts
پیمانهای در حدود بیک لیتر
transfer limit
حدود تصحیحات انتقال تیر
range of music
حدود یا میدان علم موسیقی
ultra vires
بیش از حدود اختیارات قانونی
to live beyond one's means
بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
boundary disclaimer
نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
neatline
خطوط باریک حدود کناره نقشه
transition layer
منطقه یا حدود انحراف درارتفاع پرواز
We will be checking out around noon.
ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
limit of fire
حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
to make both ends meet
در حدود درامد خود خرج کردن
buddy line
طنابی که در حدود 01 متر که 2 غواص را به هم وصل میکند
My earnings come to around 5ooo Tomans per month.
درآمدم به حدود 5000 تومان درماه می رسد
the bill defined his powers
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
field of view
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
to mark out a ground
حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
ultra vires
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
iron pyrites
ترکیب شیمیائی است که حدود 5 تا 02 درصداهن دارد
offshore
در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
metric ton
مقیاس وزن معادل هزارکیلوگرم یا حدود 0022 پوند
transfer limit
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
parameter
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
parameters
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
mysticism
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
clearance fit
اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
parameters
اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameter
اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameter
کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
parameters
کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
transputer
- بیتی که سرعت حدود Mips دارد. که بهم وصل میشود تا سیستم پردازش موازی ایجاد کند.
golf courses
زمین بازی گلف دارای 81بخش و فاصله بین هر دوبخش در حدود 0072 تا0003 متر است
virtual
فضایی که از حدود فیزیکی صفحه نمایش بزرگتر است و میتواند حاوی متن ,تصویر,پنجره و... باشد
golf course
زمین بازی گلف دارای 81بخش و فاصله بین هر دوبخش در حدود 0072 تا0003 متر است
assignment of space
تعیین جا
emplacement
تعیین جا
fixations
تعیین
appointment
تعیین
appointments
تعیین
formulation
تعیین
specification
تعیین
designations
تعیین
designation
تعیین
fixation
تعیین
determination
تعیین
beta range
حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی
banding
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
laid on
<past-p.>
تعیین شده
placement
تعیین شغل
provided
<adj.>
<past-p.>
تعیین شده
appropriated
<adj.>
<past-p.>
تعیین شده
specify
تعیین کردن
specifies
تعیین کردن
damage assessment
تعیین خسارات
fix
تعیین کردن
income determination
تعیین درامد
indentification
تعیین هویت
completely specified
با تعیین کامل
appraisal
تعیین قیمت
appraisals
تعیین قیمت
moisture determination
تعیین رطوبت
coefficient of determination
ضریب تعیین
admensuration
تعیین اندازه
placements
تعیین شغل
job placement
تعیین شغل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com