English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 306 (17 milliseconds)
English Persian
remodel تغییر وضع دادن
remodeled تغییر وضع دادن
remodeling تغییر وضع دادن
remodelled تغییر وضع دادن
remodelling تغییر وضع دادن
remodels تغییر وضع دادن
Search result with all words
byte حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
bytes حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
veer تغییر عقیده دادن
veered تغییر عقیده دادن
veers تغییر عقیده دادن
source نرم افزارای که به کاربر امکان تغییر دادن , حذف و افزودن دستورات در فایل اصلی برنامه میدهد
change تغییر دادن
change تغییر دادن تبدیل
change تغییر کردن تغییر دادن
changed تغییر دادن
changed تغییر دادن تبدیل
changed تغییر کردن تغییر دادن
changes تغییر دادن
changes تغییر دادن تبدیل
changes تغییر کردن تغییر دادن
changing تغییر دادن
changing تغییر دادن تبدیل
changing تغییر کردن تغییر دادن
redeployment تغییر مکان دادن یکانها
tune تغییر فرکانس دادن
tunes تغییر فرکانس دادن
toggle سویچ چند وضعیتی تغییر وضع دادن
toggles سویچ چند وضعیتی تغییر وضع دادن
colour تغییر رنگ دادن
colours تغییر رنگ دادن
move تغییر دادن محل چیزی
moved تغییر دادن محل چیزی
moves تغییر دادن محل چیزی
quirk تغییر جهت دادن
quirks تغییر جهت دادن
shift تغییر دادن
shifted تغییر دادن
shifts تغییر دادن
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
images تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
corrupt تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
divert تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverts تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
maintenance فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
adjust تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
shunt تغییر جهت دادن
shunted تغییر جهت دادن
shunts تغییر جهت دادن
movement تغییر دادن محل چیزی
modifies تغییر دادن
modifies تغییر دادن معتدل ساختن
modify تغییر دادن
modify تغییر دادن معتدل ساختن
modifying تغییر دادن
modifying تغییر دادن معتدل ساختن
disguise تغییر قیافه دادن
disguised تغییر قیافه دادن
disguises تغییر قیافه دادن
disguising تغییر قیافه دادن
transfigure تغییر صورت دادن
transfigure تغییر شکل دادن
transfigured تغییر صورت دادن
transfigured تغییر شکل دادن
transfigures تغییر صورت دادن
transfigures تغییر شکل دادن
transfiguring تغییر صورت دادن
transfiguring تغییر شکل دادن
relieve تغییر پست دادن برجستگی
relieves تغییر پست دادن برجستگی
relieving تغییر پست دادن برجستگی
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
discolored تغییر رنگ دادن
discoloring تغییر رنگ دادن
discolors تغییر رنگ دادن
discolour تغییر رنگ دادن
discoloured تغییر رنگ دادن
discolouring تغییر رنگ دادن
discolours تغییر رنگ دادن
chase تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chased تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chases تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chasing تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
transform تغییر شکل دادن
transformed تغییر شکل دادن
transforming تغییر شکل دادن
transforms تغییر شکل دادن
transmute تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute تغییر هیئت دادن
transmuted تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuted تغییر هیئت دادن
transmutes تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes تغییر هیئت دادن
transmuting تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
Other Matches
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
realigns تغییر دادن
alter تغییر دادن
to turn [into] تغییر دادن
altered تغییر دادن
altering تغییر دادن
alters تغییر دادن
to turn something into something تغییر دادن به
mutating تغییر دادن
realigning تغییر دادن
realigned تغییر دادن
permute تغییر دادن
mutate تغییر دادن
mutated تغییر دادن
mutates تغییر دادن
realign تغییر دادن
amend تغییر دادن
amended تغییر دادن
amending تغییر دادن
to convert something into something تغییر دادن به
reset تغییر دادن
redeploy [staff] تغییر دادن
convert تغییر دادن
transact تغییر دادن
switch تغییر جهت دادن
switched تغییر جهت دادن
to change the tack تغییر رویه دادن
switches تغییر جهت دادن
color تغییر رنگ دادن
to change one's tune تغییر عقیده دادن
transmuting تغییر هیئت دادن
to change ones mind تغییر رای دادن
go about تغییر جهت دادن
modification تغییر شکل دادن
transshape تغییر ماهیت دادن
discolor تغییر رنگ دادن
to transform [into] تغییر شکل دادن [به]
transshape تغییر شکل دادن
reshape تغییر شکل دادن
to change colour تغییر رنگ دادن
metamorphosing تغییر شکل دادن
metamorphoses تغییر شکل دادن
metamorphosed تغییر شکل دادن
to veer [off] تغییر جهت دادن
misshape تغییر شکل دادن
metamorphose تغییر شکل دادن
shift the rudder تغییر دادن سکان
sing a different tune <idiom> تغییر جهت دادن
negation تغییر دادن علامت یک عدد
shake up <idiom> تغییر دادن سیستم کاری
commmute تغییر دادن مبادله کردن
transfers تغییر سمت دادن لوله
put about تغییر جهت دادن برگشتن
to change one's countenance تغییر قیافه یا رنگ دادن
transferring تغییر سمت دادن لوله
transfer تغییر سمت دادن لوله
reconfiguration تغییر دادن ساختار داده در سیستم
to jink right [left] ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
pyrolyze در اثر حرارت تغییر شیمیایی دادن
displace جابجا شدن تغییر موضع دادن
wear تغییر سمت دادن به دور از باد
displaced جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces جابجا شدن تغییر موضع دادن
displacing جابجا شدن تغییر موضع دادن
to shake up [a company] <idiom> سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
wears تغییر سمت دادن به دور از باد
abreact تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
columnar transposition تغییر مکان دادن عوامل در ستون
prodify تغییر دادن در تولیداتومبیلهای مسابقه طبق مقررات
opportunism بر مبنای نفع شخصی تغییر عقیده دادن
to refresh oneself تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
to change somebody's ways رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
curled پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curls پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curl پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
gradate بتدریج و بطور غیر محسوس تغییر رنگ دادن
peen تغییر شکل دادن سطح فلز باضربات چکش
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
duble option خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
long run مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
to transubstantiate تغییر دادن ماده [نان و شراب مربوط به عشاربانی] به بدن و خون عیسی مسیح [دین]
algebra ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
fall back تغییر موضع به عقب دادن عقب نشینی کردن
rezone محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
shift keys که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift key که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
variable area nozzle نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
change over تغییر روش تغییر رویه
fm فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
variations تغییر
dachi تغییر پا
fluctuation تغییر
innovations تغییر
variation تغییر
commutation تغییر
stationary بی تغییر
alternation تغییر
shunting تغییر خط
changeless بی تغییر
changing تغییر
conversion تغییر
conversions تغییر
amendments تغییر
alteration تغییر
amendment تغییر
misalignment تغییر
vicissitude تغییر
mutations تغییر
change تغییر
modification تغییر
changed تغییر
mutation تغییر
innovation تغییر
changes تغییر
inalterability تغییر ناپذیری
weather تغییر فصل
displacement تغییر مکان
weathered تغییر فصل
change of place تغییر مکان
modifier تغییر دهنده
modifiers تغییر دهنده
temperature variation تغییر دما
ternal دارای سه تغییر
automatic take تغییر پایگاه
alterant تغییر دادنی
altertive تغییر دهنده
sex reversal تغییر جنسیت
weathers تغییر فصل
inalterable تغییر ناپذیر
behavior modification تغییر رفتار
change of speed تغییر سرعت
change of curvature تغییر انحنا
skittish تغییر پذیر
change in supply تغییر عرضه
stable بی حرکت یا بی تغییر
flexible قابل تغییر
upheavals تغییر فاحش
fluctuated تغییر مداوم
fluctuates تغییر مداوم
standpat مخالف تغییر
invariant تغییر ناپذیر
change in demand تغییر تقاضا
fluctuate تغییر مداوم
mutants تغییر پذیر
change [in something] [from something] تغییر [در یا از چیزی]
mutant تغییر پذیر
infelection تغییر شکل
switcheroo تغییر ناگهانی
susceptible of change تغییر پذیر
susceptible of change مستعد تغییر
surface of revolution سطح تغییر
ireversible تغییر ناپذیر
stables بی حرکت یا بی تغییر
invariance تغییر ناپذیری
displacement تغییر موضع
current displacement تغییر جریان
transformation تغییر شکل
frequency change تغییر بسامد
flexility قابلیت تغییر
upheaval تغییر فاحش
conversion تغییر مذهب
conversions تغییر مذهب
effable قابل تغییر
voltage variation تغییر ولتاژها
transformation عمل تغییر
changeable تغییر پذیر
changeable قابل تغییر
shifts تغییر مکان
shifts تغییر جهت
transmutation تغییر شکل
duff تغییر علامت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com