Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
functional shift
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
Other Matches
search and replace
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
legal
عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
function word
کلمه دستوری
qualificative
کلمه یا عبارت توصیفی
tongue-twisters
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
tongue twister
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
ended
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
end
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ends
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
boolean algebra
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
tokens
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
token
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
algebra
ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
characteristic diagram for the steel
دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
hot
دستوری در برنامه به صورت کلمات مشخص کلیدی که یک کلمه مهم و اسسی را به صفحه مقصد بعدی وصل میکند که در صورتی که کاربر آن را انتخاب کند نمایش داده میشود
hotter
دستوری در برنامه به صورت کلمات مشخص کلیدی که یک کلمه مهم و اسسی را به صفحه مقصد بعدی وصل میکند که در صورتی که کاربر آن را انتخاب کند نمایش داده میشود
hottest
دستوری در برنامه به صورت کلمات مشخص کلیدی که یک کلمه مهم و اسسی را به صفحه مقصد بعدی وصل میکند که در صورتی که کاربر آن را انتخاب کند نمایش داده میشود
cross elasticity of demand
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
move
دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
moved
دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
moves
دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
affirmatory
کلمه اثبات عبارت اثبات
at pleasure
برحسب دلخواه برحسب میل
hyphen
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
circumstances
مقتضیات
left shift
تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
accommodations
سازش با مقتضیات محیط
accommodation
سازش با مقتضیات محیط
guard bit
یک بیت در کلمه ذخیره شده که بیان میکند آیا میتواند تغییر کند یا محافظت شده است
to go with the tide
طبق مقتضیات رفتار کردن
temporalize
مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
doctrinaire
کسیکه نظریات واصول خود رابدون توجه به مقتضیات میخواهد اجرا کند
doctrinaire
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
worded
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
least significant bit
رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
prefix
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
statute at large
چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefixes
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
worded
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
word
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augments
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augment
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
marker
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
markers
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmenting
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
Persian rug
[فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
hypertext
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
synonym
کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonyms
کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllables
جزء کلمه مقطع کلمه
syllable
جزء کلمه مقطع کلمه
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
enclitic
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
softer
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
keyword
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
soft
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softest
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
shifts
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
soft
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softer
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softest
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
incompliance with
برحسب
in accordance with
برحسب
in conformity with
برحسب
at the request of
برحسب
unitage
برحسب
in terms of
برحسب
agreeably to
برحسب
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
as it happens
<adv.>
برحسب اتفاق
accidently
<adv.>
برحسب اتفاق
accidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
incidental
<adj.>
برحسب تصادف
random
<adj.>
برحسب تصادف
stochastic
<adj.>
برحسب تصادف
by usage
برحسب عادت
fortuitously
<adv.>
برحسب اتفاق
coincidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
to out ward seeming
برحسب فاهر
by happenstance
<adv.>
برحسب اتفاق
by chance
<adv.>
برحسب اتفاق
by a coincidence
<adv.>
برحسب اتفاق
by accident
<adv.>
برحسب اتفاق
by hazard
<adv.>
برحسب اتفاق
at random
<adv.>
برحسب اتفاق
incidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
fortuitous
<adj.>
برحسب تصادف
outwardly
برحسب فاهر
haphazard
<adj.>
برحسب تصادف
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
tonnage
وزن برحسب تن
to
برحسب مطابق
pursuant to
مطابق برحسب
hit or miss
برحسب تصادف
stochastical
<adj.>
برحسب تصادف
haphazardly
برحسب تصادف
at choice
برحسب دلخواه
percentages
برحسب درصد
accidental
<adj.>
برحسب تصادف
adventitious
<adj.>
برحسب تصادف
custom
برحسب عادت
percentage
برحسب درصد
casual
[not planned]
<adj.>
برحسب تصادف
coincidental
<adj.>
برحسب تصادف
contingent
[accidental]
<adj.>
برحسب تصادف
velocities
تندی برحسب زمان
velocity
تندی برحسب زمان
fortuitously
برحسب اتفاق اتفاقا
by chance
برحسب اتفاق یاتصادف
cl
برحسب بار هر کامیون
ritually
برحسب ایین وشعائر
classis
تقسیم برحسب طبقه
milage
سنجش برحسب میل
tonnage
گنجایش کشتی برحسب تن
pounder
برحسب لیره کوبنده
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
mileage
سنجش برحسب میل
happy go lucky
برحسب تصادف لاقید
tonnage
برحسب شماره تن بارگیر
reverted
دستوری که
imperatives
دستوری
imperative
دستوری
instructional
دستوری
reverting
دستوری که
reverts
دستوری که
magistral
دستوری
rubrical
دستوری
quick format
دستوری
grammatical
دستوری
revert
دستوری که
n plus one address instruction
دستوری که از
prioritizing
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
prioritises
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritising
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritized
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritize
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
heading
حرکت برحسب قطب نما
prioritizes
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
headings
حرکت برحسب قطب نما
size distribution of income
توزیع درامد برحسب مقدار
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
age group competition
مسابقه برحسب گروه سنی
pounder
وزن شده برحسب رطل
proration
توزیع برحسب مدت یانسبت
hydrograph
منحنی ابگذری برحسب زمان
time cost curve
منحنی مخارج برحسب زمان
prioritised
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
transvaluation
سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
grammatical term
اصطلاحات دستوری
command language
زبان دستوری
ministries
دستوری وزارتخانه
grammatical sense
معنی دستوری
command mode
وضعیت دستوری
solecism
غلط دستوری
command socialism
سوسیالیسم دستوری
command economy
اقتصاد دستوری
solecisms
غلط دستوری
command economies
اقتصاد دستوری
ministry
دستوری وزارتخانه
candlepower
میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
seed
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
gauge pressure
فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
seeds
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
heading
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
kilovoltage
نیروی برق برحسب هزار ولت
headings
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
changes
تغییر کردن تغییر دادن
change over
تغییر روش تغییر رویه
change
تغییر کردن تغییر دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com