Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
the total population
تمامی نفوس کلیه جمعیت
Other Matches
the t. population
تمامی نفوس
the t. population
کلیه جمعیت همه مردم
malthusian theory of population
فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
nephrogenic
ایجادشده در کلیه منشعب از کلیه
hotter
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hot
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
population
نفوس
populations
نفوس
depopulation
تقلیل نفوس
depopulation
کاهش نفوس
demographic
وابسته به امارگیری نفوس
demography
امارگیری نفوس بشر
the population is stationary
شماره نفوس انجا کم وزیادنمیشود
every bit of it
تمامی ان
totyality
تمامی
fulness
تمامی
throroughness
تمامی
entirenss
تمامی
wholeness
تمامی
entireness
تمامی
in its entirety
به تمامی
the whole body of a nation
تمامی
integrally
به تمامی
livelong
تمامی
nightlong
تمامی شب
i put the population at 0000
نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
county borouh
شهری که بیش از 00005تن نفوس دارد
the entire property
تمامی ملک
the entire sum
تمامی مبلغ
orbicularity
مستدیری تمامی
all over the world
در تمامی دنیا
with flying colors
<idiom>
تمامی موفقیتها
all the year round
در تمامی یا سرتاسر سال
the whole world
همه دنیا تمامی جهان
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives.
تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
all-
کلیه
all
کلیه
kidney
کلیه
reins
کلیه ها
kidneys
کلیه
renal calculus
ریگ کلیه
renal gravel
ریک کلیه
nephroptosis
کلیه متحرک
reniform
کلیه مانند
paranephric
مجاور کلیه
renal
وابسته به کلیه ها
nephralgia
قولنج کلیه
reniform
شبیه کلیه
all hands
کلیه پرسنل
entireforce
کلیه قوا
entireforce
کلیه نیرو
floating kidney
کلیه متحرک
renal gravel
حصات کلیه
all arms
کلیه نیروها
all men
کلیه مردم
against all risks
در براب کلیه خطرات
ornis
کلیه مرغان یک سرزمین
paranephros
غده روی کلیه
azoth
علاج کلیه دردها
reins
محل کلیه در بدن
tenantary
کلیه مستاجرین یک ملک
demesne
کلیه زمین مایملک یک شخص
disclaim all liability
کلیه بدهیها را انکار کردن
all available
کلیه توپخانه حاضر به تیر
renal calculus
[Calculus renalis]
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
The ship and all its crew were lost .
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
chronic renal failure
[CRF]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
Chronic kidney disease
[CKD]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
chronic renal disease
[CRD]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
chronic kidney failure
[CKF]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
nephrolith
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
syngraph
سندی که به مهر و امضا کلیه
kidney stone
[Calculus renalis]
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
fauna
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
nephrosis
بیماری کلیه که بیشترلولههای کلیوی را مبتلامیکند
avifauna
کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
adrenal
مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
To sweep the board .
کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
tenantry
اجاره داری کلیه مستاجرین یک ملک
adrenocortical
وابسته به قشر غدهء فوق کلیه
flora
کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
Cicim
جاجیم و یا کلیه بافت های ساده کفپوش
showdown
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
showdowns
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
corporative state
حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
suet
چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
troop test
ازمایش یکانها از کلیه نظرات تاکتیکی و تجهیزاتی
cortin
ماده فعاله قشر غده فوق کلیه
All thing considered.
باتوجه به کلیه مسایل (تمام جوانب امر )
All wages were scaled up to 15 per cent .
کلیه دستمزدها به میزان 15درصد افزایش یا فتند
To pool resources to gether .
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
gregariously
با جمعیت
thinly populated
کم جمعیت
many peopled
پر جمعیت
bodle
جمعیت
herded
جمعیت
herd
جمعیت
thickly peopled
پر جمعیت
over peopled
پر جمعیت
herding
جمعیت
herds
جمعیت
heaping
جمعیت
population
[pop.]
جمعیت
thickly populated
پر جمعیت
densely populated
پر جمعیت
full of life
پر جمعیت
populace
جمعیت
mob
جمعیت
rabble
جمعیت
mobbed
جمعیت
desolate
بی جمعیت
corteges
جمعیت
gang
جمعیت
mobbing
جمعیت
mobs
جمعیت
crowds
جمعیت
crowd
جمعیت
armies
جمعیت
gangs
جمعیت
throngs
جمعیت
thronging
جمعیت
demos
جمعیت
gaggle
جمعیت
gaggles
جمعیت
populations
جمعیت
throng
جمعیت
thronged
جمعیت
army
جمعیت
company
جمعیت
companies
جمعیت
thinners
کم جمعیت
thin
کم جمعیت
thinned
کم جمعیت
population
جمعیت
societies
جمعیت
society
جمعیت
presses
جمعیت
press
جمعیت
heap
جمعیت
heaps
جمعیت
thinnest
کم جمعیت
thins
کم جمعیت
cortege
جمعیت
banc
جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
gentelmen's agreement
کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
formalism
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
comprehensive job
کاری که کلیه اجزا ان در رشته واحدی مجتمع شود
the total population
همه جمعیت
population distribution
توزیع جمعیت
stationary population
جمعیت ثابت
population explosion
انفجار جمعیت
sparse population
جمعیت کم یا پراکنده
population density
تراکم جمعیت
population structure
ترکیب جمعیت
depopulated
کم جمعیت کردن
population inversion
وارونگی جمعیت
populated
جمعیت دار
the crowd scattereal
جمعیت متفرق شد
population growth
رشد جمعیت
population structure
ساخت جمعیت
underpopulation
کمبود جمعیت
people
تن
[جمعیت شهری]
urban population
جمعیت شهری
working population
جمعیت شاغل
young population
جمعیت جوان
depopulation
تخلیه جمعیت
to the cheers of
[the crowd]
با تشویق
[جمعیت]
overpopulation
اضافه جمعیت
bikes
انبوه جمعیت
bike
انبوه جمعیت
multitude
جمعیت کثیر
depopulate
کم جمعیت کردن
demographer
جمعیت شناس
rucks
جمعیت وازدحام
depopulates
کم جمعیت کردن
depopulating
کم جمعیت کردن
settled
جمعیت دار
knight errantry
جمعیت سلحشوران
habitance
جمعیت سکنه
habitancy
جمعیت سکنه
ruck
جمعیت وازدحام
demographic transition
گذار جمعیت
demotic distribution
توزیع جمعیت
demography
جمعیت نگاری
optimum population
حد مطلوب جمعیت
peopled
جمعیت قوم
people
جمعیت قوم
social
جمعیت دوست
aging population
جمعیت سالمند
peopling
جمعیت قوم
multitudes
جمعیت کثیر
demography
جمعیت شناسی
peoples
جمعیت قوم
farraginous
تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
This is contray to all moral principles ( codes ) .
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
identity matrix
ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
watershed management
کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
garrison forces
قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com