Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English
Persian
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
Other Matches
calibration card
کارت خصلت یابی توپخانه کارت تنظیم بی سیم یا وسایل دیگر
calibration
خصلت یابی
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
mount
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
adaptations
توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
adaptation
توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
standalone
که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
port
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
vetoed
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
daisy chain
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
extender board
وسیله عیب یابی
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
daisy chain
باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
outputs
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
from pillar to post
ازیک وسیله به وسیله دیگر
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
extrapolating
برون یابی کردن
interpolate
درون یابی کردن
soundest
عمق یابی کردن
sounds
عمق یابی کردن
interpolated
درون یابی کردن
interpolating
درون یابی کردن
extrapolate
برون یابی کردن
direction finding
سمت یابی کردن
direction finding
جهت یابی کردن
extrapolated
برون یابی کردن
extrapolates
برون یابی کردن
interpolates
درون یابی کردن
sounded
عمق یابی کردن
plumb
ژرف یابی کردن
ranging
مسافت یابی کردن
spots
مسافت یابی کردن
spot
مسافت یابی کردن
traced
رد یابی کردن نشان
traces
رد یابی کردن نشان
sound
عمق یابی کردن
trace
رد یابی کردن نشان
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
sidelay
تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
window regulator
وسیله تنظیم پنجره
gas governor
وسیله تنظیم گاز
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
range sensing
تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
junk
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transhipment
انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment
انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
radar ranging
تنظیم تیر به وسیله رادار
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
templates
دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود
template
دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود
setting up
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
fans
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
add insult to the injury
<idiom>
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
edited
تصحیح کردن تنظیم کردن
edit
تصحیح کردن تنظیم کردن
aligned
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning
تنظیم کردن تطبیق کردن
adjusts
تعدیل کردن تنظیم کردن
adjusting
تعدیل کردن تنظیم کردن
align
تنظیم کردن تطبیق کردن
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
control
نظارت کردن تنظیم کردن
controlling
نظارت کردن تنظیم کردن
controls
نظارت کردن تنظیم کردن
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
protested
واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protests
واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
tuners
پیچ میزان رادیو وسیله تنظیم جریان برق وغیره
protesting
واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protest
واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
tuner
پیچ میزان رادیو وسیله تنظیم جریان برق وغیره
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
voltage
خیر زمانی دو وسیله که با هم تنظیم می شوند یا به علت اختلال در خط ایجاد میشود
voltages
خیر زمانی دو وسیله که با هم تنظیم می شوند یا به علت اختلال در خط ایجاد میشود
antiwithdrawal device
وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
dockets
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
mounted
به طور سواره سوار شده روی وسیله دیگر
meshing
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
mesh
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
meshes
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
tunes
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
adjustment
تنظیم کردن
adjustments
تنظیم کردن
lay down
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
formulated
تنظیم کردن
formulate
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
regulated
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
regulates
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
regularizes
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
redact
تنظیم کردن
classifies
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
to draw out
تنظیم کردن
to put in to shape
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
calibrating
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
switch
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switches
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switched
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
synchronizer
وسیلهای که با دریافت سیگنال از وسیله دیگر کاری را انجام دهد
draw up
کارها را تنظیم کردن
spots
تنظیم تیر کردن
reconstituted
تنظیم مقیاس کردن
preset
از پیش تنظیم کردن
reconstitute
تنظیم مقیاس کردن
pre-setting
از پیش تنظیم کردن
pre-sets
از پیش تنظیم کردن
pre-set
از پیش تنظیم کردن
reconstitutes
تنظیم مقیاس کردن
reconstituting
تنظیم مقیاس کردن
ranging
تنظیم تیر کردن
adjustments
تنظیم و میزان کردن
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com