English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
English Persian
enlarge توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarges توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarging توسعه دادن زیاد بحث کردن
Other Matches
developments رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
development رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
enlarge توسعه دادن وسیع کردن
expanding منبسط کردن توسعه دادن
expand منبسط کردن توسعه دادن
enlarges توسعه دادن وسیع کردن
enlarged توسعه دادن وسیع کردن
to fill out تکمیل کردن توسعه دادن
expands منبسط کردن توسعه دادن
enlarging توسعه دادن وسیع کردن
extending توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
develops توسعه دادن وضعیت تهیه کردن
extends توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
develop توسعه دادن وضعیت تهیه کردن
extend توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
overdevelop توسعه و عمران زیاد یافتن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
slashes تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
overset زینت دادن زیاد بار کردن
overbear مغلوب کردن زیاد میوه دادن
slashed تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
religionize دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
expands توسعه دادن بسط دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
to open out توسعه دادن
extends توسعه دادن
promoted توسعه دادن
increased توسعه دادن
spreads توسعه دادن
spread توسعه دادن
increase توسعه دادن
enlarging توسعه دادن
extending توسعه دادن
increases توسعه دادن
enlarge توسعه دادن
to unfold توسعه دادن
promote توسعه دادن
promoting توسعه دادن
open out توسعه دادن
extend توسعه دادن
promotes توسعه دادن
enriches توسعه دادن
enrich توسعه دادن
enlarges توسعه دادن
develop توسعه دادن
developement توسعه دادن
enriching توسعه دادن
enlarged توسعه دادن
develops توسعه دادن
to develop [into] توسعه دادن وضعیت [به]
outstretch توسعه دادن بسط
to grow [into] توسعه دادن وضعیت [به]
develops توسعه دادن اشکارکردن
develop توسعه دادن اشکارکردن
expansion توسعه گسترش دادن کشیدن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
enhances در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhanced در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhance در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhancing در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
characteristics of underdeveloping مشخصات کشورهای در حال توسعه ویژگیهای توسعه نیافتگی
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
pump handle زیاد تکان دادن
wiredraw زیاد طول دادن
slashed تخفیف زیاد دادن
slaughters تخفیف زیاد دادن
to put it on زیاد لعابش دادن
slashes تخفیف زیاد دادن
luxuriate اب وتاب زیاد دادن
luxuriated اب وتاب زیاد دادن
luxuriating اب وتاب زیاد دادن
luxuriates اب وتاب زیاد دادن
slaughtered تخفیف زیاد دادن
slaughter تخفیف زیاد دادن
overrates زیاد اهمیت دادن به
overcolour زیاد اب وروغن دادن
over expose زیاد روشنایی دادن
overcolour زیاد لعاب دادن
overrated زیاد اهمیت دادن به
slash تخفیف زیاد دادن
overrate زیاد اهمیت دادن به
overrating زیاد اهمیت دادن به
to space out زیاد فاصله دادن گشادترکردن
anneal حرارت زیاد دادن و بعد سردکردن
wipe out شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
international development association مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
fused آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fuse آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
highest دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highs دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
bionics مطالعه سیستمهای زنده به منظور ارتباط دادن ویژگی هاو اعمال انها به توسعه سخت افزار مکانیکی و الکترونیکی کاربرد علم بیولوژی درمهندسی الکترونیک و سایرعلوم مهندسی
outreach توسعه یافتن توسعه
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
walkthrough جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
overspend زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
increases زیاد کردن
overloads زیاد پر کردن
increase زیاد کردن
heightening زیاد کردن
heightens زیاد کردن
intensification زیاد کردن
heighten زیاد کردن
heightened زیاد کردن
overloaded زیاد پر کردن
overstock زیاد پر کردن
grnish زیاد کردن
to run rup زیاد کردن
propagate زیاد کردن
propagates زیاد کردن
add زیاد کردن
propagating زیاد کردن
overload زیاد پر کردن
increased زیاد کردن
propagated زیاد کردن
overrated زیاد براورد کردن
ransacks زیاد کاوش کردن
overloads زیاد بار کردن
overestimated زیاد براورد کردن
superheat گرم کردن زیاد
make much of استفاده زیاد کردن از
overheat زیاد گرم کردن
overrate زیاد براورد کردن
oversimplifying زیاد ساده کردن
over excite زیاد تحریک کردن
overestimating زیاد براورد کردن
overheats زیاد گرم کردن
adding زیاد کردن برد
ransacked زیاد کاوش کردن
overcharge زیاد حساب کردن
ransacking زیاد کاوش کردن
to overstrain oneself تقلای زیاد کردن
raises پروراندن زیاد کردن
overcharges زیاد حساب کردن
overestimates زیاد براورد کردن
to overexert تقلای زیاد کردن
over refine زیاد موشکافی کردن
propagating زیاد کردن پروردن
raise پروراندن زیاد کردن
overcharging زیاد حساب کردن
overheated زیاد گرم کردن
overcharged زیاد حساب کردن
oversimplification زیاد ساده کردن
oversimplified زیاد ساده کردن
overestimate زیاد براورد کردن
overpress زیاد پافشاری کردن در
overrates زیاد براورد کردن
overfreight زیاد بار کردن
add زیاد کردن برد
adds زیاد کردن برد
expanded , capacity زیاد کردن گنجایش
strains کوشش زیاد کردن
propagates زیاد کردن پروردن
overworking کار زیاد کردن
overload زیاد بار کردن
overworks کار زیاد کردن
oversimplifies زیاد ساده کردن
overwork کار زیاد کردن
ransack زیاد کاوش کردن
propagate زیاد کردن پروردن
to overwork oneself زیاد کار کردن
oversimplify زیاد ساده کردن
elevation of security زیاد کردن تامین
overloaded زیاد بار کردن
overrating زیاد براورد کردن
propagated زیاد کردن پروردن
overworked کار زیاد کردن
strain کوشش زیاد کردن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to lavisheffort زیاد تلاش یا کوشش کردن
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
gaps اختلاف زیاد شکافدار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com