Total search result: 105 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
winning post |
تیر مقصد |
|
|
Search result with all words |
|
consummation |
مقصد |
message |
انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه |
message |
در مقصد مربوط میشود |
message |
نرم افزاری که پیام پستی جدید را موقت ذخیره میکند و پس به مقصد اصلی ارسال میکند. در برخی برنامههای کاربردی پست الکترونیکی چندین عامل ارسال داده وجود دارند هر یک برای یک نوع روش . |
message |
ترتیب داده در ابتدای پیام که حاوی اطلاعات مسیر و مقصد است |
messages |
انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه |
messages |
در مقصد مربوط میشود |
messages |
نرم افزاری که پیام پستی جدید را موقت ذخیره میکند و پس به مقصد اصلی ارسال میکند. در برخی برنامههای کاربردی پست الکترونیکی چندین عامل ارسال داده وجود دارند هر یک برای یک نوع روش . |
messages |
ترتیب داده در ابتدای پیام که حاوی اطلاعات مسیر و مقصد است |
goal |
مقصد |
goals |
مقصد |
station |
یا مقصد استفاده میشود |
stationed |
یا مقصد استفاده میشود |
stations |
یا مقصد استفاده میشود |
aimlessly |
بدون مقصد |
divert |
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد |
diverted |
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد |
diverts |
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد |
destination |
مقصد |
destination |
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم |
destinations |
مقصد |
destinations |
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم |
addressee |
مقصد |
addressees |
مقصد |
via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
envelope |
نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است |
envelopes |
نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است |
switching |
بهنگام سازی ثابت اطلاعات بین تغییر مبدا و مقصد در شبکه |
sink |
شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد |
sinks |
شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد |
packet |
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی |
packets |
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی |
aim |
مقصد |
aimed |
مقصد |
aims |
مقصد |
virtual |
و مقصد. |
drift |
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن |
drifted |
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن |
drifting |
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن |
drifts |
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن |
interactive |
کد اصلی و مقصد را بررسی کند |
destined |
مقصد معین |
redirect |
ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر |
redirected |
ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر |
redirecting |
ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر |
redirects |
ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر |
hot |
دستوری در برنامه به صورت کلمات مشخص کلیدی که یک کلمه مهم و اسسی را به صفحه مقصد بعدی وصل میکند که در صورتی که کاربر آن را انتخاب کند نمایش داده میشود |
hotter |
دستوری در برنامه به صورت کلمات مشخص کلیدی که یک کلمه مهم و اسسی را به صفحه مقصد بعدی وصل میکند که در صورتی که کاربر آن را انتخاب کند نمایش داده میشود |
hottest |
دستوری در برنامه به صورت کلمات مشخص کلیدی که یک کلمه مهم و اسسی را به صفحه مقصد بعدی وصل میکند که در صورتی که کاربر آن را انتخاب کند نمایش داده میشود |
aimless |
بی مقصد |
at the full landed cost price |
قیمت تمام شده کالا در مقصد |
automatic programming |
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار |
block stowage loading |
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری |
c & f |
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است |
carriage forward |
هزینه حمل در مقصد دریافت میشود |
datagram |
که حاوی آدرس مقصد و مسیر آن است |
demurrage |
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است |
destination file |
فایل مقصد |
destination inspection |
بازدید در مقصد |
destination port |
بندر مقصد |
driftless |
بی مقصد |
ex quay |
تحویل در بندر مقصد |
ex quay |
تحویل در بارانداز مقصد |
final destination |
مقصد نهایی |
free on quay |
قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد |
freight collect |
هزینه حمل در مقصد دریافت میشود |
freight payable at destination |
هزینه حمل در مقصد پرداخت میشود |
goal oriented |
مقصد گرا |
immediate destination |
مقصد بعدی |
immediate destination |
اولین مقصد |
lay line |
خط فرضی مسیر قایق به مقصد |
mail server |
کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند |
marshalling yard |
محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل |
MTA |
نرم افزاری که پیام پستی جدید را متوقتا ذخیره میکند و پس به مقصد صحیح می فرستد. در بیشتر برنامههای کاربردی پست الکترونیکی عوامل ارسال پیام مقصدی وجود دارند. هر یک برای یک نوع روش ارسال . |
named place of destination |
مقصد مشخص |
named point of destination |
نقطه مشخص در مقصد |
named port of destination |
بندر مقصد مشخص |
no drop image |
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.] |
object code |
برنامه مقصد |
object language |
زبان مقصد |
object module |
واحد مقصد |
object point |
مقصد |
objective point |
مقصد |
object program |
برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند |
out port |
بندر دور از مقصد |
payable at destiination |
قابل پرداخت در مقصد |
port of debarkation |
بندر مقصد حمل کالا |
port of destination |
بندر مقصد |
port of entry |
بندر مقصد |
portmark |
علامت روی بسته که مشخصات بندر مقصد نیز دران ذکر گردیده |
propagation delay |
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود |
redirection |
ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر |
saunteringly |
بی مقصد |
terminal port |
بندر مقصد |
UA |
نرم افزاری که اطمینان حاصل میکند که پیام پستی اطلاعات ابتدایی صحیح دارد و سپس آنرا به عامل ارسال می فرستدتا پیام را به مقصد بفرستد |
wake up |
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد |
wire head |
قسمت مقصد سیم کشی ایستگاه جلویی سیم کشی |
There is no royal road to learning . <proverb> |
مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار . |
Are we there yet? |
[ما] رسیدیم [به مقصد] ؟ |
We are getting there. |
ما به هدف [مقصد] نزدیک می شویم. |
Other Matches |
|
target-oriented <adj.> |
مقصد گرا |
goal-oriented <adj.> |
مقصد گرا |
targeted <adj.> |
مقصد گرا |
to bite the bullet <idiom> |
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید |