Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
Other Matches
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
small game
پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
scope for one's energies
میدان برای ابراز فعالیت
operating level
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
canvassed
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
canvasses
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
liberty civil
ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
authorization
کدی که برای دستیابی به کامپیوتر را فقط به کاربران خاص محدود میکند
authorisations
کدی که برای دستیابی به کامپیوتر را فقط به کاربران خاص محدود میکند
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
half life period
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
league of nations
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
illmitable
محدود نکردنی محدود نشدنی
CUG
ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز
weapons tight
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
lore
حیوانات
breeding
پرورش حیوانات
foals
توله حیوانات
wildlife
حیوانات وحشی
zoolatry
پرستش حیوانات
buggery with animals
جماع با حیوانات
foal
توله حیوانات
feedstuff
خوراک حیوانات
chits
توله حیوانات
chit
توله حیوانات
zootomy
تشریح حیوانات
venery
حیوانات شکارشونده
bestiality
جماع با حیوانات
rodentia
حیوانات قراضه
stray animals
حیوانات ضاله
domestic animals
حیوانات اهلی
put away
<idiom>
کشتن حیوانات
fauna
حیوانات یک اقلیم
home range
جایگاه حیوانات
dung
مدفوع حیوانات
pedication
عمل جنسی با حیوانات
bulls
حیوانات نر بزرگ فرمان
bull
حیوانات نر بزرگ فرمان
woodnote
صدای حیوانات جنگل
make friends
<idiom>
رفاقت با حیوانات ومردم
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
zootechnical
وابسته به فن تربیت حیوانات
farm
پرورشگاه حیوانات اهلی
farms
پرورشگاه حیوانات اهلی
forepaw
پنجه دست حیوانات
big game
شکار حیوانات بزرگ
farmed
پرورشگاه حیوانات اهلی
beaver
سگ آبی
[حیوانات و جانور شناسی]
warren
محل نگهداری حیوانات وحشی
warrens
محل نگهداری حیوانات وحشی
squamation
پوشش فلسی شکل حیوانات
acron
قسمت قدامی حیوانات بنددار
mane
یال
[حیوانات و جانور شناسی]
crest
یال
[حیوانات و جانور شناسی]
soilage
علف تازه علوفه حیوانات
privilegium
حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
pens
حیوانات اغل خانه ییلاقی
zoomorphic
[استفاده از نقوش حیوانات در فرش]
pen
حیوانات اغل خانه ییلاقی
reclaim animal
حیوانات وحشی تربیت شده
sweetbread
تیموس حیوانات جوان دنبلان
parkas
نیم تنه پوست حیوانات
penning
حیوانات اغل خانه ییلاقی
penned
حیوانات اغل خانه ییلاقی
gasteropod
حیوانات ناعمه خانواده راب یاحلزون
diana
الههء ماه وشکار حیوانات وحشی
exuviae
پوشش یا پوست حیوانات پس از انداخته شدن
zoon
هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
upland game
پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
taxidermy
پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره
blasetocyst
جنین تکامل یافته حیوانات پستاندار
animalist
مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
veterinarians
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
forequarter
ربع قدامی خارجی بدن یالاشه حیوانات
veterinarian
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
vivary
جای نگهداری حیوانات یا محل صید ماهی
dicker
مبادله کردن پوست حیوانات معامله جنسی
fluor
مایعات بدن حیوانات مواد فلورین دار
zoomorphism
تجسم خدا یا خدایان بشکل حیوانات پست
taxidermist
ویژه گر پر کردن پوست حیوانات باکاه وغیره
zoomorphism
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
zootechnician
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
functions
فعالیت
stirred
فعالیت
activities
فعالیت
stirrings
فعالیت
stir
فعالیت
stirs
فعالیت
function
فعالیت
exercises
فعالیت
functioned
فعالیت
exercised
فعالیت
activation
فعالیت
exercise
فعالیت
actuality
فعالیت
activeness
فعالیت
activity
فعالیت
acting
فعالیت
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
venturing
فعالیت اقتصادی
ventured
فعالیت اقتصادی
activity drive
سائق فعالیت
turn over
عایدی فعالیت
activation
به فعالیت دراوردن
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
ventures
فعالیت اقتصادی
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
hey day
روز پر فعالیت
cerebration
فعالیت مغزی
activity wheel
گردونه فعالیت
somatotonic
فعالیت گرا
inactivity
عدم فعالیت
random activity
فعالیت تصادفی
activity analysis
تحلیل فعالیت
activity chart
نمودار فعالیت
activity coefficient
ضریب فعالیت
activity cycle
چرخه فعالیت
somatotonia
فعالیت گرایی
reactivation
فعالیت مجدد
auxiliary activity
فعالیت فرعی
events
عمل یا فعالیت
activity time
زمان هر فعالیت
activity ratio
نسبت فعالیت
activate
به فعالیت پرداختن
activity rate
نرخ فعالیت
activity of soil
فعالیت خاک
activity light
چراغ فعالیت
event
عمل یا فعالیت
critical activity
فعالیت بحرانی
venture
فعالیت اقتصادی
activates
به فعالیت پرداختن
politicking
فعالیت سیاسی
low activity
فعالیت پایین
optical activity
فعالیت نوری
operational environment
محیط فعالیت
operating level
سطح فعالیت
operant
فعالیت کننده
off year
سال کم فعالیت
on stream
درحال فعالیت
inaction
بدون فعالیت
activated
به فعالیت پرداختن
activity quotient
بهر فعالیت
activating
به فعالیت پرداختن
business activity
فعالیت بازرگانی
fish story
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
biomorph
[فرم پایه در موضوعات زنده مانند طراحی حیوانات، انسانها یا جانورشناسی]
fish meal
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
byway
کار یا فعالیت جنبی
pickup
تجدید فعالیت چیدن
activity sampling
نمونه گیری از فعالیت
byways
کار یا فعالیت جنبی
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
spheres
مرتبه حدود فعالیت
sphere
مرتبه حدود فعالیت
class i activity
فعالیت امادی طبقه 1
orbits
دور حدود فعالیت
in the swim
<idiom>
درکاری فعالیت داشتن
orbited
دور حدود فعالیت
form
سابقه فعالیت اسب
forms
سابقه فعالیت اسب
efficiency
فعالیت مفید بازده
activity group therapy
درمان با فعالیت گروهی
backgrounds
فعالیت ارتباط دادهای
background
فعالیت ارتباط دادهای
muzzles
مانع فعالیت شدن
formed
سابقه فعالیت اسب
muzzling
مانع فعالیت شدن
trade cycle
دوره فعالیت تجاری
deactivating group
گروه کم کننده فعالیت
business cycle
دور فعالیت بازرگانی
slumped
کاهش فعالیت رکود
slump
کاهش فعالیت رکود
muzzled
مانع فعالیت شدن
seismism
فعالیت لزرشی وارتعاشی
muzzle
مانع فعالیت شدن
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
slumps
کاهش فعالیت رکود
slumping
کاهش فعالیت رکود
class ii activity
فعالیت امادی طبقه 2
self activity
فعالیت خود بخود
file activity ratio
نسبت فعالیت پرونده
orbit
دور حدود فعالیت
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
biogeography
رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند
biogenic
محصول فعالیت موجودات زنده
take the bull by the horns
<idiom>
چند نوع فعالیت داشتن
early start
زودترین زمان شروع یک فعالیت
to work at a high pressure
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
abuzz
<adj.>
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
hyperthyroid
ازدیاد فعالیت غذه درقی
force activity designator
شماره ترتیب فعالیت یکان
early finish
زودترین زمان ختم یک فعالیت
precipitancy
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
activating effect of functional group
گروه زیاد کننده فعالیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com