Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
islet
جای پرت ودور افتاده
islets
جای پرت ودور افتاده
Search result with all words
podunk
شهر کوچک ودور افتاده
Other Matches
behind the times
<idiom>
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
thinnest
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thins
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinners
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinned
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
long off
موضع گرفتن در جلو توپزن ودور از او در یک طرف
long on
موضه گرفتن در جلو توپزن ودور از او در طرف دیگر
old fashioned
از مد افتاده
modest
افتاده
crest fallen
افتاده
whacked
از پا افتاده
elliptic
افتاده
meek
افتاده
mellow
جا افتاده
fallen
افتاده
ripest
جا افتاده
riper
جا افتاده
ripe
جا افتاده
mellows
جا افتاده
mellowing
جا افتاده
mellowed
جا افتاده
low
افتاده
archaic
<adj.>
از مد افتاده
downfallen
افتاده
footworn
از پا افتاده
out of date
از مد افتاده
the meshes of a sieve mesh
در هم افتاده
unassuming
افتاده
flagging
افتاده
whacked
<adj.>
از پا افتاده
old hat
از مد افتاده
banal
پیش پا افتاده
short of breath
از نفس افتاده
unassertive
افتاده حال
meshed
درهم جا افتاده
delayed
به تاخیر افتاده
lame ducks
از کار افتاده
remotely
دور افتاده
lame duck
از کار افتاده
not operationally ready
از کار افتاده
seedy
از کار افتاده
compromised
به خطر افتاده
delayed
عقب افتاده
compromised
در خطراکتشاف افتاده
short winded
از نفس افتاده
hors de combat
از کار افتاده
proleptic
پیش افتاده
decurrent
پایین افتاده
long face
لب و لوچه افتاده
deferred credits
درامد پس افتاده
demimonde
عقب افتاده
dowm
از کار افتاده
jugate
روی هم افتاده
hanging gale
اجاره پس افتاده
he fell prone
دمر افتاده
impassionate
بهوس افتاده
mity
کزم افتاده
cyma recta
موجی افتاده
installed
از کار افتاده
protrudent
بیرون افتاده
nutant
پایین افتاده
outland
دور افتاده
arrear
بدهی پس افتاده
back rent
اجاره پس افتاده
out of order
از کار افتاده
backrent
اجارهء پس افتاده
obvolute
رویهم افتاده
noneffective
از کار افتاده
in register
روی هم افتاده
commonplace
پیش پا افتاده
backwards
عقب افتاده
obsolete
ازکار افتاده
deadline
از کار افتاده
deadlines
از کار افتاده
trite
پیش پا افتاده
out-of-date
<idiom>
از مد افتاده (دمد)
prostrate
بخاک افتاده
prostrated
بخاک افتاده
deferred
عقب افتاده
backs
بدهی پس افتاده
backward
عقب افتاده
lowlier
صغیر افتاده
lowliest
صغیر افتاده
lowly
صغیر افتاده
occurred
<past-p.>
اتفاق افتاده
happened
<past-p.>
اتفاق افتاده
retarded
عقب افتاده
outlying
دور افتاده
back
بدهی پس افتاده
prostrates
بخاک افتاده
prostrating
بخاک افتاده
ordinary
پیش پا افتاده
outstanding
عقب افتاده
outstandingly
عقب افتاده
overlapping
رویهم افتاده
overlapping
روی هم افتاده گی
copybook
پیشپا افتاده
old hat
پیش پا افتاده
slacks
جای افتاده یا شل
slack
جای افتاده یا شل
tatty
پیش پا افتاده
recluses
دور افتاده
slackest
جای افتاده یا شل
unregarded
ازقلم افتاده
winded
از نفس افتاده
recluse
دور افتاده
with fingers interlocked
با انگشتان در هم افتاده
inferior calyx
کاسه پایین افتاده
to have bad luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
leading current
شدت پیش افتاده
logjam
کارهای عقب افتاده
inferior ovary
تخمدان پایین افتاده
to be out of luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
remote site
محل دور افتاده
serotine
عقب افتاده دیر رس
Underdeveloped ( backward) countries .
کشورهای عقب افتاده
The coin is at the bottom of the pond .
سکه افتاده کف حوض
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
self-effacing
باحیا افتاده فروتن
outfield
مزرعه دور افتاده
out of gear
ازدنده بیرون افتاده
slothful
دیرپای عقب افتاده
stalled tank
تانک از کار افتاده
interjacent
میانی در میان افتاده
defeature
از شکل افتاده گی بیقوارگی
well worn
پیش پا افتاده معمولی
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
sear
خشکیده از کار افتاده
back rent
کرایه عقب افتاده
arrear
دین عقب افتاده
allopatric
جداگانه اتفاق افتاده
seared
خشکیده از کار افتاده
outpost
پاسگاه دور افتاده
pulled
شکسته شده افتاده
outposts
پاسگاه دور افتاده
arrears
بدهیهای عقب افتاده
back pay
حقوق عقب افتاده
quotidian
روزمره پیش پا افتاده
seedy
بتخم افتاده مندرس
sears
خشکیده از کار افتاده
evader
دور افتاده از یکان
outback
جای دور افتاده
My name has been left out .
اسم من از قلم افتاده است
retards
بتعویق انداختن عقب افتاده
unfrequented
دور افتاده تکرار نشدنی
platitudinous
تکراری و پیش پا افتاده کردن
The show has been postponed.
نمایش عقب افتاده است
retarding
بتعویق انداختن عقب افتاده
The first line is left out.
سطر اول جا افتاده است
dead tired
<idiom>
خیلی خسته واز پا افتاده
retard
بتعویق انداختن عقب افتاده
toddler
کودک تازه براه افتاده
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
toddle
کودک تازه براه افتاده
bay
چه قبل اتفاق افتاده است
My rent has been postponed.
اجاره ام عقب افتاده است
down
میله افتاده واخراج توپزن
advanced
ترقی کرده پیش افتاده
deadlined equipment
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
dead mines
مینهای بی اثر و از کار افتاده
orphans
جدا افتاده در صفحه اخر
demode
ازمد افتاده کهنه شده
orphaned
جدا افتاده در صفحه اخر
orphan
جدا افتاده در صفحه اخر
toddlers
کودک تازه براه افتاده
toddled
کودک تازه براه افتاده
a rural backwater
محل روستایی عقب افتاده
toddles
کودک تازه براه افتاده
a quiet backwater
محل آرام و عقب افتاده
toddling
کودک تازه براه افتاده
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
impassioned
تهییج شده بهوس افتاده
shibboleth
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
accidental
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
shibboleths
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
lap joint
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
low browed
پایین افتاده دارای سردر کوتاه
i am behind in my rent
کرایه خانه ام عقب افتاده است
cumulative preferential
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
underdeveloped
رشد کافی نیافته عقب افتاده
gamodeme
نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
The region became an economic backwater.
این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
That's old hat!
<idiom>
این که آشنا و مکرر
[پیش پا افتاده ]
است!
dead engine
موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
bathos
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
cry over spilt milk
<idiom>
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
fill
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
fills
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
She has circles under hereyes.
زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
She is far too conceited. She is full of herself .
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
I'm dying to know what happened.
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
pinfall
تعداد میلههای افتاده با یک گوی بولینگ ضربه فنی کشتی
c. prefrential shares
سهامی که سود پس افتاده انهایکی باسود جاری انهاپرداخته شود
count
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
break up value
قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
counted
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com