| Total search result: 207 (16 milliseconds) | 
			 | 
		
		
			 | 
			 | 
		
		
			| English | 
			Persian | 
		
		
		| the search of     | 
		جستجوی چیزی   | 
		
	
		| 
 | 
	
	
		| 	
 | 
	
					
					
						| Search result with all words | 
					
					
						 | 
					
		
		| view     | 
		جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است   | 
		
	
		
		| viewed     | 
		جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است   | 
		
	
		
		| viewing     | 
		جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است   | 
		
	
		
		| views     | 
		جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است   | 
		
	
		
		| full     | 
		انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب   | 
		
	
		
		| fullest     | 
		انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب   | 
		
	
				
				
					| Other Matches | 
				
				
					 | 
				
		
		| to prospect for gold     | 
		جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن   | 
		
	
		
		after       | 
		در جستجوی   | 
		
	
		
		| in search of     | 
		در جستجوی   | 
		
	
		
		| dichotomizing search     | 
		جستجوی دورستهای   | 
		
	
		
		| fibonacci search     | 
		جستجوی فیبوناچی   | 
		
	
		
		| linear search     | 
		جستجوی خطی   | 
		
	
		
		| sequential search     | 
		جستجوی ترتیبی   | 
		
	
		
		| binary chop     | 
		جستجوی دودویی   | 
		
	
		
		| binary search     | 
		جستجوی دوتایی   | 
		
	
		
		| binary search     | 
		جستجوی دودوئی   | 
		
	
		
		| table look up     | 
		جستجوی جدول   | 
		
	
		
		| dichotomizing search     | 
		جستجوی دو حالته   | 
		
	
		
		| dichotomizing search     | 
		جستجوی دوقسمتی   | 
		
	
		
		| head seek time     | 
		زمان جستجوی هد   | 
		
	
		
		| backward search     | 
		جستجوی پسرو   | 
		
	
		
		| pervestigation     | 
		جستجوی کامل   | 
		
	
		
		| global search     | 
		جستجوی سراسری   | 
		
	
		
		| area search     | 
		جستجوی ناحیهای   | 
		
	
		
		| perquisition     | 
		جستجوی کامل   | 
		
	
		
		| area search     | 
		جستجوی دامنهای   | 
		
	
		
		| area search     | 
		جستجوی ناحیه   | 
		
	
		
		| chaining search     | 
		جستجوی زنجیرهای   | 
		
	
		
		| rummage up     | 
		با جستجوی زیاد در اوردن   | 
		
	
		
		| parallel search storage     | 
		انباره جستجوی موازی   | 
		
	
		
		| rummage out     | 
		با جستجوی زیاد در اوردن   | 
		
	
		
		| full text searching     | 
		جستجوی تمام متن   | 
		
	
		
		| herborize     | 
		جستجوی گیاه کردن   | 
		
	
		
		| multifile search     | 
		جستجوی چند پروندهای   | 
		
	
		
		| optimum tree search     | 
		جستجوی بهینه درخت   | 
		
	
		
		| hit     | 
		جستجوی موفق در پایگاه داده   | 
		
	
		
		| hits     | 
		جستجوی موفق در پایگاه داده   | 
		
	
		
		| to rummage out     | 
		با جستجوی زیاد پیدا کردن   | 
		
	
		
		| hitting     | 
		جستجوی موفق در پایگاه داده   | 
		
	
		
		| hunting     | 
		فرآیند جستجوی رکورد داده در یک فایل   | 
		
	
		
		| free WAIS     | 
		گونه غیرتجاری سرور جستجوی WAIS   | 
		
	
		
		| to seek a position     | 
		جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن   | 
		
	
		
		| searchingly     | 
		جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری   | 
		
	
		
		| searches     | 
		جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری   | 
		
	
		
		| searched     | 
		جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری   | 
		
	
		
		| cover search     | 
		جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی   | 
		
	
		
		| search     | 
		جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری   | 
		
	
		
		| retrospective search     | 
		جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده   | 
		
	
		
		| searched     | 
		جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص   | 
		
	
		
		| searchingly     | 
		جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص   | 
		
	
		
		| searches     | 
		جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص   | 
		
	
		
		| search     | 
		جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص   | 
		
	
		
		| chaining     | 
		جستجوی یک عنصر فایل که در لیست زنجیره مرتب شده است   | 
		
	
		
		| binary look up     | 
		روش جستجوی سریع برای استفاده از لیست مرتب داده   | 
		
	
		
		| list     | 
		لیستی از کلمات که استفاده نمیشوند یا برای جستجوی در فایل به کار نمیروند   | 
		
	
		
		| search and replace     | 
		جستجوی کلمه پرداز و تابع جایگزینی مربوط به فایل کامل یا متن   | 
		
	
		
		| false     | 
		فایلهای ناخواسته بازیاب شده از پایگاه داده از طریق استفاده از کدهای جستجوی غلط   | 
		
	
		
		| job to job transition     | 
		فرایند جستجوی یک برنامه وفایلهای مربوط به ان واماده کردن کامپیوتر جهت اجرای یک کار خاص   | 
		
	
		
		| right of search     | 
		حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند   | 
		
	
		
		| to concern something     | 
		مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]   | 
		
	
		
		| canvass     | 
		جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن   | 
		
	
		
		| canvassed     | 
		جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن   | 
		
	
		
		| canvasses     | 
		جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن   | 
		
	
		
		| canvassing     | 
		جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن   | 
		
	
		
		| stops     | 
		لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند   | 
		
	
		
		| stopping     | 
		لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند   | 
		
	
		
		| stop     | 
		لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند   | 
		
	
		
		| wild card character     | 
		نشانهای که در هنگام جستجوی فایل یا داده استفاده میشود و تمام فایل ها را نشان میدهد   | 
		
	
		
		| stopped     | 
		لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند   | 
		
	
		
		| to watch something     | 
		مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]   | 
		
	
		
		| right of     | 
		حق جستجوی کشتی بی طرف از طرف دولت متحارب   | 
		
	
		
		| surf     | 
		جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات   | 
		
	
		
		| to stop somebody or something     | 
		کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]   | 
		
	
		
		| enclosing     | 
		احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر   | 
		
	
		
		| encloses     | 
		احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر   | 
		
	
		
		| to appreciate something     | 
		قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]   | 
		
	
		
		| enclose     | 
		احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر   | 
		
	
		
		| relevance     | 
		1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند   | 
		
	
		
		| pushes     | 
		فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن   | 
		
	
		
		| replaces     | 
		برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر   | 
		
	
		
		| via     | 
		حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد   | 
		
	
		
		| replacing     | 
		برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر   | 
		
	
		
		| push     | 
		فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن   | 
		
	
		
		| querying     | 
		پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است   | 
		
	
		
		| pushed     | 
		فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن   | 
		
	
		
		| queried     | 
		پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است   | 
		
	
		
		| queries     | 
		پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است   | 
		
	
		
		| query     | 
		پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است   | 
		
	
		
		| replaced     | 
		برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر   | 
		
	
		
		| modifies     | 
		تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی   | 
		
	
		
		| modifying     | 
		تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی   | 
		
	
		
		| replace     | 
		برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر   | 
		
	
		
		| modify     | 
		تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی   | 
		
	
		
		| to esteem somebody or something [for something]     | 
		قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]   | 
		
	
		
		| control     | 
		مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود   | 
		
	
		
		| controls     | 
		مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود   | 
		
	
		
		| establishing     | 
		1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی   | 
		
	
		
		| to hang over anything     | 
		سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن   | 
		
	
		
		| correction     | 
		صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند   | 
		
	
		
		| to pass by any thing     | 
		از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن   | 
		
	
		
		| controlling     | 
		مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود   | 
		
	
		
		| establishes     | 
		1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی   | 
		
	
		
		| establish     | 
		1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی   | 
		
	
		
		| covets     | 
		میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن   | 
		
	
		
		| coveting     | 
		میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن   | 
		
	
		
		| covet     | 
		میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن   | 
		
	
		
		| rate     | 
		ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی   | 
		
	
		
		| rates     | 
		ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی   | 
		
	
		
		| appreciated     | 
		بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن   | 
		
	
		
		| appreciates     | 
		بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن   | 
		
	
		
		| think nothing of something <idiom>     | 
		فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن   | 
		
	
		
		| appreciating     | 
		بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن   | 
		
	
		
		| to regard somebody [something] as something     | 
		کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن   | 
		
	
		
		| appreciate     | 
		بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن   | 
		
	
		
		utility       | 
		برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد   | 
		
	
		
		| extension     | 
		طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن   | 
		
	
		
		| extensions     | 
		طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن   | 
		
	
		
		| screw up <idiom>     | 
		زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی   | 
		
	
		
		| changing     | 
		استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر   | 
		
	
		
		| fence [around / between something]     | 
		نرده [دور چیزی] [بین چیزی]   | 
		
	
		
		| see about (something) <idiom>     | 
		دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن   | 
		
	
		
		| to wish for something     | 
		ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن   | 
		
	
		
		| to give up [to waste] something     | 
		ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]   | 
		
	
		
		| fence [around / between something]     | 
		حصار [دور چیزی] [بین چیزی]   | 
		
	
		
		| changes     | 
		استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر   | 
		
	
		
		| changed     | 
		استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر   | 
		
	
		
		| change     | 
		استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر   | 
		
	
		
		| to portray somebody [something]     | 
		نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]   | 
		
	
		
		| Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] .     | 
		درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .   | 
		
	
		
		| recognition     | 
		1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..   | 
		
	
		
		| to blame somebody for something     | 
		کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]   | 
		
	
		
		| requires     | 
		نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی   | 
		
	
		
		| to paint something [with something]     | 
		چیزی را [با چیزی] رنگ زدن   | 
		
	
		
		| required     | 
		نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی   | 
		
	
		
		| require     | 
		نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی   | 
		
	
		
		| requiring     | 
		نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی   | 
		
	
		
		| resists     | 
		مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی   | 
		
	
		
		insert       | 
		قرار دادن چیزی در چیزی   | 
		
	
		
		| inserts     | 
		قرار دادن چیزی در چیزی   | 
		
	
		
		| resisted     | 
		مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی   | 
		
	
		
		| resisting     | 
		مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی   | 
		
	
		
		| resist     | 
		مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی   | 
		
	
		
		| inserting     | 
		قرار دادن چیزی در چیزی   | 
		
	
		
		| to lean something against something     | 
		چیزی را به چیزی تکیه دادن   | 
		
	
		
		| (a) case in point <idiom>     | 
		مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند   | 
		
	
		
		| to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom>     | 
		کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]   | 
		
	
		
		| lay hands upon something     | 
		جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن   | 
		
	
		
		| to see something as something [ to construe something to be something]     | 
		چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]   | 
		
	
		
		| to regard something as something     | 
		چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]   | 
		
	
		
		| to depict somebody or something [as something]     | 
		کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]   | 
		
	
		
		| to scramble for something     | 
		هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]   | 
		
	
		
		| assignment [of something] [to something]     | 
		ارجاع [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignation [of something] [to something]     | 
		ارجاع [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignment [of something] [to something]     | 
		برگماشت [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignation [of something] [to something]     | 
		برگماشت [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignment [of something] [to something]     | 
		واگذاری [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignment [of something] [to something]     | 
		گمارش [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignation [of something] [to something]     | 
		انتساب [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignment [of something] [to something]     | 
		انتساب [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignment [of something] [to something]     | 
		تعیین [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignation [of something] [to something]     | 
		گمارش [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignation [of something] [to something]     | 
		تعیین [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| assignation [of something] [to something]     | 
		واگذاری [به چیزی] [از چیزی]   | 
		
	
		
		| phased     | 
		معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی   | 
		
	
		
		| something like 00 rials     | 
		سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال   | 
		
	
		
		| rectified     | 
		درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی   | 
		
	
		
		| rectify     | 
		درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی   | 
		
	
		
		| phase     | 
		معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی   | 
		
	
		
		| rectifies     | 
		درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی   | 
		
	
		
		| phases     | 
		معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی   | 
		
	
		
		| stuck on <idiom>     | 
		دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن   | 
		
	
		
		| long for     | 
		اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن   | 
		
	
		
		| to have something in reserve     | 
		چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن   | 
		
	
		
		| sleep on it <idiom>     | 
		به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن   | 
		
	
		
		| continue     | 
		ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید   | 
		
	
		
		| continues     | 
		ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید   | 
		
	
		
		| to mind somebody [something]     | 
		اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]   | 
		
	
		
		| fixes     | 
		می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی   | 
		
	
		
		| fix     | 
		می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی   | 
		
	
		
		| something     | 
		یک چیزی   | 
		
	
		
		| destitution     | 
		بی چیزی   | 
		
	
		
		| to poke a hole in any thing     | 
		چیزی را   | 
		
	
		
		| indigence     | 
		بی چیزی   | 
		
	
		
		| something     | 
		چیزی   | 
		
	
		
		| light purse     | 
		بی چیزی   | 
		
	
		
		| anything     | 
		چیزی   | 
		
	
		
		| aught     | 
		چیزی   | 
		
	
		
		| to throw something overboard     | 
		چیزی را ول کردن   | 
		
	
		
		| To let something slip thru ones fingers .      | 
		چیزی را از کف دادن   | 
		
	
		
		| to have something     | 
		چیزی داشتن   | 
		
	
		
		| longhair     | 
		علاقمند به چیزی   | 
		
	
		
		| to have something at one's disposal     | 
		چیزی داشتن   | 
		
	
		
		| To pinch some thing .     | 
		چیزی را کش رفتن   | 
		
	
		
		| pull up to     | 
		به چیزی رسیدن   | 
		
	
		
		| long haired     | 
		علاقمند به چیزی   | 
		
	
		
		| lay hands on something     | 
		چیزی را یافتن   | 
		
	
		
		| The point is that…     | 
		چیزی که هست   | 
		
	
		
		| pull up with     | 
		به چیزی رسیدن   | 
		
	
		
		| stated     | 
		وضعیت چیزی   | 
		
	
		
		| there is nothing wanting     | 
		چیزی کم نسبت   | 
		
	
		
		| the thing is     | 
		چیزی که هست   | 
		
	
		
		| defrosted     | 
		یخ چیزی را اب کردن   | 
		
	
		
		| defrost     | 
		یخ چیزی را اب کردن   | 
		
	
		
		| mindful of anything     | 
		باخبر از چیزی   | 
		
	
		
		| use [of something]     | 
		استفاده [از چیزی]   | 
		
	
		
		| nothing was left over     | 
		چیزی زیادنیامد   |