English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
Other Matches
operationally ready حاضر به عملیات
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
roll-call حاضر و غایب کردن
march order حاضر براه کردن
roll-calls حاضر و غایب کردن
get ready حاضر کردن یا شدن
call the roll حاضر و غایب کردن
to conjure up با سحر حاضر کردن
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
fitting out حاضر کردن ناو
set up حاضر به جنگ کردن توپ
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
get ready اماده شدن حاضر کردن
roll call حاضر و غایب کردن افراد
make ready اماده شدن حاضر کردن
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
stocked :حاضر
stock :حاضر
existing حاضر
agreeable حاضر
present حاضر
presented حاضر
presenting حاضر
presents حاضر
in the saddle حاضر
ubiquitous حاضر
on hand <idiom> حاضر
readies مهیا کردن حاضر کردن
readied مهیا کردن حاضر کردن
readying مهیا کردن حاضر کردن
ready مهیا کردن حاضر کردن
omnipresent همه جا حاضر
here بدینسو حاضر
get ready حاضر شدن
repartee حاضر جوابی
omnipresent حاضر در همه جا
make ready حاضر شدن
willing حاضر خواهان
toss off <idiom> حاضر جواب
delicatessens اغذیه حاضر
to e. an appearance حاضر شدن
delicatessen اغذیه حاضر
rigs وضع حاضر
rigged وضع حاضر
readiness to report حاضر جوابی
ready wit حاضر جوابی
active حاضر بخدمت
roll call حاضر و غایب
existing در حال حاضر
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
rig وضع حاضر
operationally ready حاضر به کار
attending حاضر بودن
readying قبضه حاضر
readied حاضر به کار
johnny on the sopt حاضر و اماده
ready حاضر به کار
action front حاضر به تیر
readying حاضر به کار
stand by حاضر بودن
ready قبضه حاضر
attend حاضر بودن
at the present moment درحال حاضر
attends حاضر بودن
at the moment در حال حاضر
at present در حال حاضر
readied قبضه حاضر
readies قبضه حاضر
currents در حال حاضر
operational حاضر به کار
readies حاضر به کار
current در حال حاضر
ready position حالت حاضر به تیر
actions فرمان حاضر به تیر
i agreed to go حاضر شدم بروم
operational route جاده حاضر به کار
action فرمان حاضر به تیر
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
inbearing فضولانه حاضر خدمت
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
he refused to go حاضر نشد برود
fair game طعمهی حاضر و آماده
attender شخص حاضر در جایی
unready غیراماده حاضر نشده
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
show up سر موقع حاضر شدن
obliging حاضر خدمات مهربان
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
to be present باشنده [حاضر] بودن
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
show up حاضر شدن حضور یافتن
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
readied حاضربه تیر حاضر باشید
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
embattle حاضر شدن برای جنگ
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
readies حاضربه تیر حاضر باشید
ready حاضربه تیر حاضر باشید
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
readying حاضربه تیر حاضر باشید
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
use در حال حاضر در حال اجرا
presented زمان حاضر زمان حال
uses در حال حاضر در حال اجرا
present زمان حاضر زمان حال
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
broadband ISDN سرویس ارسال داده سریع که به داده و صوت اجازه ارسال در یک شبکه گسترده میدهد در حال حاضر سیستمهای Asynchronous Transfer Mode Multimegabit Data Services دو نوع از این سرویس هستند
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
farmgate type operations رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air operations عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
statement 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation عملیات کنترل زمین عملیات
code panel رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
reconnoitering عملیات اکتشافی کردن
ceasing قطع کردن عملیات
rehearsals تمرین کردن عملیات
cease قطع کردن عملیات
ceased قطع کردن عملیات
ceases قطع کردن عملیات
rehearsal تمرین کردن عملیات
reconnoiters عملیات اکتشافی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com