Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
normality
حالت عادی
Search result with all words
crossed controls
بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
Now I'm back to normal.
حالا به حالت عادی برگشتم.
landscape carpet
فرش دور نما
[فرش چشم انداز]
[عده ای آن را طرح گورستان می نامند با عقیده به اینکه این طرح در مراسم تدفین بکار می رفته است. نمای کلی فرش جلوه ای از خانه ها و درختان و حالت عادی زندگی را نشان داده.]
Other Matches
routinize
عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
hypermnesia
ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
habitual
عادی
ordinary
عادی
routines
عادی
uncritically
عادی
groovy
عادی
common
عادی
routine
عادی
customary
عادی
routinely
عادی
commoners
عادی
privates
عادی
run of the mill
عادی
regular
عادی
unexceptional
عادی
gen
عادی
normal
عادی
wonted
عادی
run-of-the-mill
عادی
naked
عادی
uncritical
عادی
regulars
عادی
private
عادی
commonest
عادی
abnormal
غیر عادی
routinely
امر عادی
norm
روش عادی
norms
روش عادی
subnormal
مادون عادی
routines
امر عادی
routinely
کار عادی
routinely
طریقه عادی
routine
طریقه عادی
normality
عادی بودن
workaday
معمولی عادی
rucks
مردم عادی
inevitability
امر عادی
ruck
مردم عادی
oneself
در حال عادی
unwonted
غیر عادی
normally
بطور عادی
queerest
غیر عادی
queerer
غیر عادی
normalization
عادی شدن
usual
عادی مرسوم
queer
غیر عادی
routine
کار عادی
normal
عادی معمولی
commons
مردم عادی
routine
امر عادی
eccentrics
غیر عادی
customarily
بطور عادی
routines
کار عادی
private decument
سند عادی
overage
سن عادی را گذرانده
ornery
عادی معمولی
ornary
عادی معمولی
ordinary shareholder
سهامدار عادی
ordinary share
سهام عادی
ordinary passport
پاسپورت عادی
ordinary income
درامد عادی
onery
عادی معمولی
one's self
در حال عادی
normal voltage
ولتاژ عادی
normal termination
پایان عادی
normal range
محدوده عادی
normal profit
سود عادی
normal price
قیمت عادی
normal maintenance
محافظت عادی
private decument
عقد عادی
procedure message
پیام عادی
regular price
قیمت عادی
supranormal
<adj.>
فوق عادی
typical
<adj.>
بافت عادی
off the beaten track
<idiom>
غیر عادی
abnormally
غیر عادی
nutcases
غیر عادی
nutcase
غیر عادی
the inevitable
چیزهای عادی
the common run of men
مردمان عادی
supernormal
فوق عادی
routine message
پیام عادی
normal good
کالای عادی
normal form
صورت عادی
common stock
سهام عادی
common foul
خطای عادی
common block
قرقره عادی
average revenue
قیمت عادی
average conditions
شرایط عادی
unwashed
جزومردم عادی
abnormous
غیر عادی
anomalous
غیر عادی
preternatural
غیر عادی
rife
فراوان عادی
wear and tear
فرسودگی عادی
macro
بطورغیر عادی
naturals
دیوانه عادی
natural
دیوانه عادی
common stocks
سهام عادی
ordinary shares
سهام عادی
common whipping
بست عادی
normal exit
درروی عادی
nonsingular matrix
ماتریس عادی
nominal price
قیمت عادی
matter of course
چیز عادی
matten of course
جیز عادی
in the course of nature
بطریق عادی
in the a way
بطریق عادی
habitualness
عادی بودن
habitual way of doing anything
راه عادی
general creditor
طلبکار عادی
eupnoea
تنفس عادی
private document
سند عادی
deed under private signature
سند عادی
deed under private seal
سند عادی
deed under private
سند عادی
consuetudinary
عادی معمول
routines
طریقه عادی
uncommonly
غیر عادی
addict
عادی کردن
uncommon
غیر عادی
addicts
عادی کردن
commonly
بطور عادی
eccentric
غیر عادی
universal
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
oblique
طرح حرف عادی کج
chore
کارهای عادی و روزمره
anomalous magnet
اهنربای غیر عادی
routine
جریان عادی و دایمی
anomalous effect
اثر غیر عادی
rayleigh scattering
تفرق عادی تابشها
routinely
روزمره کار عادی
anomalous curve
منحنی غیر عادی
outsize
اندازه متفاوت با عادی
averages
درجه عادی میانگین
extraordinary ray
پرتو غیر عادی
man in the street
<idiom>
مردم عادی یا متوسط
settle down
<idiom>
زندگی عادی داشتن
school of hard knocks
<idiom>
تجربه عادی از زندگی
one for the books
<idiom>
چیز غیر عادی
catch one's breath
<idiom>
نفسهای عادی کشیدن
routine work
کار تکراری عادی
Fantastic architecture
معماری غیر عادی
log normal distribution
لگاریتم توزیع عادی
stocked
عادی ازلحاظ مدل
stock
عادی ازلحاظ مدل
prodigy
چیز غیر عادی
prodigies
چیز غیر عادی
the rank and file
توده مردم عادی
ordinary life insurance
بیمه عمر عادی
routines
جریان عادی و دایمی
averaged
درجه عادی میانگین
average
درجه عادی میانگین
averaging
درجه عادی میانگین
eccentric
غیر عادی غریب
eccentrics
غیر عادی غریب
abend
خاتمه غیر عادی
prodigious
غیر عادی شگرف
subnormality
مادون عادی بودن
abnormal end
خاتمه غیر عادی
routines
روزمره کار عادی
chores
کارهای عادی و روزمره
routine
روزمره کار عادی
singular matrix
ماتریس غیر عادی
gigantism
رشد غیر عادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com