Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
near collision
حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
Other Matches
merry dance
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
collisions
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
approaches
برخورد
contacting
برخورد
intersect
برخورد
intersected
برخورد
attitudes
برخورد
reception
برخورد
approached
برخورد
intersects
برخورد
ill favored
بد برخورد
conflict
برخورد
conflicted
برخورد
conflicts
برخورد
approach
برخورد
clash
برخورد
attitude
برخورد
receptions
برخورد
tangency
برخورد
strikingly
برخورد
clashed
برخورد
clashes
برخورد
appulse
برخورد
criss-cross
برخورد
criss-crossed
برخورد
criss-crosses
برخورد
criss-crossing
برخورد
contact
برخورد
contacted
برخورد
osculation
برخورد
contacts
برخورد
confliction
برخورد
collision
برخورد
collisions
برخورد
impacts
برخورد
strikes
برخورد
strike
برخورد
incidence
برخورد
stopped
برخورد
striking
برخورد
impact
برخورد
stops
برخورد
stopping
برخورد
stop
برخورد
universal
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
probability of collision
احتمال برخورد
intersection point
محل برخورد
osculate
برخورد کردن
collision rate
میزان برخورد
meets
برخورد کردن
impact effect
اثر برخورد
impact factor
ضریب برخورد
head oncollision
برخورد رویاروی
head on collision
برخورد رودررو
collision energy
انرژی برخورد
impact force
نیروی برخورد
impact hardness
سختی برخورد
coincidences
تطبیق برخورد
accessible
خوش برخورد
crossing point
محل برخورد دو خط
meeter
برخورد کننده
impact test
ازمون برخورد
affect
احساسات برخورد
impact strength
استحکام برخورد
inelastic collision
برخورد ناکشسان
coincidence
تطبیق برخورد
crossing points
محل برخورد دو خط
impact sound
صدای برخورد
affable
خوش برخورد
meet
برخورد کردن
greet
درود برخورد
impact parameter
پارامتر برخورد
affects
احساسات برخورد
contiguity
برخورد تماس
fall on
<idiom>
برخورد (بامشکلات)
tolerated
برخورد هموارکردن
My pride was wounded ( hurt) .
به غیرتم برخورد
tolerate
برخورد هموارکردن
chattered
برخورد کردن
jct
محل برخورد
conflux
همریزگاه برخورد
impact
برخورد کردن
zone of contact
محل برخورد
chatter
برخورد کردن
electron impact
برخورد الکترونها
chattering
برخورد کردن
knock-up
برخورد کردن
knock up
برخورد کردن
tolerating
برخورد هموارکردن
tolerates
برخورد هموارکردن
chatters
برخورد کردن
effective collision
برخورد موثر
elastic collision
برخورد کشسان
elastic collision
برخورد الاستیک
unsporting conduct
برخورد ناجوانمردانه
impacts
برخورد کردن
conflict of interest
برخورد منافع
tilts
منازعه برخورد
tilted
منازعه برخورد
tilt
منازعه برخورد
collision frequency
فراوانی برخورد
take the blade
برخورد شمشیرها
touche
اعلام برخورد
collision rate
نرخ برخورد
collision rate
سرعت برخورد
knock-ups
برخورد کردن
greeted
درود برخورد
greets
درود برخورد
smash
برخورد خرد کردن
inelastic cross section
مقطع برخورد ناکشسان
absence of blade
عدم برخورد شمشیرها
encountered
رویاروی شدن برخورد
encounter
رویاروی شدن برخورد
he was provoked by my words
سخنان من باو برخورد
encounters
رویاروی شدن برخورد
meeting
اتصال برخورد میتینگ
meetings
اتصال برخورد میتینگ
incidence
برخوردکردن میدان برخورد
collision of the first kind
برخورد نوع اول
smashes
برخورد خرد کردن
collision of the second kind
برخورد نوع دوم
encountering
رویاروی شدن برخورد
snag
بمانعی برخورد کردن
meets
: برخورد کردن یافتن
criterion
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
chattered
ضربه زدن برخورد
snagging
بمانعی برخورد کردن
snags
بمانعی برخورد کردن
chatter
ضربه زدن برخورد
glad hand
<idiom>
بااهمییت برخورد کردن
chattering
ضربه زدن برخورد
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
chatters
ضربه زدن برخورد
meet
: برخورد کردن یافتن
spume
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
maladdress
برخورد بد ترک ادب
contacted
اتصال الکتریکی برخورد
beach foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sea foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com