English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
demand price حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
Other Matches
dumping فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
competitive price قیمت حاصله ازرقابت خریداران وفروشندگان در بازار ازاداقتصادی
channel capacity حداکثر جریانی که از یک کانال عبور میکند بدون لبریز شدن
walras law براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
invisible hand فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
open market operation عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
market research تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
fairest بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
Shoppers were scrambling to get the best bargains. خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
market failure شکست بازار نارسائی بازار
effective demand تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
accumulated profit پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
mail server کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
specifics بخصوص خاص
specific بخصوص خاص
res شی ء بخصوص ماده
particular خاص بخصوص
max min system سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
mannerisms سبک بخصوص نویسنده
featureless بدون سیمایاجنبه بخصوص
mannerism سبک بخصوص نویسنده
i mentioned one case in p یک مورد بخصوص را ذکرکردم
market value در بازار قیمت بازار
why did you mention that onep چه شد که ان یکی را بخصوص ذکر کردید
maximal oxygen consumption حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
worthlessness بی قیمتی
precious : قیمتی
high value قیمتی
high dollar value قیمتی
wildfowl مرغ شکار بخصوص مرغهای ابی
predating قبل از موقع بخصوص واقع شدن
mannered دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
predates قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predated قبل از موقع بخصوص واقع شدن
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
predate قبل از موقع بخصوص واقع شدن
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
stone سنگ قیمتی
stones سنگ قیمتی
stoning سنگ قیمتی
ingot فلز قیمتی
valuable گرانبها قیمتی
high grade steel فولاد قیمتی
dual price system نظام دو قیمتی
to set no great store by قیمتی ندانستن
worthful گرانبها قیمتی
agates سنگ قیمتی
agate سنگ قیمتی
precious stone سنگ قیمتی
price support حمایت قیمتی
price system نظام قیمتی
noble metal فلز قیمتی
for all the world <idiom> بهر قیمتی
Without ( beyond , above ) price . بی نهایت قیمتی
At all costs . At any price . به هر قیمتی که شده
precious metal فلز قیمتی
poked فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poke فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
lion [حکاکی سر شیر در معماری کلاسیک بخصوص در کتیبه ها]
pokes فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
typecast ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
poking فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
typecasting ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
typecasts ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
price elasticity of demand کشش قیمتی تقاضا
priceable things اموال یا اشیا قیمتی
nonprice competition رقابت غیر قیمتی
price elasticity of supply کشش قیمتی عرضه
asteria نوعی سنگ قیمتی
rondel سنگهای قیمتی مدورزینتی
lapidarian وابسته به سنگهای قیمتی
average revenue قیمتی که خریدارمی پردازد
lapidary وابسته به سنگهای قیمتی
carpet value ارزش قیمتی فرش
Expressionism [جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
accrual افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
cupellation گرفتن فلزات قیمتی از سرب
He is a priceless nice fellow . آدم نازنین و قیمتی یی است
cameos برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی
cameo برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی
object language programming برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
declarative statement نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
elite طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
caught with hand in the cookie jar <idiom> مچ کسی را گرفتن [بخصوص در مورد سوء استفاده از موضع قدرت و مقام]
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
factories قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factory قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
facets سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی تراش
facet سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی تراش
dump نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
Every man has his price . هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
particular lien حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
dumping فروش کالادر کشورهای دیگر با قیمتی پایین تر از قیمت داخلی
market economies اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
break up value قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
escrow موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
value added اضافه قیمتی که در مواد خام در نتیجه عملیات صنعتی و تولیدی ایجاد میشود
repeater وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
gold washing شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Historicism [معماری متاثر از زمان گذشته بخصوص معماری احیای مذهبی]
endurance حداکثر
maximum حداکثر
maximal حداکثر
peak حداکثر
outside حداکثر
peaking حداکثر
uttermost حداکثر
outsides حداکثر
peaks حداکثر
rondelle جسم مدور سنگهای قیمتی مدور زینتی
page چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
pages چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
paged چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
edit کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
critical error خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
faults برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
edited کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
fault برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
destructive cursor نشانه گری که متنی را که روی آن حرکت میکند پاک میکند
scsi بیت ارسال داده را پشتیبانی میکند و وسایل را کنترل میکند
controllers را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
faulted برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
controller را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
wage ceiling حداکثر دستمزد
relative maximum حداکثر نسبی
maximum limited stress تنش حداکثر
intensity maximum حداکثر شدت
submaximal زیر حداکثر
peak demand حداکثر تقاضا
supercharge خرج حداکثر
maximum moment حداکثر لنگر
flat out حداکثر سرعت
peak voltage ولتاژ حداکثر
full speed حداکثر سرعت
flank speed حداکثر سرعت
global maximum حداکثر مطلق
peak speed حداکثر سرعت
peak output حداکثر تولید
peak load بار حداکثر
maximum performance عملکرد حداکثر
full bore حداکثر تلاش
high tides حداکثر مد دریا
maximum performance کارایی حداکثر
high tide حداکثر مد دریا
maximum of intensity حداکثر شدت
peak load حداکثر بار
price ceilings حداکثر قیمت
maximum output خروجی حداکثر
maximum demand بار حداکثر
peak current جریان حداکثر
maximum current جریان حداکثر
maximum duration زمان حداکثر
maximum efficiency حداکثر کارائی
maximum efficiency راندمان حداکثر
payloads حداکثر بار
maximum capacity فرفیت حداکثر
maximum energy انرژی حداکثر
peaks حداکثر کاکل
maximum detector اشکارساز حداکثر
peak حداکثر کاکل
payload حداکثر بار
maximum deviation انحراف حداکثر
maximum deflection انحراف حداکثر
maximum density حداکثر تراکم
maximum ratings مقدار حداکثر
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
maximum slope حداکثر شیب
maximum profit حداکثر سود
maximum available powere توان حداکثر
maximum power demand مصرف حداکثر
maximum work کار حداکثر
maximum speed حداکثر سرعت
maximization به حداکثر رسانیدن
maximum value مقدار حداکثر
peaking حداکثر کاکل
optimum height حداکثر ارتفاع
maximum gain تقویت حداکثر
maximum thermometer گرماسنج حداکثر
maximum load بار حداکثر
maximum price حداکثر بها
maximal وابسته به حداکثر
maximum amplitude دامنه حداکثر
maximum frequency فرکانس حداکثر
postbyte بایت داده که کد اصلی ای را بیان میکند که ثابت مورد استفاده را معرفی میکند
key کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
slaving بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slaved بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
million instructions per second اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
Intel بیتی استفاده میکند و تا چند مگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
slave بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
Intel بسیتی استفاده میکند تا چند گیگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com