Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
acceptance tolerance
حد مجاز قابل قبول
Other Matches
acceptable
<adj.>
قابل قبول
acceptance limit
حد قابل قبول
adequate
<adj.>
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
قابل قبول
satisfactory
<adj.>
قابل قبول
sufficient
<adj.>
قابل قبول
aceptive
قابل قبول
reasonable
قابل قبول
sufficing
<adj.>
قابل قبول
sufficiently
<adv.>
قابل قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
قابل قبول
valid
قابل قبول
tolerable
قابل قبول
allowable
قابل قبول
believable
قابل قبول
passable
قابل قبول
receivable
قابل قبول
acceptable
قابل قبول
admittable
قابل قبول
admissible
قابل قبول
admissibleness
بطور قابل قبول
admissible stress
تلاش قابل قبول
to hold water
قابل قبول بودن
sit right (negative)
<idiom>
غیر قابل قبول
admissible load
بار قابل قبول
zone of acceptability
منطقه قابل قبول
credibility
قابل قبول بودن
loss appraisal
ضایعات قابل قبول
to be valid
قابل قبول بودن
valid assumptions
فروض قابل قبول
hard currencies
ارز قابل قبول
legal tender
پول قابل قبول
permissible stress
خستگی قابل قبول
popularity
قابل قبول عامه
eligibly
بطور قابل قبول
argumentum
یک سلسله دلایل قابل قبول
europatents
حق اختراع قابل قبول دراروپا
acceptable quality level
سطح کیفیت قابل قبول
acceptable product
فراورده جانشین قابل قبول
persona non grata
شخص غیر قابل قبول
primafacie
در بادی امر قابل قبول
acceptable alter nate product
فراورده مشابه قابل قبول
cut off ratio
حداقل نرخ قابل قبول
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
add up
<idiom>
سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
principal challenger
رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
operation exposure guide
حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
standards
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
signal
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signalled
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signaled
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
privacy
قانونی که طبق آن داده شخصی است و توسط کاربران غیر مجاز قابل دستیابی نیست
nuncupative will
در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
wind aided
اگر سرعت باد در ساعت بیش از 74/4متر باشد رکورد بدست امده قابل قبول نیست
justifiable homicide
قتل قابل عفو یا قتل مجاز قتلی که صفت مجرمانه ندارد
justifiable homicides
قتل قابل عفو یا قتل مجاز قتلی که صفت مجرمانه ندارد
pooler
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
piggyback
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
legit
نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
adopted types
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
authorized level of organization
سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
permissive
مجاز
certified
مجاز
permissible
مجاز
tropologic
مجاز
commissioned
مجاز
authorrized
مجاز
authorized
مجاز
toluene
حد مجاز
rated
مجاز
admissible
مجاز
allowed
مجاز
metonymy
مجاز
lawful
مجاز
allowable
مجاز
licensed
مجاز
authorised
مجاز
admittable
مجاز
admissibll
مجاز
legal
مجاز
licensable
مجاز
at liberty
مجاز
permitted
مجاز
permissible velocity
تندی مجاز
safe load
بار مجاز
revocable contract
عقد مجاز
contraband
غیر مجاز
permissible deviation
تفاوت مجاز
permissible dosage
دوز مجاز
dosing
مقدار مجاز
tolerance limit
خطای مجاز
dose
مقدار مجاز
complement
حد مجاز مکمل
complemented
حد مجاز مکمل
complementing
حد مجاز مکمل
complements
حد مجاز مکمل
permissible velocity
سرعت مجاز
licensing hours
زمان مجاز
permissible load
بار مجاز
permissibly
بطور مجاز
legitimized
مجاز کردن
legitimize
مجاز کردن
legitimization
مجاز کردن
dosed
مقدار مجاز
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
accredited
مجاز معتبر
legitimised
مجاز کردن
legitimising
مجاز کردن
legitimises
مجاز کردن
working load
بار مجاز
figuratively
بطور مجاز
legitimizes
مجاز کردن
legitimizing
مجاز کردن
tolerances
تفاوت مجاز
tolerances
خطای مجاز
prescribed load
بار مجاز
tolerance
تفاوت مجاز
permits
مجاز کردن
permitting
مجاز کردن
tolerance
خطای مجاز
trope
مجاز استعاره
troplogy
مجاز گوئی
fair game
شکار مجاز
permit
مجاز کردن
allowed vibrations
ارتعاشهای مجاز
authorized bank
بانک مجاز
authorized program
برنامه مجاز
allowable cargo load
بار مجاز
authorized manpower
استعدادپرسنلی مجاز
licit
روا مجاز
admitance
روا مجاز
authorized strength
استعداد مجاز
unauthorized
غیر مجاز
bag limit
حد مجاز صید
ban item
غیر مجاز
justifiability
مجاز بودنی
allowable cargo load
حداکثربار مجاز
allowances
میزان مجاز
allowance
میزان مجاز
working stress
تنش مجاز
allowable stress
تنش مجاز
authorise
مجاز نمودن
authorised clerk
واسطه مجاز
authorized allowance
سهمیه مجاز
allowable load
بار مجاز
allowable level
تراز مجاز
freed
مجاز منفصل
freeing
مجاز منفصل
frees
مجاز منفصل
speed limits
سرعت مجاز
speed limit
سرعت مجاز
bona fide holder
دارنده مجاز
metonym
مجاز مرسل
lawfully
به طور مجاز
idiographic
وابسته به مجاز
height clearance
ارتفاع مجاز
impermissible
غیر مجاز
setting
شدت مجاز
circuit allocated use
مدارچانلهای مجاز
not allowed
غیر مجاز
settings
شدت مجاز
free
مجاز منفصل
doses
مقدار مجاز
delegation of authority
مجاز شمردن
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
ranges
مجموعه مقادیر مجاز
ranged
مجموعه مقادیر مجاز
authorized allowance supplies
سهمیه مجاز اماد
eligible traffic
عبور و مرور مجاز
range
مجموعه مقادیر مجاز
forbidden band
نوار غیر مجاز
illicit advertising
تبلیغ غیر مجاز
taxi stand
ماندگاه مجاز تاکسی
tare
وزن مجاز یک فرف
table of allowance
جدول سهمیه مجاز
tensile stress
تنش کششی مجاز
twenty four hour charge rate
امپر مجاز باتری
circuit allocated use
سهمیه مدارهای مجاز
rating
نحوه عملکرد مجاز
ratings
نحوه عملکرد مجاز
authorized parts list
سهمیه مجاز قطعات
authorized parts list
لیست قطعات مجاز
illigal character
کاراکتر غیر مجاز
authorized manpower
نیروی انسانی مجاز
illigal character
دخشه غیر مجاز
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
maximum permissible voltage
ولتاژ مجاز حداکثر
security
مشخصات کاربران مجاز
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
maximum permissible load
بار مجاز حداکثر
personnel authorization
جدول پرسنلی مجاز
licitly
بطور مجاز یا مشروع
allowable cabin load
بار مجاز هواپیما
prescribed load
بار مهمات مجاز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com