English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
d. letter حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
Other Matches
it savours of revenge دلالت بر انتقام میکند
why i think i can هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
floating غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
question marks " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
EXE file در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
Sabbath شنبه
Tuesdays سه شنبه
Tuesday سه شنبه
Wednesday چهار شنبه
Wednesdays چهار شنبه
Next Saturday . This coming Saturday. شنبه دیگه
Thursday پنج شنبه
Thursdays پنج شنبه
Saturdays روز شنبه
Saturday روز شنبه
Thur مخفف پنج شنبه
Wednesday هر چهار شنبه یکبار
Thurs مخفف پنج شنبه
Wednesdays هر چهار شنبه یکبار
To fall into a trap. جشن تولدم به شنبه می افتد
shrove tuesday سه شنبه قبل ازچهارشنبه توبه
I am tied up ( engaged ) on Saturday . شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
mail server کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
textual implication دلالت
indication دلالت
symbolization دلالت
implication دلالت
implications دلالت
signification دلالت
implying دلالت داشتن
signify دلالت کردن بر
signifies دلالت کردن بر
signifier دلالت کننده
denotative of دلالت کننده بر
connotation دلالت ضمنی
connotations دلالت ضمنی
signifies دلالت کردن
signify دلالت کردن
indicant دلالت کننده
implicated دلالت کردن بر
implicitness دلالت ضمنی
implicative دلالت کننده
to give evdience دلالت کردن
implicates دلالت کردن بر
signifying دلالت کردن
signifying دلالت کردن بر
connotative دلالت کننده
evidentiary دلالت کننده
predicated دلالت کردن
predicating دلالت کردن
indicative دلالت کننده
bode دلالت داشتن
predicate دلالت کردن
implicate دلالت کردن بر
predicates دلالت کردن
denotable دلالت کردنی
implicating دلالت کردن بر
savorŠetc دلالت کردن
expessive دلالت کننده
implies دلالت داشتن
imply دلالت داشتن
connote دلالت ضمنی کردن بر
implying دلالت ضمنی کردن بر
prime implicant عمده دلالت کننده
imply دلالت ضمنی کردن بر
implies دلالت ضمنی کردن بر
foreshown از پیش دلالت کردن بر
Thank goodness خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday! [TGIF] خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
index number عددی که دلالت برحجم کند
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
charters بین افراد دلالت کند
chartering بین افراد دلالت کند
charter بین افراد دلالت کند
chartered بین افراد دلالت کند
expresses دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressed دلالت کردن بر فهماندن صریح
betoken دلالت کردن بر دال بر امری
expressing دلالت کردن بر فهماندن صریح
express دلالت کردن بر فهماندن صریح
suggestive دلالت کننده وسوسه امیز
dump نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
an inceptive verb فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
pauciloquy کم حرفی
garrulity پر حرفی
taciturnity کم حرفی
triliteral سه حرفی
incommunicatively با کم حرفی
lettered حرفی
long tongue پر حرفی
monomial تک حرفی
incommunicativeness کم حرفی
lexical حرفی
uniliteral یک حرفی
reviling بد حرفی
what have you to say? چه حرفی دارید
pass a remark حرفی زدن
who said so? که چنین حرفی زد
palaver پر حرفی کردن
letter quality کیفیت حرفی
triliteralism حالت سه حرفی
four-letter word واژهیچهار حرفی
four-letter words واژهیچهار حرفی
literal حرفی لفظی
triliteral کلمه سه حرفی
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
what day of the week is it? امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
To take offence at something . To take something to heart . حرفی را بدل گرلتن
To tald someones head off. سر کسی را بردن ( با پ؟ حرفی )
trigram هجای بی معنی سه حرفی
slip of the tongue <idiom> حرفی رانسنجیده زدن
teragram واژه چهار حرفی
repeater وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
speak a word چیزی بگویید حرفی بزنید
spirant حرفی که بااصطکاک نفس اداگردد
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
null رشتهای که هیچ حرفی ندارد
labialize حرفی را بصورت شفوی اداکردن
epenthesis الحاق حرفی درمیان کلمه
to insert a letter in a word حرفی را در میان واژهای جادادن
That is fine by me if you agree. اگر موافقی من هم حرفی ندارم
trigraph سه حرفی که مجموعانمایشگر یک صوت باشد
Suit the action to the word. حرفی را فورا" عملی کردن
con در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
conned در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
cons در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
conning در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
empty هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptier هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
escape character حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
to make a remark حرفی زدن افهار نظری کردن
emptied هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empties هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptiest هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
null حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
But no one was ever talking about that! اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
ascii حرفی که در لیست ASCII حروف قرار دارد
slides تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
erase character حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
slide تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
logograph واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
newest حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
logogram واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
new حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
newer حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new- حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
equitable mortgage بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد
fills پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
numeric حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
LIST chunk که چهار حرفی LIST که حاوی مجموعهای از زیر عضو است
fill پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
end عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ended عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ends عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
codepages تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
nundinal letter حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
vertical diagraph شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
paged چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
pages چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
page چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
faults برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
scsi بیت ارسال داده را پشتیبانی میکند و وسایل را کنترل میکند
faulted برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
edited کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
fault برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
edit کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
destructive cursor نشانه گری که متنی را که روی آن حرکت میکند پاک میکند
controller را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
critical error خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
controllers را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
Intel بیتی استفاده میکند و تا چند مگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
Intel بسیتی استفاده میکند تا چند گیگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
key کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
postbyte بایت داده که کد اصلی ای را بیان میکند که ثابت مورد استفاده را معرفی میکند
slave بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slaving بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slaves بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slaved بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
million instructions per second اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
plotters چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
plotter چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
harder یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hardest یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
optimize کامپایلری که کد ماشین را که تولید میکند آنالیز میکند و سرعت و کارایی آنرا افزایش میدهد
dat درایو مکانیکی که داده را روی نواز DAT ضبط میکند و ازنوار بازیابی میکند
uart از ترمینال به حالت موازی استفاده میکند و سپس آنرا روی شبکه ارسال میکند
hard یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
samplers مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
sampler مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
terminate and stay resident program برنامهای که در حافظه اصلی خود را بار میکند و در صورت دریافت آنرا اجرا میکند
opens برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
opened برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
logic مدار الکترونیکی یک عملوند منط قی اعمال میکند به سیگنال ورودی و خروجی تولید میکند
EMM امکانی که حافظه جانبی رادر IBM PC مدیریت میکند و آن را برای برنامه آماده استفاده میکند
TCP مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com