English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
Other Matches
false start دویدن قبل ازصدای تپانچه
false starts دویدن قبل ازصدای تپانچه
disassemble بازکردن اسلحه یا موتور
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
broaching برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broaches برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broached برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broach برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
rock حرکت دورانی بال به دور بدنه
rocked حرکت دورانی بال به دور بدنه
rocks حرکت دورانی بال به دور بدنه
strikes فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
shell shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
mine casemate بدنه ماسوره و چاشنی مین بدنه کلاهک مین
pistols تپانچه
handgun تپانچه
pistol تپانچه
handguns تپانچه
guns تپانچه
gun تپانچه
pistol تپانچه درکردن
slapped تپانچه زدن
slapping تپانچه زدن
slaps تپانچه زدن
slap تپانچه زدن
pistols تپانچه درکردن
gunfight جنگ با تفنگ یا تپانچه
derringer تپانچه لوله کوتاه
pistoleer سرباز تپانچه دار
humane killer تپانچه راحت کشی
buoyant mine case بدنه مین شناور بدنه مین غوطه ور
pistol whip با تپانچه بر بدن کسی زدن
humane killer تپانچه ویژه برای بی زجرکشتن جانوران
guns اتش زدن تپانچه برای پایان مسابقه یا اغازمسابقات
gun اتش زدن تپانچه برای پایان مسابقه یا اغازمسابقات
petronel یکجور تپانچه بزرگ که سواره نظام شدههای 61و 71بکارمیبردند
unwreathe بازکردن
unlock بازکردن
unlocks بازکردن
unlocking بازکردن
evolve بازکردن
evolved بازکردن
open بازکردن
evolves بازکردن
evolving بازکردن
unstring بازکردن زه
unfix بازکردن
picks بازکردن
to pay away بازکردن
pick بازکردن
unfolds بازکردن
feaze بازکردن
unfolding بازکردن
unfolded بازکردن
unfold بازکردن
unbrace بازکردن
opened بازکردن
opens بازکردن
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
forcing بزور بازکردن
forces بزور بازکردن
force بزور بازکردن
unwind بازکردن از پیچ
unlatch قفل را بازکردن
hackle از هم بازکردن شکافتن
unpeg گیره را بازکردن از
unwinding بازکردن از پیچ
bibliomancy سرکتاب بازکردن
unreel از قرقره بازکردن
part the hair فرق بازکردن
unwinds بازکردن از پیچ
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to make place for ladies برای بانوان بازکردن
To breake the ice with someone. روی کسی را بازکردن
To open an account at the bank. دربانک حساب بازکردن
to fling a door open دری راناگهان بازکردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
to fret a passage راهی رابوسیله سایش بازکردن
extends بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
extending بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
to cut ones way راه خودرا ازموانع بازکردن
break the ice <idiom> سرصحبت رادرمکان رسمی بازکردن
extend بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
to world one's way کرم واره راه خود را بازکردن
uncleat بازکردن طناب مهار قایق ازساحل
heichio makki بازکردن دفاع ضربدری هشیوماگی تکواندو
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
runs دویدن
double دویدن
to run through دویدن
run دویدن
doubled up دویدن
Running <adj.> دویدن
doubled دویدن
races دویدن
raced دویدن
race دویدن
re-ran دوباره دویدن
re-running دوباره دویدن
jogs اهسته دویدن
re-runs دوباره دویدن
scuttling بسرعت دویدن
tracked مسابقه دویدن
jogging اهسته دویدن
scuttles بسرعت دویدن
track مسابقه دویدن
winder دویدن سریع
scuttled بسرعت دویدن
tracks مسابقه دویدن
trig تر وتمیز دویدن
jogged اهسته دویدن
jog اهسته دویدن
scuttle بسرعت دویدن
roil دنبال هم دویدن
cursorial مستعد دویدن
footrace مسابقه دویدن
leaped جستن دویدن
re-run دوباره دویدن
runout محوطه دویدن
running with the ball با توپ دویدن
leap جستن دویدن
to bolt با سرعت دویدن
leaps جستن دویدن
on the go <idiom> مشغول دویدن
run for it <idiom> به ضرب دویدن
outrun در دویدن جلوافتادن
outrunning در دویدن جلوافتادن
outruns در دویدن جلوافتادن
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
unarmed بی اسلحه
weapon اسلحه
armless بی اسلحه
weapons اسلحه
bare handed بی اسلحه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
sprint با حداکثر سرعت دویدن
long wind طاقت زیاد دویدن
outkick تندتر از رقیب دویدن
circle دویدن در مسیر منحنی
circling دویدن در مسیر منحنی
circuit clout یک امتیاز با دویدن به پایگاه
circled دویدن در مسیر منحنی
dinger دویدن به پایگاه اصلی
sprints با حداکثر سرعت دویدن
circles دویدن در مسیر منحنی
rerun عمل دوباره دویدن
to break into a run شروع کردن به دویدن
jog دویدن بصورت یورتمه
jogged دویدن بصورت یورتمه
run way محوطه دویدن هواپیما
jogging دویدن بصورت یورتمه
jogs دویدن بصورت یورتمه
to start شروع کردن به دویدن
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
base running دویدن بسوی پایگاه
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
heavy armed سنگین اسلحه
armoury اسلحه قوزخانه
armoury اسلحه خانه
armouries اسلحه قوزخانه
safety lock ضامن اسلحه
light armed سبک اسلحه
armouries اسلحه خانه
fire arms اسلحه ی گرم
armorer اسلحه ساز
arm of precision اسلحه دقیق
antiaircraft اسلحه ضد هوایی
shooting iron اسلحه گرم
side arm اسلحه کمری
side arms اسلحه کمری
single shot اسلحه تک تیر
weapon اسلحه حربه
armory اسلحه خانه
maximum range بردنهایی اسلحه
d. armour اسلحه دفاع
cold steel اسلحه سرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com