Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English
Persian
move
حرکت کردن تکان خوردن
moved
حرکت کردن تکان خوردن
moves
حرکت کردن تکان خوردن
Other Matches
wagging
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wagged
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wags
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wag
تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
shog
تکان خوردن تکان دادن
shimmey
تکان تکان خوردن
joggles
تکان تکان خوردن
joggling
تکان تکان خوردن
joggled
تکان تکان خوردن
shimmy
تکان تکان خوردن
jumble
تکان تکان خوردن
jumbles
تکان تکان خوردن
joggle
تکان تکان خوردن
jumbling
تکان تکان خوردن
jumbled
تکان تکان خوردن
vibrate
تکان خوردن
vibrated
تکان خوردن
wags
تکان خوردن
vibrates
تکان خوردن
vibrating
تکان خوردن
wag
تکان خوردن
jounce
تکان خوردن
hotch
تکان خوردن
quaked
تکان خوردن
wagged
تکان خوردن
nyctitropic
در شب تکان خوردن
wagging
تکان خوردن
quake
تکان خوردن
sniggle
تکان خوردن
quakes
تکان خوردن
quaking
تکان خوردن
jolts
تکان دادن یا خوردن
shock
تکان سخت خوردن
budged
تکان جزئی خوردن
shocked
تکان سخت خوردن
to stir out of the house
از خانه تکان خوردن
jolting
تکان دادن یا خوردن
budge
تکان جزئی خوردن
shocks
تکان سخت خوردن
jolted
تکان دادن یا خوردن
to sustain a shock
تکان خوردن ونیفتادن
budging
تکان جزئی خوردن
jolt
تکان دادن یا خوردن
budges
تکان جزئی خوردن
wobbles
مثل لرزانک تکان خوردن
wobble
مثل لرزانک تکان خوردن
wobbling
مثل لرزانک تکان خوردن
scudded
سبک رفتن تکان خوردن
scuds
سبک رفتن تکان خوردن
wiggling
وول خوردن تکان دادن
wobbled
مثل لرزانک تکان خوردن
wiggle
وول خوردن تکان دادن
scud
سبک رفتن تکان خوردن
wiggled
وول خوردن تکان دادن
wiggles
وول خوردن تکان دادن
jolts
دست انداز داشتن تکان خوردن
jolted
دست انداز داشتن تکان خوردن
twinkle
برق زدن یاتکان تکان خوردن
jolting
دست انداز داشتن تکان خوردن
jolt
دست انداز داشتن تکان خوردن
twinkles
برق زدن یاتکان تکان خوردن
twinkled
برق زدن یاتکان تکان خوردن
Keep stI'll. Stay put . Dont move.
تکان نخورید (حرکت نکنید )
succussatory
وابسته به تکان حرکت کننده باصعوبت
shock
ضربت سخت زدن تکان سخت خوردن
shocks
ضربت سخت زدن تکان سخت خوردن
shocked
ضربت سخت زدن تکان سخت خوردن
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
shakable
تکان دادنی تکان خوردنی
shakeable
تکان دادنی تکان خوردنی
smooths
بی تکان صاف کردن
smooth
بی تکان صاف کردن
smoothed
بی تکان صاف کردن
smoothest
بی تکان صاف کردن
moved
اسباب کشی کردن تکان
moves
اسباب کشی کردن تکان
move
اسباب کشی کردن تکان
lash vi
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
to bow in or out
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
lever
اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
levers
اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
dye
رنگ کردن یا خوردن
dig in
<idiom>
شروع به خوردن کردن
dyes
رنگ کردن یا خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
soaks
خیس خوردن رسوخ کردن
avow
قسم خوردن وقف کردن
upstarts
یکه خوردن روشن کردن
gutting
غارت کردن حریصانه خوردن
to sustain a shock
ضربت خوردن وپایداری کردن
upstart
یکه خوردن روشن کردن
soak
خیس خوردن رسوخ کردن
stumble
سکندری خوردن سهو کردن
avowing
قسم خوردن وقف کردن
begrudges
غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudge
غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudging
غبطه خوردن مضایقه کردن
to i. on something
به چیزی خوردن یا تصادف کردن
stumbled
سکندری خوردن سهو کردن
stumbles
سکندری خوردن سهو کردن
stumbling
سکندری خوردن سهو کردن
guts
غارت کردن حریصانه خوردن
gut
غارت کردن حریصانه خوردن
avows
قسم خوردن وقف کردن
to abstain from meat
ازگوشت خوردن خوداری کردن
begrudged
غبطه خوردن مضایقه کردن
off the wagon
<idiom>
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to work by candle light
شب کاری کردن دود چراغ خوردن
scuff
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffed
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffing
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffs
بامشت حمله کردن مشت خوردن
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
to bump
[into]
برخورد کردن
[بهم خوردن ]
[با کسی یا چیزی]
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
To take away someones living .
کسی را از نان خوردن انداختن ( نانش را آجر کردن )
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
to freshen rope
جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
moved
حرکت کردن
have way on
حرکت کردن
move
حرکت کردن
skews
کج حرکت کردن
to bear oneself
حرکت کردن
skewing
کج حرکت کردن
skew
کج حرکت کردن
inch
حرکت کردن
moves
حرکت کردن
waggled
حرکت کردن
waggles
حرکت کردن
sail
حرکت کردن
sailed
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
waggle
حرکت کردن
departures
حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
get under way
حرکت کردن
departure
حرکت کردن
whir
حرکت کردن
waggling
حرکت کردن
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
streaking
بسرعت حرکت کردن
trailing
بدنبال حرکت کردن
streaked
بسرعت حرکت کردن
crawfish
به پشت حرکت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com