Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
save face
<idiom>
خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
Other Matches
good reputation
با آبرو
face-saving
آبرو نگهدار
to disgrace oneself
خود را بی آبرو کردن
To keep up appearances. For forms sake.
برای حفظ ظاهر( آبرو)
He fouled his reputation .
گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
road ditch
آبرو
[جوی]
کنار راه
vindication
اعاده حیثیت
[مثال شهرت یا آبرو ...]
He stained his reputation .
آبرو وحیثیتش را لکه دار کرد
sustained
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order
خرید سفارش خرید
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
retains
نگهداشتن
to take into custody
نگهداشتن
to keep in d.
نگهداشتن
to hold in restraint
نگهداشتن
sustain
نگهداشتن
imprisons
نگهداشتن
sustains
نگهداشتن
imprisoning
نگهداشتن
sustained
نگهداشتن
imprison
نگهداشتن
retention
نگهداشتن
reserving
نگهداشتن
reserves
نگهداشتن
reserve
نگهداشتن
holds
نگهداشتن
bate
نگهداشتن
retain
نگهداشتن
hold on
نگهداشتن
preserving
نگهداشتن
preserves
نگهداشتن
preserve
نگهداشتن
hold
نگهداشتن
save
نگهداشتن
saves
نگهداشتن
retaining
نگهداشتن
retained
نگهداشتن
saved
نگهداشتن
preserves
باقی نگهداشتن
tong
باانبر نگهداشتن
preserving
باقی نگهداشتن
count out
<idiom>
بیرون نگهداشتن
preserve
باقی نگهداشتن
hold over
<idiom>
طولانی نگهداشتن
snubs
نگهداشتن طناب
snubbing
نگهداشتن طناب
chins
زیرچانه نگهداشتن
chin
زیرچانه نگهداشتن
retraining
نگهداشتن در ندامتگاه
sabbattize
سبت نگهداشتن
have custody of
امانت نگهداشتن
fid
بامیله نگهداشتن
locks
محکم نگهداشتن
secure
محکم نگهداشتن
station keeping
در خط نگهداشتن ناو
snubbed
نگهداشتن طناب
snub
نگهداشتن طناب
lock
محکم نگهداشتن
secures
محکم نگهداشتن
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
propping
نگهداشتن پشتیبانی کردن
holds
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
propped
نگهداشتن پشتیبانی کردن
maintains
نگهداشتن برقرار داشتن
locked up
زیر قفل نگهداشتن
To hold (keep) a secret close to ones chest.
رازی درسینه نگهداشتن
restraining
نگهداشتن مهار کردن
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
desiccate
در جای خشک نگهداشتن
maintain
نگهداشتن برقرار داشتن
wage freeze
ثابت نگهداشتن دستمزد
prop
نگهداشتن پشتیبانی کردن
hold
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
to choke down
بزحمت دردل نگهداشتن
l support
نگهداشتن بصورت زاویه
maintained
نگهداشتن برقرار داشتن
floats
روی اب نگهداشتن شناور
surges
تحت کشش نگهداشتن
surged
تحت کشش نگهداشتن
floated
روی اب نگهداشتن شناور
surge
تحت کشش نگهداشتن
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
keep up
<idiom>
درشرایط عالی نگهداشتن
restrain
نگهداشتن مهار کردن
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
restrains
نگهداشتن مهار کردن
float
روی اب نگهداشتن شناور
tallies
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallying
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
cross support
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
safeguard
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarded
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarding
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguards
تامین کردن امن نگهداشتن
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
to safeguard
[against]
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
heading hold
روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
keep (someone) up
<idiom>
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
To keep onesface ruddy by the slap it has receive.
<proverb>
با سیلى صورت خود را سرخ نگهداشتن .
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
stay
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
stayed
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
lay to
قایق را درمسیر باد اوردن وثابت نگهداشتن
boost control
سیستم کنترلی برای نگهداشتن فشار بوستر
eat one's cake and have it too
<idiom>
هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
carry light
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
screens
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screened
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
lie
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
screening, screenings
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
drag bunt
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
batten
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
bolsters
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
bolstered
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
bolster
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
nothing to the right
دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
watch guard
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
lied
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lies
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
battens
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
beechive spring
فلزی از جنس فولاد سخت برای نگهداشتن محل پرچ
still fishing
ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
teeing
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teed
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
capturing
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
tee
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
tees
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
capture
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
bondwoman
زن زر خرید
buying
خرید
bond servant
زر خرید
purchased
خرید
purchase
خرید
purchases
خرید
underwrote
خرید
underwritten
خرید
underwrite
خرید
procurement
خرید
buy
خرید
underwriting
خرید
underwrites
خرید
purchasing
خرید
shopping
خرید
buys
خرید
local purchase
خرید از محل
local purchase
خرید محلی
lump sum purchase
خرید کلی
lump sum purchase
خرید یکجا
monopolist
انحصار خرید
monopsony
انحصار خرید
offer to purchase
پیشنهاد خرید
dear bought
گران خرید
field buying
خرید در صحرا
forward purchase
خرید سلف
forward purchase
پیش خرید
forward purchasing
پیش خرید
futures exchange
خرید اتی
impulse buying
خرید بی مقدمه
bargain
خرید ارزان
local procurement
خرید محلی
rebuy
خرید مکرر
open purchase
خرید ازاد
purchasing department
دفتر خرید
purchasing office
قسمت خرید
purchasing office
دفتر خرید
purchasing officer
مامور خرید
purchasing officer
مسئول خرید
redemption yield
بازده خرید
regional purchase
خرید محلی
to make a purchase
خرید کردن
purchasing department
قسمت خرید
purchasing analyst
تحلیل گر خرید
purchase requisition
درخواست خرید
oniomania
جنون خرید
purchasing patterns
الگوی خرید
purchasable
باب خرید
purchase notice agreements
قراردادهای خرید
purchase notice agreements
پیمان خرید
purchase order
دستور خرید
purchase order
سفارش خرید
shopping cart
گاری خرید
purchase rate
نرخ خرید
shopping basket
سبد خرید
short covering
پیش خرید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com