Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
digital subscriber line
[DSL]
خط مشترک دیجیتال
[مخابرات ]
Search result with all words
asymmetric digital subscriber line
[ADSL]
خط مشترک دیجیتال نامتقارن
[مخابرات ]
high bit-rate digital subscriber line
[HDSL]
خط مشترک دیجیتال برای نرخ بیت بالا
[مخابرات ]
Other Matches
digitizer
مبدل آنالوگ به دیجیتال یاوسیلهای که سیگنالهای آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
analog
مداری که سیگنال را که مط ابق با اعداد دیجیتال ورودی است به عنوان خروجی صادر میکند تا بتواند ورودی دیجیتال را به آنالوگ تبدیل کند
analogues
مداری که یک سیگنال آنالوگ را که مط ابق با ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند تا بتواند ورودی دیجیتال را به حالت آنالوگ تبدیل کند
analogue
مداری که یک سیگنال آنالوگ را که مط ابق با ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند تا بتواند ورودی دیجیتال را به حالت آنالوگ تبدیل کند
joint venture
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
subscribers
مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber
مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint
نیروهای مشترک عملیات مشترک
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
digital
دیجیتال
analog to digital
انالوگ به دیجیتال
digital transmission
مخابره دیجیتال
analogue
از حالت آنالوگ به دیجیتال
analogues
از حالت آنالوگ به دیجیتال
analog digital converter
مبدل انالوگ دیجیتال
digital to analogue converter
مبدل دیجیتال به انالوگ
bits
واحد اطلاعات در همه سیستمهای دیجیتال
bit
واحد اطلاعات در همه سیستمهای دیجیتال
A/D
انالوگ به دیجیتال : مبدل قیاسی به رقمی
digitally
حجم نمایش داده شده به صورت دیجیتال
elements
کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
signal
کوچترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
element
کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
data link
راه اصلی که اطلاعات در ان بصورت دیجیتال منتقل میشوند
crystals
ماشین حسابها و صفحههای نمایش دیجیتال به کار می رود
signalled
کوچترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
DSP
مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
crystal
ماشین حسابها و صفحههای نمایش دیجیتال به کار می رود
signaled
کوچترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
sound
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
level
استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
digitize
تبدیل سیگنالهای آنالوگ به دیجیتال که قابل پردازش با کامپیوتر باشد
levels
استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
levelled
استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
leveled
استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
sounded
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
soundest
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
audio
الگوی صوتی دیجیتال که روی دیسک ذخیره شده است
sounds
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
analog
مدارهای موجود در PCB برای تبدیل خروجی دیجیتال به آنالوگ
compact
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacts
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
facsimiles
روش ارسال و دریافت تصاویر به صورت دیجیتال روی خط تلفن یا رادیو
facsimile
روش ارسال و دریافت تصاویر به صورت دیجیتال روی خط تلفن یا رادیو
compacting
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
analogues
مدارهای موجود در PCB برای تبدیل سیگنالهای ورودی آنالوگ به دیجیتال
analogue
مدارهای موجود در PCB برای تبدیل سیگنالهای ورودی آنالوگ به دیجیتال
analog
مدارهای موجود در PCB برای تبدیل سیگنالهای ورودی آنالوگ به دیجیتال
WAV file
روش استاندارد مرتب کردن سیگنال آنالوگ به صورت دیجیتال در O ویندوز ماکروسافت .
selective clock stetching
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
WAVE file
روش استاندارد مرتب کردن سیگنال آنالوگ به صورت دیجیتال در O ویندوز ماکروسافت .
emulsion laser storage
روش ذخیره سازی دیجیتال با استفاده ازلیزر در مقابل ماده حساس به نور
logic
عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
hybrid circuit
ترکیب مدارهای آنالوگ و دیجیتال در سیستم کامپیوتری برای رسیدن به هدف مخصوص
compact
دیسک پلاستیکی کوچک که حاوی سیگنالهای صوتی به صورت دیجیتال روی سطح است
adc
وسیله مبدل ورودی آنالوگ به خروجی دیجیتال که قابل فهم برای کامپیوتر باشد
analogues
مدارهای PCB موجود در کامپیوتر برای تبدیل داده خروجی دیجیتال به حالت آنالوگ
convertor
وسیلهای که سیگنال آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
analogue
مدارهای PCB موجود در کامپیوتر برای تبدیل داده خروجی دیجیتال به حالت آنالوگ
waveform
تبدیل وذخیره سازی یک حالت موج به صورت عددی با استفاده از مبدل آنالوگ / دیجیتال
compacted
دیسک پلاستیکی کوچک که حاوی سیگنالهای صوتی به صورت دیجیتال روی سطح است
compacting
دیسک پلاستیکی کوچک که حاوی سیگنالهای صوتی به صورت دیجیتال روی سطح است
compacts
دیسک پلاستیکی کوچک که حاوی سیگنالهای صوتی به صورت دیجیتال روی سطح است
T carrier
استاندارد آمریکا برای خط وط ارسال داده دیجیتال مثل T, TC و استانداردهای سیگنال مربوط DS, DSC
converter
وسیلهای که سیگنال آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
image
[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
T committee
انجمن ANSI که استانداردهای ارتباطی دیجیتال برای آمریکا تنظیم میکند , به ویژه سرویسهای ISDN
out of step
دو یا چند سری پالسهای دیجیتال یا سایر پدیدههای ناپیوسته با فرکانسهای یکسان که در زمانهای متفاون رخ میدهند
analog
وسیلهای که سیگنال ورودی آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
converter
مداری که یک سیگنال آنالوگ که مط ابق با شماره ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند
images
وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند
convertor
مداری که یک سیگنال آنالوگ که مط ابق با شماره ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند
PhotoCD
استاندارد ذخیره سازی نگاتیوها یا قط عات فتوگرافیک میلی متی به صورت دیجیتال روی ROM-CD
analogues
ی که سیگنال ورودی آنالوگ را به حالت خروجی دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
analogue
ی که سیگنال ورودی آنالوگ را به حالت خروجی دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
subscriber's line
خط مشترک
party lines
خط مشترک
common user
مشترک
participants
مشترک
commonality
مشترک
commonalities
مشترک
participant
مشترک
conjoint
مشترک
party line
خط مشترک
sense
حس مشترک
sensed
حس مشترک
intercommon
حق مشترک
commonest
مشترک
joint
مشترک
senses
حس مشترک
commoners
مشترک
subscribers
مشترک
subscriber
مشترک
held in common
مشترک
common
مشترک
common fronties
مرز مشترک
common fate
سرنوشت مشترک
joint ownership
مالکیت مشترک
joint products
محصولات مشترک
rachis
دیرک مشترک
intercommunion
اقدام مشترک
common factor
عامل مشترک
party parpet
جانپناه مشترک
halvers
نیمه مشترک
joint costs
هزینههای مشترک
joint command
فرماندهی مشترک
synergy
عمل مشترک
subscriber's station
مرکز مشترک
combined publications
نشریات مشترک
subscriber's number
شماره مشترک
common area
ناحیه مشترک
joint committee
کمیسیون مشترک
joint exercise
مانور مشترک
joint costs
هزینه مشترک
joint declaration
بیانیه مشترک
subscriber's line
خط متعلق به مشترک
subscriber's cable
کابل مشترک
joint adventure
تجارت مشترک
joint demand
تقاضای مشترک
joint exercise
تمرین مشترک
joint force
نیروی مشترک
joint command
یکان مشترک
joint account
حساب مشترک
local subscriber
مشترک داخلی
line termination circuit
اتصال مشترک
complex fraction
مخرج مشترک
complex fraction
برخه مشترک
concerted action
عمل مشترک
jointly owned property
مال مشترک
joint zone
منطقه مشترک
joint resolution
تصمیم مشترک
joint services
خدمات مشترک
joint shares
سهام مشترک
joint supply
عرضه مشترک
joint staff
ستاد مشترک
insurance certificate
بیمه مشترک
commonweal
مشترک المنافع
common gender
جنس مشترک
intercommunion
ارتباط مشترک
common language
زبان مشترک
common multiple
مضرب مشترک
common wall
دیوار مشترک
common progarm
برنامه مشترک
common storage
حافظه مشترک
common trait
ویژگی مشترک
my and his father
پدر مشترک من و او
mutual responsibility
مسئوولیت مشترک
common wealth
مشترک المنافع
mutual interests
منافع مشترک
mutual debts
دیون مشترک
joint stock
سرمایه مشترک
coinsurance
بیمه مشترک
condominium
تسلط مشترک
condominium
حاکمیت مشترک
condominium
مالکیت مشترک
condominium
حکومت مشترک
Common Market
بازار مشترک
condominiums
حکومت مشترک
condominiums
مالکیت مشترک
party wall
دیوار مشترک
subscriber line
خط مشترک
[مخابرات]
common fraction
مخرج مشترک
common denominators
مخرج مشترک
common denominator
مخرج مشترک
condominiums
تسلط مشترک
condominiums
حاکمیت مشترک
co-operation
کار مشترک
collaboration
کار مشترک
collaboration
همکاری مشترک
cooperative work
همکاری مشترک
intersections
فصل مشترک
intersection
فصل مشترک
coefficients
عامل مشترک
co-operation
همکاری مشترک
factors
عامل مشترک
factor
عامل مشترک
cooperation
کار مشترک
joint
مشترک الحاقی
joint
ستاد مشترک
cooperative work
کار مشترک
commonest
مشترک اشتراکی
commoners
مشترک اشتراکی
common
مشترک اشتراکی
coefficient
عامل مشترک
middling
جمله مشترک
interfaces
سطح مشترک
collective
مشترک عمومی
trunk circuit
معبر مشترک
co insurance
بیمه مشترک
interrelation
مناسبات مشترک
cooperation
همکاری مشترک
party line
مرز مشترک
party lines
مرز مشترک
co-author
نویسندهی مشترک
EEC
بازار مشترک
co-authors
نویسندهی مشترک
commonwealth
مشترک المنافع
tenancy in common
استیجار مشترک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com