English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
Other Matches
literacy سواد خواندن ونوشتن
the three r's خواندن ونوشتن وحساب
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
head switching فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
he is no linguist زبان بیگانه نمیداند
he has no manners ایین معاشرت نمیداند
he knows no pain درد نمیداند چیست
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
demurrer ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
he does not know french او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
read head هد خواندن راس خواندن
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
he dose not know how to write نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
recitation از بر خواندن
intone خواندن
reading age سن خواندن
lip-reads لب خواندن
rhapsodiz خواندن
lip read لب خواندن
reading خواندن
intoned خواندن
intones خواندن
intoning خواندن
reads خواندن
read خواندن
to take lessons یا خواندن
lip-read لب خواندن
readings خواندن
misreading بد خواندن
misread بد خواندن
misreads بد خواندن
recitations از بر خواندن
to read out بلند خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
to go to school درس خواندن
trills با تحریر خواندن
spells پی بردن به خواندن
beatify مبارک خواندن
spelled پی بردن به خواندن
beatifying مبارک خواندن
spell پی بردن به خواندن
readout خواندن بازخواندن
numerate خواندن یاشمردن
misread غلط خواندن
misreading غلط خواندن
misreads غلط خواندن
to song a song سرود خواندن
to glance بشتاب خواندن
beatified مبارک خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
unreadable نامستحق خواندن
trill با تحریر خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
to bid d. to بمبارزه خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
beatifies مبارک خواندن
trilled با تحریر خواندن
lullabies لالایی خواندن
scans با وزن خواندن
scanned با وزن خواندن
scan با وزن خواندن
lullaby لالایی خواندن
cited به دادگاه خواندن
readable قابل خواندن
criminiate مرجم خواندن
chitter اواز خواندن
cites به دادگاه خواندن
read strobe بارقه خواندن
cantillate با اواز خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
perusing بدقت خواندن
cite به دادگاه خواندن
criminate مجرم خواندن
read/write خواندن- نوشتن
brag رجز خواندن
read head نوک خواندن
raw head نوک خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
peruse بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
parallel reading خواندن موازی
peruses بدقت خواندن
citing به دادگاه خواندن
psalmodize زبور خواندن
quirister باجمع خواندن
boasts رجز خواندن
destructive read خواندن مخرب
r/w خواندن- نوشتن
readability قابلیت خواندن
lull لالایی خواندن
brags رجز خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
reading rate سرعت خواندن
reading speed سرعت خواندن
reading readiness امادگی خواندن
boast رجز خواندن
boasted رجز خواندن
reading span فراخنای خواندن
reading station ایستگاه خواندن
lulled لالایی خواندن
lulling لالایی خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
read pulse تپش خواندن
bragged رجز خواندن
bragging رجز خواندن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
reading habit عادت خواندن
reading quotient بهر خواندن
lulls لالایی خواندن
bidden خواندن پیشنهاد دادن
reciting با صدایی موزون خواندن
chant سرود یا اهنگ خواندن
chanted سرود یا اهنگ خواندن
chanting سرود یا اهنگ خواندن
study درس خواندن خوانش
studying درس خواندن خوانش
vocal اوازی ویژه خواندن
vocals اوازی ویژه خواندن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
nonoverlap processing روشی که به وسیله ان خواندن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
read write head نوک خواندن و نوشتن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
photodigital memory خواندن چند بار
paganize کافرو زندیق خواندن
orate نطق کردن خواندن
studies درس خواندن خوانش
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
chants سرود یا اهنگ خواندن
recite با صدایی موزون خواندن
recited با صدایی موزون خواندن
recites با صدایی موزون خواندن
psalm سرود مذهبی خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
sing تصنیف اواز خواندن
sing سرود خواندن سراییدن
sings تصنیف اواز خواندن
sings سرود خواندن سراییدن
skim بطور سطحی خواندن
skimmed بطور سطحی خواندن
skims بطور سطحی خواندن
reemploy دوباره بخدمت خواندن
nondestructive خواندن غیر مخرب
to study for the bar درس حقوق خواندن
literacy قادر به خواندن بودن
invites خواندن وعده گرفتن
invited خواندن وعده گرفتن
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
invite خواندن وعده گرفتن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
when reading a book در حال خواندن کتابی
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
see through <idiom> فکر کسی را خواندن
to read over something چیزی را کاملا خواندن
to get wise to someone <idiom> دست کسی را خواندن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
to tune up خواندن ونواختن اغازکردن
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
t i. afauit to a person کسی را خطا کار خواندن
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
prelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
rwm حافظه خواندن و نوشتن emory
to spell out بزحمت خواندن یا هجی کردن
to read off از روی چیزی خواندن بلندخواندن
singsong بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
choir loft جای مخصوص خواندن کلیسا
praelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
To drum something into someones head . مطلبی را به گوش کسی خواندن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
image interpreter متخصص خواندن عکس هوایی
machine readable قابل خواندن توسط ماشین
monroe diagnostic reading test ازمون تشخیص خواندن مونرو
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
ortorian کسیکه شرکت در خواندن بنماید
sight-reads فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
burn the midnight oil <idiom> تا دیر وقت درس خواندن
sight-reads بدون مطالعه قبلی خواندن
to pipe up زدن یا خواندن اغاز کردن
sight-reading فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reading بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to cram فشرده درس خواندن [برای امتحانی]
addressed memory حافظه خواندن،نوشتن [علوم کامپیوتر]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com