Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
tetrahydroxy
دارای چهار هیدروکسیل درهر ملکول
Other Matches
hydroxylate
دارای هیدروکسیل کردن
trihydroxy
هیدورکسیدی دارای سه بنیان هیدروکسیل
trimolecular
دارای سه ملکول
trihydrate
ترکیب شیمیایی دارای سه ملکول اب
monomolecular
دارای صخامت بقدر یک ملکول یک ملکولی
hemihydrate
هیدرات جسمی که دارای نیم ملکول اب است
tetrapterous
دارای چهار بال چهار جناحی
tetragonal
دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrapetalous
دارای چهار گلبرگ
tetrandrous
دارای چهار کاسبرگ
tetroxide
ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
proceleusmatic
وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد
quaternary
چهارگانه دارای چهارجسم بسیط شماره چهار
proceleusmatic foot
وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد.
hydrogxyl group
گروه هیدروکسیل
mitten
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
molecules
ملکول
molecule
ملکول
scape of molecules
فرار ملکول ها
gram molecule
ملکول گرم
atomicity
تعداد اتم در ملکول
chromophore
عامل رنگی ملکول
chromophore
گروه رنگی ملکول
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
affinity
نیروی جاذبه بین اتمهای یک ملکول
affinities
نیروی جاذبه بین اتمهای یک ملکول
quatrefoil
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumvir
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
quadrumana
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrahedron
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
perprep
درهر
ever
درهر صورت
willy-nilly
درهر حال
at all events
درهر صورت
ever-
درهر صورت
Good for you. Lucky you. There are only two possibilities(alternatives)In any event(case). At any rate.
درهر حال
At any rate . In any case . Anyway .
درهر صورت
at any rate
درهر صورت
willy nilly
درهر حال
in any case
درهر حال
quatrefoil
چهار ترک چهار گوشه
quadrangles
چهار گوش چهار دیواری
qyaternary
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangle
چهار گوش چهار دیواری
biyearly
دومرتبه درهر سال
In every nook and corner .
درهر گوشه وکنار
flag football
نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
bogey
ضربه بیش از استاندارد درهر بخش
bogeys
ضربه بیش از استاندارد درهر بخش
bogies
ضربه بیش از استاندارد درهر بخش
dispensation
وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
dispensations
وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
routine
مجموعه دستورات یک تابع که درهر بخش برنامه که نیاز باشد کپی می شوند
routinely
مجموعه دستورات یک تابع که درهر بخش برنامه که نیاز باشد کپی می شوند
routines
مجموعه دستورات یک تابع که درهر بخش برنامه که نیاز باشد کپی می شوند
trials
مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
trial
مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
pH
علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
Web crawler
نرم افزاری که درهر صفحه وب جدید در اینترنت حرکت میکند و یک اندیس پایه روی محتوای هرصفحه ایجاد میکند
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
odd
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
quadrilaterals
چهار بر
quadrilateral
چهار بر
quatre
چهار
quadrupeds
چهار پا
quarter
چهار یک
tetrad
چهار
quartile
چهار یک
four
چهار
tetragon
چهار بر
quadruped
چهار پا
quadrate
چهار یک
quadruples
چهار لا
quadruple
چهار لا
quadrupling
چهار لا
quadrupled
چهار لا
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
twice is
دو دو تا چهار تا میشود
tetrasporic
چهار هاگی
quadrilaterals
چهار ضلعی
tetrasporous
چهار هاگی
qyaternary
چهار تایی
quadrilateral
چهار ضلعی
foursquare
چهار ضلعی
quadrilateral
چهار جانبه
tetratomic
چهار اتمی
four way
چهار لولهای
tetrastich
چهار بیتی
the cardinal humours
چهار ابگونه
four pole
چهار قطبی
tetrameter
چهار وزنی
backfour
چهار مدافع
the four seasons
چهار فصل
tetraphyllous
چهار برگه
quadripartite
چهار جزئی
tetrapod
پروانه چهار پا
four dimensional
چهار بعدی
quatrefoil
گل چهار گلبرگی
quad
چهار قلو
quad
چهار گوش
quads
چهار قلو
quads
چهار گوش
four o'clock
ساعت چهار
quadrilaterals
چهار جانبه
creep
چهار دست و پا
square dome
چهار طاقی
quadrupling
چهار گانه
quadrupling
چهار تایی
close
چهار گوشه
Wednesdays
چهار شنبه
Wednesday
چهار شنبه
footstools
چهار پایه
quadruplets
چهار گانه
quadruplet
چهار گانه
four cycle
چهار چرخه
footstool
چهار پایه
tetravalent
چهار فرفیتی
quadruples
چهار تایی
quadruples
چهار گانه
quadrupled
چهار تایی
intersections
چهار راه
intersection
چهار راه
quadruple
چهار گانه
squaring
چهار گوش
squares
چهار گوش
squared
چهار گوش
square
چهار گوش
quadruple
چهار تایی
four way
چهار راه
quadrupled
چهار گانه
point four
اصل چهار
tetravalent
چهار بنیانی
quadraple
چهار برابر
quadrivalent
چهار ارزشی
quadrant
چهار یک دایره
quadrant
چهار گوش
all fours
چهار دست و پا
quadrangular
چهار گوشه
gallops
چهار نعل
galloped
چهار نعل
gallop
چهار نعل
quadrivalent
چهار بنیانی
cross legged
چهار زانو
quadrate
چهار گوش
tetragon
چهار ضلعی
quadric
چهار تایی
tetragon
چهار گوشه
tetradactylous
چهار پنجهای
quadrifid
چهار شکافی
tetrad
چهار عنصری
quadrisyllabic
چهار هجائی
tetrasyllabic
چهار هجائی
all eyes
چهار چشمی
tertramerous
چهار جزئی
tetrahedral
چهار ضلعی
double breasted
کت چهار دکمه
four
عدد چهار
tetrahedron
چهار وجهی
tetramerous
چهار جزیی
long legged
چهار پایه
tetrastichous
چهار جزیی
tetrahedral
چهار وجهی
tetrachromatism
دید چهار رنگی
impales
چهار میل کردن
corpora quadrigemina
اجسام چهار قلو
graticule
چهار خانه کردن
four core cable
کابل چهار سیمه
courses
چهار نعل رفتن
cardinal points
چهار جهت اصلی
terrachord
یک رشته چهار پردهای
jct
مخفف چهار راه
four gear drive
گیربکس چهار دنده
Wednesdays
هر چهار شنبه یکبار
cloverleaf
چهار راه اتوبان
round-the-clock
بیست و چهار ساعته
aft spring
طناب شماره چهار
tetrode
لامپ چهار قطبی
impale
چهار میل کردن
impaled
چهار میل کردن
cloverleaf
چهار راه شبدری
coffin corner
چهار گوشه زمین
quadripartite
چهار تایی چهارسویی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com