Dictiornary-Farsi | درهم شکستگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
crack up	درهم شکستگی
crack-up	درهم شکستگی


Other Matches

mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
fractured	شکستگی
disconsolateness	دل شکستگی
decropitude	شکستگی
consenescence	شکستگی
nick	شکستگی
nicked	شکستگی
nicking	شکستگی
nicks	شکستگی
break	شکستگی
breaks	شکستگی
fracture	شکستگی
decrepitude	شکستگی
fracturing	شکستگی
sawtooth distortion	شکستگی
infirmness	شکستگی
jaggies	شکستگی
labefaction	شکستگی
oblique joint	شکستگی کج
distortions	شکستگی
disconsolation	دل شکستگی
brokenness	شکستگی
fractures	شکستگی
head crash	شکستگی هد
distortion	شکستگی
breakages	شکستگی
breakage	شکستگی
vulnerability	شکستگی
crack	شکستگی
cracks	شکستگی
breaking	شکستگی
refraction	شکستگی
rupture	شکستگی
aliasing	شکستگی
fractions	شکستگی
heartbreak	دل شکستگی
fraction	شکستگی
break down	شکستگی
ruptures	شکستگی
rupturing	شکستگی
hot brittle	شکستگی گرم
shipwreck	کشتی شکستگی
image cintraction	شکستگی تصویر
image distortion	شکستگی تصویر
d. age	شکستگی فرتوتی
hydrogen embrittleness	شکستگی هیدروژنی
black brittleness	شکستگی سیاه
wrack	کشتی شکستگی
black short	شکستگی سیاه
cold brittleness	شکستگی سرد
wrecks	کشتی شکستگی
shipwrecked	کشتی شکستگی
wrecking	کشتی شکستگی
wreck	کشتی شکستگی
shipwrecks	کشتی شکستگی
blue brittle	شکستگی ابی
wrech	کشتی شکستگی
red brittleness	شکستگی سرخ
fracture	گسیختن شکستگی
fracture	شکستگی استخوان
crashes	شکستگی خرابی
heartbreaking	مایه دل شکستگی
fractured	گسیختن شکستگی
fractured	شکستگی استخوان
fractures	گسیختن شکستگی
fractures	شکستگی استخوان
crashingly	شکستگی خرابی
fracturing	گسیختن شکستگی
sound distortion	شکستگی صدا
crashed	شکستگی خرابی
compound fracture	شکستگی باز
knack	صدای شکستگی
compound fractures	شکستگی باز
strike joint	شکستگی طولی
crashing	شکستگی خرابی
crash	شکستگی خرابی
fracturing	شکستگی استخوان
compound f.	شکستگی استخوان بازخم
fractural	مربوط به شکستگی استخوان
hardening distortion	شکستگی سخت گردانی
to allow for breakage	شکستگی راحساب کردن
resistance to cracking	مقاوم در برابر شکستگی
fracture proof	مقاوم در برابر شکستگی نشکن
shaggy	درهم
drachmas	درهم
drachmae	درهم
drachma	درهم
drachm	درهم
the name of the unit of silver	درهم
mixed	درهم
currency of early islam	درهم
garbled	درهم
entangled	درهم
hash	درهم
graded sand	شن درهم
unsettled	درهم
uptight	درهم
foul-up	درهم گوریدگی
conflate	درهم آمیختن
mix up	درهم وبرهمی
conflated	درهم آمیختن
mix-up	درهم وبرهمی
higgledy-piggledy	درهم برهم
mix-ups	درهم وبرهمی
writhen	درهم پیچیده
meshed	درهم جا افتاده
rimple	درهم کشیدن
foul-ups	درهم گوریدگی
disarray	درهم وبرهمی
pell-mell	درهم برهم
conflates	درهم آمیختن
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
foul-ups	درهم و برهمی
conflating	درهم آمیختن
messiness	درهم برهمی
cramped	درهم و برهم
higgledy-piggledy	درهم برهمی
foul-up	درهم و برهمی
wild and woolly	درهم ریخته
elusory	درهم برهم
hurry skurry	درهم وبرهم
smiter	درهم شکننده
sloppiness	درهم برهمی
immingle	درهم امیختن
in a bad order	درهم برهم
in a tangle	درهم وبرهم
interfluous	درهم امیزنده
intwine	درهم بافتن
mixed environment	محیط درهم
muss	درهم وبرهمی
raddle	درهم بافتن
off the rails	مختل درهم
olio	درهم و برهم
olla	اش درهم برهم
out of order	درهم برهم
pial	درهم وبرهم
pleach	درهم بافتن
hurry scurry	درهم وبرهم
hugger mugger	درهم وبرهمی
higgledy piggledy	درهم وبرهم
anastomois	درهم بازشدگی
taut	درهم پیچیدن
unorganized	درهم و برهم
turbidness	درهم برهمی
at sixes and sevens	درهم و برهم
tousy	درهم وبرهم
topsyturvy	درهم برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
break down	درهم شکستن
tear up	درهم دریدن
condenser	درهم فشارنده
cramp hand writing	خط درهم و برهم
dumped rockfill	درهم سنگریز
emboly	درهم فرورفتگی
fondu	درهم امیزنده
galley west	درهم وبرهم
hash total	جمع کل درهم
puchery	درهم کشیدن
overwhelmed	درهم شکستن
overwhelm	درهم شکستن
vanquishing	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
vanquish	درهم شکستن
untidiest	درهم و برهم
woebegone	درهم و برهم
helter-skelters	درهم برهم
helter-skelter	درهم برهم
overwhelms	درهم شکستن
misrule	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
disrupts	درهم گسیختن
disrupting	درهم گسیختن
disrupt	درهم گسیختن
scrunching	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
scrunch	درهم شکستن
misruling	درهم وبرهمی
misrules	درهم وبرهمی
imbroglios	درهم و برهم
imbroglio	درهم و برهم
mats	درهم گیرکردن
crashes	درهم شکستن
crashed	درهم شکستن
crash	درهم شکستن
interlocks	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن