Total search result: 215 (36 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
mesh |
درگیر کردن |
meshes |
درگیر کردن |
meshing |
درگیر کردن |
|
|
Search result with all words |
|
involve |
درگیر کردن یا شدن |
involves |
درگیر کردن یا شدن |
involving |
درگیر کردن یا شدن |
engage |
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن |
engages |
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن |
commitment |
درگیر جنگ کردن |
commitments |
درگیر جنگ کردن |
commission |
درگیر رزم کردن |
commissioning |
درگیر رزم کردن |
commissions |
درگیر رزم کردن |
to implicate somebody in something |
کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن |
to involve somebody in something [negative] |
کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن |
Other Matches |
|
outbreaks |
درگیر |
outbreak |
درگیر |
scrambling |
درگیر شدن |
gear in |
درگیر شدن |
scrambles |
درگیر شدن |
engages |
درگیر شدن |
scrambled |
درگیر شدن |
enmeshed |
درگیر-درمخمسهافتادن |
engage |
درگیر شدن |
scramble |
درگیر شدن |
opposing forces |
نیروهای درگیر نبرد |
attack size |
استعداد وسایل درگیر در تک |
duckings |
درگیر شدن هواپیماها |
combat , elements |
عناصر درگیر در رزم |
ducks |
درگیر شدن هواپیماها |
duck |
درگیر شدن هواپیماها |
take care of <idiom> |
با چیزی درگیر شدن |
ducked |
درگیر شدن هواپیماها |
active aircraft |
هواپیمای درگیر در رزم |
screw around <idiom> |
درگیر کاری بودن |
scrambled |
درگیر شدن باهواپیمای دشمن |
scramble |
درگیر شدن باهواپیمای دشمن |
up to here with <idiom> |
درگیر رفتاربد کسی بودن |
scrambles |
درگیر شدن باهواپیمای دشمن |
scrambling |
درگیر شدن باهواپیمای دشمن |
opposing |
مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم |
escape line |
مسیر نجات پرسنل درگیر در عملیات پنهانی وچریکی |
mix up, caution |
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند |
I didn't intend to involve you in this mess. |
من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم. |
hands on |
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است |
hands-on |
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است |
judy |
در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم |
aircraft arresting hook |
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند |
close with |
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن |
combat arms |
یکان رزمی یکان درگیر در رزم |
coupled |
جفت شدن درگیر شدن |
couples |
جفت شدن درگیر شدن |
couple |
جفت شدن درگیر شدن |
goldie |
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
crush |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
evaporated |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
to adapt [to] |
جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به] |
evaporate |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
modulating |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
evaporates |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
lubricating |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
modulates |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
lubricates |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
modulate |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
lubricated |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
crushed |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
mended |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
crushes |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
evaporating |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
adjusts |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
judges |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
clearest |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
judged |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
judge |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
clears |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
compensate |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
specifying |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
expends |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
compensated |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
detach |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
judging |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
detaches |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
endorsing |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
adjusting |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
detaching |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
endorsed |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
justifies |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
endorse |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
clear |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
clearer |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
parallelize |
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن |
justify |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
to secure |
تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن] |
refer |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
referred |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
refers |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
ascertian |
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن |
expended |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
compensates |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
expending |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
justifying |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
expend |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
reforesting |
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن |
screening, screenings |
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار |
screen |
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار |
screens |
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار |
screened |
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار |
reforest |
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن |
reforests |
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن |