Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
to be on-call
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
Other Matches
to stand ready to
[+ verb]
آماده بودن برای
to stand ready for
[+ noun]
آماده بودن برای
to be in the pay of any one
درخدمت کسی بودن
configured in
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
bin
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bins
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
open
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opens
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
coldest
بدون آماده بودن
colder
بدون آماده بودن
colds
بدون آماده بودن
cold
بدون آماده بودن
to be in season
[in heat]
آماده جفتگیری بودن
[جانورشناسی]
able
آماده بودن آرایش دادن
to be on the verge
[brink]
of doing something
<idiom>
آماده انجام کاری بودن
[اصطلاح روزمره]
to be about to do something
<idiom>
آماده انجام کاری بودن
[اصطلاح روزمره]
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
to prepare
[for]
آماده شدن
[به یا برای]
prone to do something
آماده کردن برای
on call
<idiom>
آماده برای ترک خدمت
hit the books
<idiom>
برای کلاس آماده شدن
prone to do something
آماده برای کردن کاری
sixth form
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
reworks
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworking
برای کاربرد مجدد آماده کردن
address
آماده شدن برای ضربه یا هدفگیری
sixth forms
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
reworked
برای کاربرد مجدد آماده کردن
rework
برای کاربرد مجدد آماده کردن
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
on tap
<adj.>
همیشه آماده
[برای ریختن از شیره بشکه]
on-call service
آماده برای ترک در خدمت
[اصطلاح رسمی]
I am prepared for any eventuality.
برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
demands
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demanded
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demand
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
device driver
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device handler
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
stream
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streamed
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
cts
CSR برای بیان اینکه یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
streams
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
takedown
مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود
they attended the king
ایشان درخدمت پادشاه بودند
dataset
سیگنال RSC ازمودم به کامپیوتر برای بیان اینکه آماده استفاده است
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
workspace
فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
takedown
حذف نوار یا کاغذ یا دیسک از یک وسیله جانبی پس از یک کار و آماده کردن آن برای بعدی
invite
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invited
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
programs
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
invites
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
program
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
literacy
اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
appliance computer
سیستم کامپیوتری آماده اجرا که خریداری میشود و به سرعت برای یک منظور کاربردی قابل استفاده است
expanded memory system
ابزاری که حافظه اضافی در IBM PC قرار دارد را مدیریت میکند و برای برنامه ها آماده استفاده می سازد
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
pre-treatment
عملیات مقدماتی و آماده سازی
[مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
open
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
opened
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
opens
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
idled
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idles
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
EMM
امکانی که حافظه جانبی رادر IBM PC مدیریت میکند و آن را برای برنامه آماده استفاده میکند
ApacheÔ HTTPD
معروفترین محصول نرم افزاری وب سرور که مانند یک بزرگراه آماده است و به شما برای نصب وب سرور امکان میدهد
report program generator
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
flushing
و آماده برای کار جدید یا پس از قط ع یک کار
flushes
و آماده برای کار جدید یا پس از قط ع یک کار
flush
و آماده برای کار جدید یا پس از قط ع یک کار
to act
[as somebody]
پاسخگو بودن
[برای]
just in case
برای مطمئن بودن
misbecome
نامناسب بودن برای
to be clear to somebody
برای کسی مشخص بودن
to stand in the gap
برای دفاع اماده بودن
to keep ome's powder dry
برای هر رویدادی اماده بودن
overtask
زیاد سنگین بودن برای
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
to be clear to somebody
برای کسی واضح بودن
end in itself
<idiom>
مکان کافی برای راحت بودن
turn up one's nose at
<idiom>
ردکردن خوب بودن برای کسی
serve
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
served
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی سازگار بودن
[اشیا]
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی دلپذیر بودن
[اشیا]
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی مطبوع بودن
[اشیا]
serves
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
inshrine
در حکم مزاریا معبد بودن برای
idle
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idlest
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idles
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idled
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
clutch start
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to be closed to
[all]
traffic
برای
[همه نوع]
ترافیک بسته بودن
in distance
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
stabling siding
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
siding
[railway]
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
parking siding
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
siding
[railway]
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
validation
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
stabling siding
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
to go down
[in a particular way]
with somebody
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
waiting game
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
Her teacher's presence caused her considerable discomfort.
بودن دبیر او
[زن]
احساس ناراحتی زیادی برای او
[زن]
ایجاد کرد.
case sensitive search
جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
standstill
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
carry
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
carried
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
in service
درخدمت ارتش در ارتش
continuity light
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
desqview
نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
able
آماده
at one's fingertips
<idiom>
آماده
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
make preparations
آماده کردن
make arrangements
آماده کردن
set out
<idiom>
آماده سفرشدن
get ready
<idiom>
آماده شدن از
up in arms
<idiom>
آماده حمله
in the pipeline
[Colloquial]
در آماده سازی
in arms
<idiom>
آماده جنگیدن
take up arms
<idiom>
آماده جنگیدن
up to
<idiom>
آماده شیطنت
accessible
آماده پذیرایی
here goes nothing
<idiom>
آماده شروع
make provisions
آماده کردن
give-and-take
آماده به توافق
handshaking
آماده دریافت
accommodate
آماده کردن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
at someone's beck and call
<idiom>
همیشه آماده پذیرایی
psyched up
<idiom>
آماده انجام کار
preparation
آماده کردن چیزی
preparations
آماده کردن چیزی
get set
<idiom>
آماده شروع شدن
dinner etc. is served
غذا آماده است
fair game
طعمهی حاضر و آماده
in store
<idiom>
آماده بوقوع پیوستن
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
red alert
حالت آماده باش
red alerts
حالت آماده باش
promise the moon
<idiom>
آماده انجام کار
go ahead
<idiom>
آماده کار شدن
up for grabs
<idiom>
آماده رقابت شدن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
precompiled code
کد خروجی کامپایلر و آماده اجرا
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
forthcoming
<adj.>
آماده به ارائه
[نزدیک به تحقق]
retaken
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
to prepare something
چیزی را آماده کردن
[آشپزی]
cast the first stone
<idiom>
همیشه آماده جنگیدن است
As you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
Since you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
My room hasn't been prepared.
اتاق من آماده نشده است.
retaking
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
retake
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
retakes
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to set about
دست بکاری زدن آماده کاری
to dress
[food]
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com