Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
date
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
dates
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
Other Matches
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
the moderns
امروزی ها
modern
امروزی
latter-day
امروزی
on top of
<idiom>
امروزی
present-day
امروزی
stylish
<adj.>
امروزی
newfashioned
امروزی
nowaday
امروزی
modernism
اصول امروزی
modern-day
روزگارمدرن امروزی
the girls of the period
دختران امروزی
modern languages
زبانهای امروزی
modernises
بروش امروزی دراوردن
modernised
بروش امروزی دراوردن
modernness
برابری بااصول امروزی ها
modernising
بروش امروزی دراوردن
hi tech
بسیار مدرنو امروزی
modernized
بروش امروزی دراوردن
modernize
بروش امروزی دراوردن
modernizing
بروش امروزی دراوردن
modernizes
بروش امروزی دراوردن
It doesnt meet the present day requirments(needs).
جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
modernists
هوا خواه اصول امروزی
modernist
هوا خواه اصول امروزی
up-to-date
امروزی تازه مطابق روز
up to date
امروزی تازه مطابق روز
updates
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
updated
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
update
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
Roman law
مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
caucasus
منطقه قفقاز و یا آذربایجان و ارمنستان امروزی در شوروی که قالی آن با گره ترکی و نقوش هندسی همراه بوده و به نام قالی قفقازی معروف است
on hand
<idiom>
حاضر
ubiquitous
حاضر
stocked
:حاضر
stock
:حاضر
existing
حاضر
present
حاضر
agreeable
حاضر
presented
حاضر
presents
حاضر
presenting
حاضر
in the saddle
حاضر
attends
حاضر بودن
make ready
حاضر شدن
attending
حاضر بودن
attend
حاضر بودن
get ready
حاضر شدن
operationally ready
حاضر به کار
johnny on the sopt
حاضر و اماده
rig
وضع حاضر
rigged
وضع حاضر
For the time being. At peresent. presently.
درحال حاضر
to e. an appearance
حاضر شدن
stand by
حاضر بودن
action front
حاضر به تیر
roll call
حاضر و غایب
ready wit
حاضر جوابی
readiness to report
حاضر جوابی
delicatessens
اغذیه حاضر
operationally ready
حاضر به عملیات
rigs
وضع حاضر
delicatessen
اغذیه حاضر
current
در حال حاضر
at present
در حال حاضر
existing
در حال حاضر
ready
حاضر به کار
present
[at]
<adj.>
باشنده
[حاضر]
[در]
at the moment
در حال حاضر
currents
در حال حاضر
at the present moment
درحال حاضر
willing
حاضر خواهان
active
حاضر بخدمت
repartee
حاضر جوابی
readied
قبضه حاضر
readies
حاضر به کار
readies
قبضه حاضر
toss off
<idiom>
حاضر جواب
operational
حاضر به کار
ready
قبضه حاضر
readying
حاضر به کار
readying
قبضه حاضر
omnipresent
همه جا حاضر
omnipresent
حاضر در همه جا
readied
حاضر به کار
here
بدینسو حاضر
to conjure up
با سحر حاضر کردن
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
march order
حاضر براه کردن
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
To keep an appointment .
سر قرار حاضر شدن
inbearing
ناخوانده حاضر خدمت
inbearing
فضولانه حاضر خدمت
to be present
باشنده
[حاضر]
بودن
operational route
جاده حاضر به کار
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
unready
غیراماده حاضر نشده
show up
سر موقع حاضر شدن
fair game
طعمهی حاضر و آماده
ready position
حالت حاضر به تیر
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
attender
شخص حاضر در جایی
he refused to go
حاضر نشد برود
call the roll
حاضر و غایب کردن
fitting out
حاضر کردن ناو
roll-calls
حاضر و غایب کردن
obliging
حاضر خدمات مهربان
get ready
حاضر کردن یا شدن
roll-call
حاضر و غایب کردن
presence of mind
حاضر ذهنی هوشیاری
actions
فرمان حاضر به تیر
action
فرمان حاضر به تیر
i agreed to go
حاضر شدم بروم
Those who attended the meeting.
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
all available
کلیه توپخانه حاضر به تیر
show up
حاضر شدن حضور یافتن
set up
حاضر به جنگ کردن توپ
senior officer afloat
ارشدترین افسر حاضر در ناو
get ready
اماده شدن حاضر کردن
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
readied
حاضربه تیر حاضر باشید
At the moment we are not able to ...
در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
improvisation
بدیهه سازی حاضر جوابی
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
readying
حاضربه تیر حاضر باشید
readies
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
I was an eye witness to what happened.
من حاضر وناظر وقا یع بودم
ubiquitous
همه جا حاضر موجود درهمه جا
make ready
اماده شدن حاضر کردن
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
embattle
حاضر به جنگ کردن یا شدن
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
offer to buy something
حاضر به خرید چیزی شدن
embattle
حاضر شدن برای جنگ
to compel the attendance of a witness
وادار به حاضر شدن شاهدی
[قانون]
sets
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
he would take no refusal
هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
set
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
current
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
setting up
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
to report oneself
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
currents
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
actual job
[job held]
[occupation held]
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
make the grade
<idiom>
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
make the scene
<idiom>
به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
That won't work with me!
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
our offer to render a service
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
hath
سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
colour
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colours
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
to report for duty
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
embattle
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
individual demand schedule
صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
resident school
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
minuteman
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
inactive
پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
dockets
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docket
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
activity
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketed
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage
فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docketing
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
unpopulated
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace
فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
Internet
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE
جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
manned
اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
uses
در حال حاضر در حال اجرا
present
زمان حاضر زمان حال
use
در حال حاضر در حال اجرا
readying
مهیا کردن حاضر کردن
presenting
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
ready
مهیا کردن حاضر کردن
readies
مهیا کردن حاضر کردن
readied
مهیا کردن حاضر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com