English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (10 milliseconds)
English Persian
to fall apart در هم شکستن
Search result with all words
crash درهم شکستن
crashed درهم شکستن
crashes درهم شکستن
crashing درهم شکستن
crashingly درهم شکستن
linear روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
pip شکستن شکستن وبازشدن
pipped شکستن شکستن وبازشدن
pipping شکستن شکستن وبازشدن
pips شکستن شکستن وبازشدن
break in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-ins حرز را شکستن وبزور داخل شدن
chop شکستن
chopped شکستن
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
fraction شکستن
fractions شکستن
force درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
refract بر گرداندن شکستن
refracted بر گرداندن شکستن
refracting بر گرداندن شکستن
refracts بر گرداندن شکستن
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
nick شکستن
nicked شکستن
nicking شکستن
nicks شکستن
break شکستن
break شکستن موج
breaks شکستن
breaks شکستن موج
fracture شکستن شکافتن
fracture شکستن
fractured شکستن شکافتن
fractured شکستن
fractures شکستن شکافتن
fractures شکستن
fracturing شکستن شکافتن
fracturing شکستن
cleave شکستن ورامدن
cleaved شکستن ورامدن
cleaves شکستن ورامدن
age شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages شکستن جسم با فشارهای مکرر
vanquish درهم شکستن
vanquished درهم شکستن
vanquishes درهم شکستن
vanquishing درهم شکستن
disruption شکستن
disruptions شکستن
disobey شکستن
disobeyed شکستن
disobeying شکستن
disobeys شکستن
hewn شکستن
overwhelm درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
overwhelms درهم شکستن
crackle صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
shard شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shards شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
pierce شکستن
pierces شکستن
violate شکستن نقض کردن
violated شکستن نقض کردن
violates شکستن نقض کردن
scrunch درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
scrunching درهم شکستن
parse شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parsed شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parses شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
crush باصدا شکستن
crush شکستن
crushed باصدا شکستن
crushed شکستن
crushes باصدا شکستن
crushes شکستن
perjure عهد شکستن
perjures عهد شکستن
perjuring عهد شکستن
slash قیمت را شکستن
slashed قیمت را شکستن
slashes قیمت را شکستن
abjure سوگند شکستن
abjured سوگند شکستن
abjures سوگند شکستن
abjuring سوگند شکستن
smite خرد کردن شکستن
smites خرد کردن شکستن
smiting خرد کردن شکستن
snap شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
Other Matches
To break ranks. صف را شکستن
split up شکستن
to break a شکستن
to break apart شکستن
to break open شکستن
to break rank صف شکستن
deflected شکستن
to hew asunder شکستن
to fly asunder شکستن
to break to pieces شکستن
cracking شکستن
deflects شکستن
dishallow شکستن
fly asunder شکستن
deflecting شکستن
infraction شکستن
infract شکستن
deflect شکستن
beat a record حد نصاب را شکستن
break down درهم شکستن
to bruise somebody دل کسی را شکستن
to crack an egg تخمی را شکستن
to break one's leg شکستن ساق پا
0To break thru a blockade ( siege ) . محاصره را شکستن
unseal مهرچیزی را شکستن
housebreak حرز را شکستن
deblock شکستن کنده
brittle fracture شکستن از تردی
to break one's promise شکستن عهدوقول
knap ضربه زدن شکستن
fission شکستن هسته اتمی
to break in شاخ شکستن سوغان
to bruise somebody قلب کسی را شکستن
To break a promise. عهد وقولی را شکستن
His failure was a bitter experience. شکستن تجربه تلخی شد
To feel on top of the world. با دم خود گردو شکستن
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
smashes خرد کردن شکستن
smash خرد کردن شکستن
shatters داغان کردن شکستن
shatter داغان کردن شکستن
elision باقوه مکانیکی شکستن
stave شکستن ریزش کردن
edman degradation technique شکستن به روش ادمن
fissionable قابل شکستن وتقسیم
fissional وابسته به شکستن هسته اتم
smashes شکست دادن درهم شکستن
To break down the enemys resistance. مقاومت دشمن رادرهم شکستن
smash شکست دادن درهم شکستن
To bite the hand that feeds one . نمک راخوردن ونمکدان شکستن
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
shiwari شکستن اجسام سخت درکاراته
section out شکستن موج بطور ناهموار
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
multilation شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
squish صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
battering rams میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
battering ram میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . کمر غول راخم کردن ( شکستن )
snapping شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snaps شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
lay waste <idiom> خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
pagination روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
creptation تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
cracking وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
cracking شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
get the axe ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
sonic booms انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
sonic boom انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com