Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
to pry into a person affairs
در کارهای کسی فضولی کردن
Other Matches
background
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
presumes
فضولی کردن
blabbed
فضولی کردن
meddles
فضولی کردن
presumed
فضولی کردن
blab
فضولی کردن
interlope
فضولی کردن
presume
فضولی کردن
mell
فضولی کردن
blabs
فضولی کردن
meddled
فضولی کردن
blabbing
فضولی کردن
meddle
فضولی کردن
(have one's) nose in something
<idiom>
فضولی کردن
To put ones nose into other peoples affairs .
درکار دیگران فضولی کردن
kibitz
درکاردیگری مداخله کردن فضولی کردن
rubberneck
فضولی کردن سیاحت کردن
intermeddle
مداخله کردن فضولی کردن
diabolize
کارهای شیطانی کردن
to fly with the owl
کارهای شبانه کردن شبگردی کردن
audit
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
dissave
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
to put in one's oar
بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
to thrust oneself
کردن فضولی کردن
impertinence or nency
فضولی
meddling
فضولی
meddlesomeness
فضولی
naughtiness
فضولی
gallimaufry
فضولی
inquisitiveness
فضولی
unauthorized
فضولی
interference
فضولی
officiousness
فضولی
intrusiveness
فضولی
pry
کنجکاوی فضولی
obtrusiveness
مزاحمت فضولی
unauthorized transaction
معامله فضولی
unauthorized transaction
معاملات فضولی
Shut up ! dont inter fere .
فضولی موقوف !
pried
کنجکاوی فضولی
impertinence
جسارت فضولی
unauthorized contract
عقد فضولی
pries
کنجکاوی فضولی
impertinency
جسارت فضولی
Dont meddle in my affairs .
درکارهای من فضولی نکن
curiosity killed the cat
<idiom>
فضولی هم موجب دردسرمی شود
poke
سکه زدن فضولی در کار دیگران
pokes
سکه زدن فضولی در کار دیگران
poked
سکه زدن فضولی در کار دیگران
poking
سکه زدن فضولی در کار دیگران
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
nosy parker
پشت دست نشین
[و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند]
[مثال در ورق بازی]
kibitzer
پشت دست نشین
[و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند]
[مثال در ورق بازی]
the galleys
کارهای سخت
lunces
کارهای غریب
interior affairs
کارهای درونی
emergency works
کارهای اضطراری
daily round
کارهای روزانه
meshwork
کارهای مشبک
temporary works
کارهای موقت
miscellaneous works
کارهای مختلف
preliminary works
کارهای مقدماتی
previous work
کارهای قبلی
incidental works
کارهای اتفاقی
hatchet man
<idiom>
کارهای سیاسی
earth work
کارهای خاکی
diabolism
کارهای شیطانی
cementation
کارهای سیمانی
Travaux preparatoires
کارهای مقدماتی
wirework
کارهای سیمی
auxiliary work
کارهای اضافی
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
logjam
کارهای عقب افتاده
mundane affairs
کارهای این جهان
welfare work
کارهای عام المنفعه
light housekeeping
کارهای سبک خانکی
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
chores
کارهای عادی و روزمره
navvies
کارگر کارهای خاکی
inhouse work
کارهای داخلی تاسیسات
foppery
جلفی کارهای جلف
public works
کارهای ساختمانی همگانی
light housekeeping
کارهای خانه داری
navvy
کارگر کارهای خاکی
customs agent
واسطه کارهای گمرکی
chore
کارهای عادی و روزمره
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
donkeywork
کارهای عادی وروزمره خرکاری
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
chickens come home to roost
<idiom>
چوب کارهای گذشته را خوردن
outgeneral
در کارهای جنگی پیش افتادن از
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
earthworks
خاک کاری کارهای خاکی
erection crane
جراثقال برای کارهای ساختمانی
I cant figure that girl out .
از کارهای او چیزی نمی فهمم
A series of city improvement works.
یکرشته کارهای عمرانی شهری
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
peonage
استفاده از غلام برای کارهای بندگی
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
apery
میمون صفتی کارهای بوزینه وار
to finish off
کارهای دست باخر را انجام دادن
fieldwork
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
utility
تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
tine
دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
supercargo
مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
self-
سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
cycle time
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
tasks
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
data clerk
فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
coordinate
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
diagram
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
e. of pleas
دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
diagrams
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
yard man
کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
I am just a pen – pusher .
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
Ergonomics
[مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
offices
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
queues
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
dramatics
کارهای هنری وخارج ازبرنامه دبیرستان و دانشکده روش نمایش
procuratrix
زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
queue
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queueing
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
overseer of the poor
ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
congregationalism
استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
parish clerk
کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
queued
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
payola
وام غیر مستقیم ومخفی که برای کارهای تجارتی داده میشود
streams
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
interludes
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
interlude
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
stream
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streamed
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
printed
فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
jobs
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
productive
مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
thaumaturge
کسیکه که کارهای خارق العاده ومعجزه نما میکند خرق عادت کن
prints
فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
job
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
print
فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
vacation sittings
جلسات دادگاه که در فاصله دو اجلاس برای کارهای مهم و ضروری تشکیل میشود
apl
زبان برنامه نویسی سطح بالا قابل استفاده در کارهای علمی و ریاضی
foregrounding
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
pl/
زبان برنامه نویسی سطح بالا در کارهای ارتباطی و علمی روی کامپیوترهای بزرگ
foreground
فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
language
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
languages
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
basic
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basics
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
bureau
ادارهای که داده را از حالت برنامه DTP یا رسم ذخیره شده روی دیسک به صورت کارهای هنری تبدیل میکند
bureaus
ادارهای که داده را از حالت برنامه DTP یا رسم ذخیره شده روی دیسک به صورت کارهای هنری تبدیل میکند
TDS
سیستم کامپیوتری که معمولاگ کارهای دستهای را پردازش میکند تا وقتی که وقفه رخ دهد و سپس منابع را به تراکنش جدید اختصاص میدهد
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
flexibility
توانایی سخت افزار یا نرم افزار برای تط ابق با موقعیتها یا کارهای مختلف
algorithm
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
mastered
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
masters
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
pirates
ایجاد کپی از کارهای دارای حق کپی غیرقانونی
pirating
ایجاد کپی از کارهای دارای حق کپی غیرقانونی
pirate
ایجاد کپی از کارهای دارای حق کپی غیرقانونی
fancy work
سوزن دوزی ذوقی یاتفننی کارهای ذوقی
pirated
ایجاد کپی از کارهای دارای حق کپی غیرقانونی
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
top
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
dedicated
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
general porpose
کارهای عمومی مصارف عمومی
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
contingency option program
برنامه راه کارهای احتمالی برنامه عملیات مختلف احتمالی
final act
سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
paperless
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com