English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
Other Matches
arraign احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
quads زندانی کردن در زندان افکندن
quad زندانی کردن در زندان افکندن
escort guard محافظ زندانی جنگی بدرقه زندانی
wear stripes دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
serve a sentence به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
prisoners زندانی
prisoner زندانی
jailŠetc زندانی
gaolbirds زندانی
jailbird زندانی
jailbirds زندانی
termer زندانی
immure زندانی کردن
take prisoner زندانی کردن
to serve time زندانی بودن
prisoner's dilemma معمای زندانی
jail زندانی کردن
releasing a prisoner ازادسازی زندانی
gaoling زندانی کردن
send-up زندانی کردن
prisoners of war زندانی جنگی
gaols زندانی کردن
prisoner of war زندانی جنگی
gaoled زندانی کردن
The fujitive ( elusive ) prisoner . زندانی فراری
jails زندانی کردن
politic زندانی سیاسی
send up زندانی کردن
jailing زندانی کردن
run-ins زندانی کردن
incarcerated زندانی کردن
jailed زندانی کردن
imprisonment زندانی شدن
send-ups زندانی کردن
incarcerate زندانی کردن
gaol زندانی کردن
incarcerates زندانی کردن
incarcerating زندانی کردن
run in زندانی کردن
run-in زندانی کردن
inmates اهل بیت زندانی
inmate اهل بیت زندانی
extradition تسلیم اسیر یا زندانی
bars جای ویژه زندانی درمحکمه
bar جای ویژه زندانی درمحکمه
probationer زندانی ازاد شده بقیدشرف
qoud درزندان افگندن زندانی کردن
probationers زندانی ازاد شده بقیدشرف
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
probationer زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
probationers زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
local parole زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
habeas corpus حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
ticket of leave سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
writ دستور دادگاه حکم دادگاه
writs دستور دادگاه حکم دادگاه
summoned فراخواندن احضار قانونی کردن
summon فراخواندن احضار قانونی کردن
incarcerated زندانی کردن حبس کردن
to put in to prison زندانی کردن حبس کردن
incarcerates زندانی کردن حبس کردن
incarcerate زندانی کردن حبس کردن
incarcerating زندانی کردن حبس کردن
unlawful detention توقیف غیر قانونی
false imprisonment توقیف غیر قانونی
arbitrary arrest توقیف غیر قانونی وخودسرانه
fetch دستوری که دستور بعدی حافظه را بازیابی میکند
fetched دستوری که دستور بعدی حافظه را بازیابی میکند
fetches دستوری که دستور بعدی حافظه را بازیابی میکند
edit کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند
edited کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند
attachment توقیف و ضبط شخص یا مال به دلایل قانونی ضمیمه
attention code حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
parol arrest جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
supersedeas دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
tenors فحوا و مفاد و مدلول سند رونوشت حکم یا دستور دادگاه
tenor فحوا و مفاد و مدلول سند رونوشت حکم یا دستور دادگاه
mesne process مراحل مختلفه و احکام وقرارهای مختلف دادگاه تاپیش از دستور اجرا
captions توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
caption توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
run دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
statement 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
repeal احضار کردن احضار
repeals احضار کردن احضار
citation احضار احضار به بازپرسی
citations احضار احضار به بازپرسی
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
under restraint در توقیف تحت توقیف د ربند
parquet محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
Who knows?You never can tell. کسی چه می داند ؟
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
manadamus حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. خودش را عقل کل می داند
Who knows what the end wI'll be? عاقبت کاررا کی می داند ؟
in my f. به ایین سوگند خدامی داند
Any fool knows that . اینرا دیگه هرخری می داند
Even a fool knows this . یک احمق هم این رامی داند
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
incarnationist کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
experts شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
expert شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
She considers it beneath her dignity to work . کار کردن را کسر شأن خود می داند
Blessings are not valued till they are gone. <proverb> قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb> صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
separator نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
skips دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
modifiers دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statements دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
modifier دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
skipped دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skip دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
actual address دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
piped که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
pipe که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
basic دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetched دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basics دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetch دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetches دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
effective دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefix کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefixes کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
branches مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
cast pearls before swine <idiom> از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
to keep somebody in suspense <idiom> کسی را در حالت هراس گذاشتن [چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
discrimination instruction دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
automatic release date تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
parting injuncyions دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
macroinstruction دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halts وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
resident برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
residents برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
legitimate عذر قانونی قانونی
legitimating عذر قانونی قانونی
legitimated عذر قانونی قانونی
legitimates عذر قانونی قانونی
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branches دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
one plus one address قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone. هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )
terrorism عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
authorized stoppage برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
immediate دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
imperative دستوری
grammatical دستوری
reverting دستوری که
imperatives دستوری
instructional دستوری
rubrical دستوری
n plus one address instruction دستوری که از
quick format دستوری
reverted دستوری که
revert دستوری که
reverts دستوری که
magistral دستوری
citation احضار
vocations احضار
vocation احضار
citations احضار
convocations احضار
summons احضار
summonsed احضار
summonses احضار
summonsing احضار
recalling احضار
summoning احضار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com